علی رضا جرگانی[1]
گسترش جوامع بشری و احساس نیاز به پرورش استعدادهای درونی مانند تحصیل علم و تأمین معاش، حضور زنان به عرصه اجتماع را پررنگ تر کرده است و معاشرت کنندگان شامل دو هم جنس و دو جنس مخالف هستند. بحث معاشرت در متون دینی به ویژه در آیات و روایات نیز موردتوجه قرار گرفته، حدود و احکام آن در متون فقهی مغفول نمانده و با عناوین مختلفی اشاره شده است. سعی نگارنده در این پژوهش بر این است تا ارتباط کلامی زن و مرد در محیط کار و تحصیل بررسی شود. بر اساس روایات، اختلاط با نامحرم در محیط کار و تحصیل اگر عاری از هرگونه گناه و مفسده باشد، نه تنها ایرادی ندارد؛ بلکه اگر ایفای نقش با قصد قربت و هدف متعالی محقق شود؛ چه بسا مطلوب هم باشد.
واژگان کلیدی: احکام، فقه، اختلاط، کار، تحصیل.
انسان موجودی اجتماعی است و نیازهای مختلفی اعم از اقتصادی، امنیتی، اجتماعی، فرهنگی و علمی دارد و از طرفی به تنهایی قادر به رفع این نیازها نیست؛ پس ناگزیر به جامعه و اجتماع روی آورده است. این ورود به اجتماع، غالباً مستلزم ارتباط با جنس مخالف است؛ حال این ارتباط با جنس مخالف اگر به طور صحیح مدیریت نشود ممکن است از هدف اصلی که همان شکوفا شدن استعدادهای اشخاص در ابعاد مختلف اخلاقی، علمی، هنری و ... محقق نشود بلکه چه بسا این مسئله آسیب زا هم باشد.
اسلام دینی جامع و پاسخگوی نیازهای بشر در هر عصر و زمانی است؛ به خصوص فقه امامیه که فقهی پویا بوده، مقتضیات زمان و مکان را در نظر گرفته و دیدگاهی واقع بینانه و موافق با فطرت دارد؛ ازاین رو برای مصون ماندن از خطرات اخلاقی، شکوفا شدن استعدادهای اشخاص و رفع نیازهای آنان احکامی مصون ساز و قابل اجرا دارد. سعی نگارنده بر آن است تا احکام فقهی ارتباط کلامی زن و مرد در محیط کار و تحصیل از دیدگاه فقه امامیه بررسی شود.
«معاشرت» از ریشه «عشره» به معنای آمیختن و مصاحبت است و در اصطلاح به معنای ارتباط، دوستی و رفت وآمد با دیگران است. بحث معاشرت شامل موضوعاتی نظیر معاشرت با همسر، همسایگان، فروشنده، مشتری و ... میشود.
مقوله ارتباط و معاشرت با پیدایش جوامع بشری، شروع شد. کم کم با گسترش جوامع بشری و احساس نیاز به پرورش استعدادهای درونی مانند علم آموزی و تأمین معاش، حضور زنان در عرصه اجتماع پررنگ تر شد؛ بنابراین با ورود بانوان به محیط کار و فضای تحصیلی، علاوه بر دستورها، آیین نامه و توصیه های عمومی ارتباطات، آداب و احکام جدیدی نیاز بود. این آداب و احکام جدید، قبل از اسلام نیز مطرح بوده، چنانچه در سوره قصص آیات 38ـ39، به رفتار دختران شعیب(علیه السلام) و حضرت موسی(علیه السلام) اشاره شده است و پس ازآن در اسلام نیز در قالب متون قرآنی و روایی و به تبع آن دو در متون فقهی، همواره موردتوجه بوده است و در عصر حاضر نیز اندیشمندان و بزرگان به این موضوع پرداخته اند.
موضوعات مرتبطی که در قالب پایان نامه نگارش یافته عبارت است از: «بررسی فقهی سبک زندگی در معاشرت با دیگران»، «آداب معاشرت از دیدگاه قرآن و حدیث» و «بررسی تأثیر و جایگاه حُسن معاشرت در تحکیم خانواده»، موضوعاتی نیز در حال نگارش هستند ازجمله: «احکام فقهی و اخلاقی معاشرت به معروف میان زوجین»، «آداب معاشرت اجتماعی بر اساس سوره حجرات» و «آداب معاشرت در قرآن».
موضوع این پژوهش یعنی «احکام فقهی ارتباط کلامی زن و مرد در محیط کار و تحصیل» تا جایی که بررسی شده است به این شکل که با تمرکز بر محیط کار و تحصیل باشد، کاری صورت نگرفته و در منابع اصلی فقهی هم به صورت متمرکز و تفصیلی موردبحث واقع نشده است؛ لذا سعی نگارنده بر این است این خلأ را برطرف نماید.
اسلام، زن را دارای جایگاهی بلند و ارزشمندی میداند و برای حفظ این مقام و جایگاه، چارچوب و خطوط قرمزی مشخص کرده است؛ باید ببینیم آیا تحصیل و کار زن که به معاشرت و اختلاط با نامحرم میانجامد، جایز است؟ آیا زن میتواندبه خاطر تحصیل و کار، با افراد نامحرم ارتباط و معاشرت داشته باشد؟
چند دسته روایات، دراین باره وجود دارد که عبارتند از:[2]
دسته اول: نکوهش تنه زدن زنان به مردان
غیاث بن ابراهیم در صحیحه ای[3] از امام صادق(علیه السلام) روایت میکند: امام علی(علیه السلام) فرمود: «یا أَهْلَ الْعِرَاقِ نُبِّئْتُ أَنَّ نِسَاءَکمْ یدَافِعْنَ الرِّجَالَ فِی الطَّرِیقِ أَ مَا تَسْتَحْیون»؛[4] ای اهل عراق! به من خبر رسیده که زنانتان در راه، به مردان تنه میزنند. آیا حیا نمیکنید؟
دسته دوم: سرزنش راه رفتن زن در وسط کوچه و خیابان
روایت اوّل: صحیحه ولید بن صبیح از امام صادق(علیه السلام): «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَیسَ لِلنِّسَاءِ مِنْ سَرَوَاتِ الطَّرِیقِ شَیءٌ وَ لَکنَّهَا تَمْشِی فِی جَانِبِ الْحَائِطِ وَ الطَّرِیقِ»؛[5] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: زنان از وسط راه، عبور نکنند بلکه در کنار دیوار و راه، حرکت کنند.
روایت دوم: صحیحه هشام بن سالم از امام صادق(علیه السلام): «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) لَیسَ لِلنِّسَاءِ مِنْ سَرَاةِ الطَّرِیقِ وَ لَکنْ جَنْبَیهِ یعْنِی وَسَطَه»؛[6] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: زنان نباید از وسط راه عبور کنند بلکه باید از کنار، راه بروند.
دسته سوم: تأکید بر ماندن زن در خانه
الف) آیه «وَ قَرْنَ فِی بُیوتِکن»؛[7] استدلال به این آیه منوط بر این است که حکم، اختصاص به زنان پیامبر (ص) نداشته باشد.
ب) روایاتی که میگویند: مسجد زن، خانه او است.[8]
دسته چهارم: جواز خروج زن از منزل فقط با اذن شوهر
صحیحه محمّد بن مسلم از امام باقر(علیه السلام): «جَاءَتِ امْرَأَةٌ إِلَى النَّبِی(صلی الله علیه و آله) فَقَالَتْ یا رَسُولَ اللَّهِ مَا حَقُّ الزَّوْجِ عَلَى الْمَرْأَةِ فَقَالَ لَهَا أَنْ تُطِیعَهُ وَ لَا تَعْصِیهُ وَ لَا تَصَدَّقَ مِنْ بَیتِهِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَصُومَ تَطَوُّعاً إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ لَا تَمْنَعَهُ نَفْسَهَا وَ إِنْ کانَتْ عَلَى ظَهْرِ قَتَبٍ وَ لَا تَخْرُجَ مِنْ بَیتِهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ إِنْ خَرَجَتْ بِغَیرِ إِذْنِهِ لَعَنَتْهَا مَلَائِکةُ السَّمَاءِ وَ مَلَائِکةُ الْأَرْضِ وَ مَلَائِکةُ الْغَضَبِ وَ مَلَائِکةُ الرَّحْمَةِ حَتَّى تَرْجِعَ إِلَى بَیتِهَا»؛[9] زنی نزد رسول خدا(صلی الله علیه و آله) آمد و گفت: ای رسول خدا! حق شوهر بر زن چیست؟ ایشان فرمودند: حقّ او بر تو این است که اطاعتش کنی، از او نافرمانی نکنی، بدون اذن او صدقه ندهی، روزه مستحبی بدون اذن او نگیری، خودت را از او منع نکنی حتی اگر بر رحل صغیر باشی و بدون اذن او از منزل خارج نشوی. اگر زنی این کار را بکند، فرشتگان آسمان و زمین و فرشتگان غضب و رحمت بر او لعنت میفرستند تا اینکه به خانه برگردد.
دسته پنجم: حرمت اطاعت مرد از زن برای رفتن زن به بعضی از مکان ها
مانند موثقه سکونی: «السَّکونِی عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) مَنْ أَطَاعَ امْرَأَتَهُ أَکبَّهُ اللَّهُ عَلَى وَجْهِهِ فِی النَّارِ قِیلَ وَ مَا تِلْک الطَّاعَةُ قَالَ تَطْلُبُ إِلَیهِ الذَّهَابَ إِلَى الْحَمَّامَاتِ وَ الْعُرْسَاتِ وَ الْعِیدَاتِ وَ النَّائِحَاتِ وَ الثِّیابَ الرِّقَاقَ»؛[10] امام صادق(علیه السلام) از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) نقل میکند که ایشان فرمودند: هر مردی از زنش اطاعت کند، خداوند با صورت او را در آتش میاندازد. پرسیده شد: اطاعت مرد از زن به چه معناست؟ فرمودند: زن از او (شوهرش)، رفتن به حمام ها، عروسی ها، عیدها، عزاداری ها و پوشیدن لباس نازک بخواهد و او بپذیرد.
دسته ششم: ممنوعیت بیرون رفتن زنان جوان برای نماز جمعه و نماز عیدین
مانند معتبره[11] یونس بن یعقوب از امام صادق(علیه السلام): «یونُسَ بْنِ یعْقُوبَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنْ خُرُوجِ النِّسَاءِ فِی الْعِیدَینِ وَ الْجُمُعَةِ فَقَالَ لَا إِلَّا امْرَأَةً مُسِنَّةً»؛[12] یونس بن یعقوب گوید: از امام صادق(علیه السلام) درباره بیرون رفتن زنان در عیدها و نماز جمعه پرسیدم؟ ایشان فرمودند: نه؛ مگر زنان سالخورده.
دسته هفتم: دستور به نگه داشتن زن در خانه
روایت اوّل: صحیحه وهب از امام صادق(علیه السلام): «قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) ... فَاحْبِسُوا نِسَاءَکمْ یا مَعَاشِرَ الرِّجَالِ»؛[13] امیرالمومنین(علیه السلام) فرمود: ... ای گروه مردان، زنان خود را حبس کنید.
روایت دوم: معتبره عبدالرحمن بن سیابه از امام صادق(علیه السلام): «فَحَصِّنُوهُنَ فِی الْبُیوتِ»؛ پس آنان را در خانه ها نگه دارید.[14]
دسته اول و دوم روایات، تنها تنه زدن و راه رفتن در وسط کوچه و بازار را سرزنش کرده و مفهومش این است که اصل خروج از خانه، اگر با این عملِ گناه همراه نباشد؛ جایز است.
دسته سوم روایات، اختصاص به زنان پیامبر دارد؛ گویا زنان پیامبر نسبت به سایر زنان باید در صورت امکان در خانه بمانند تا از نگاه نامحرمان مصون باشند و دلیلی بر تعمیم حکم به سایر زنان ندارد.
دسته چهارم روایات، حرمت خروج از خانه را مقیّد به عدم اذن شوهر نموده وگرنه خروج همراه با اذن، اشکالی ندارد.
دسته پنجم روایات را با قرینه و قید «العرسات و الثیاب الرقاق»، حمل بر مواردی میکنیم که خروج از منزل برای برخی از امور مفسده دار باشد.
دسته ششم را باید بر مورد عدم اذن شوهر یا کراهت و دسته هفتم را بر مراعات احتیاط حمل نمود؛ زیرا همه فقها اتفاق نظر دارند که زن با اذن شوهر میتوانددر تمام مجالسی که همراه با مفسده و گناه نباشد، شرکت نماید.
بنابراین هیچ کدام از این روایات، دلالتی بر حرمت اختلاط ندارد و از نظر اسلام اگر معاشرت زن و مرد و اختلاط آنان به دور از هرگونه گناه و مفسده باشد، ایرادی ندارد. مؤید آن، سیره زمان شارع و معصومین(علیهم السلام) است که مردان و زنان در بازار، مساجد و میادین، اجتماع میکردند.
بدون تردید بهتر است زن بدون عذر و مصلحت در مجامع عمومی حضور پیدا نکند و مرد، همسر خود را از خروج بدون دلیل از منزل نهی کند؛ چنانچه امیرالمومنین علی(علیه السلام) میفرماید: «وَ اکفُفْ عَلَیهِنَ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِک إِیاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجَابِ أَبْقَى عَلَیهِنَّ وَ لَیسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِک مَنْ لَا یوثَقُ بِهِ عَلَیهِنَّ وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ أَلَّا یعْرِفْنَ غَیرَک فَافْعَل»؛[15] در پرده حجاب نگاهشان دار تا نامحرمان را ننگرند؛ زیرا سختگیرى در پوشش، عامل سلامت و استوارى آنان است. بیرون رفتن زنان بدتر از آن نیست که افراد ناصالح را در میانشان آورى و اگر بتوانى به گونهاى زندگى کنى که غیر تو را نشناسند چنین کن.
فقهای معاصر بر همین مبنا به کراهت شرکت زنان در محافل و مجالس مختلط با مردان، فتوا داده اند. مرحوم سید یزدی(رحمه الله) دراین باره میگوید: «اختلاط زنان و مردان، مکروه است مگر برای زنان سالخورده؛ آنها میتوان ند در نماز جمعه و جماعت شرکت کنند».[16]
درصورتی که خروج زن از منزل به منظور کاری باشد که مصلحتش از ماندن در خانه بیشتر است، نه تنها مکروه نیست، بلکه ممکن است به تبع آن مصلحت، مستحب یا واجب باشد؛ مثل حج گذاردن، قیام برای دفاع و ...؛ مسلّماً در این امور، معاشرت و اختلاط با نامحرم همراه است، ولی واجب است.
نتیجه گیری: اختلاط و معاشرت با نامحرم در محل کار و تحصیل، اگر با عمل حرامی همراه نباشد، به مقتضای سیره مسلمین و فتاوای فقهای بزرگوار اشکالی ندارد و اگر ایفای نقش او، با قصد قربت و هدف متعالی صورت گیرد، چه بسا ارتباط و معاشرت با نامحرم، مطلوب هم باشد.
یکی از ارکان مهم تحصیل و کار، سخن گفتن با طرف مقابل است؛ ازآنجایی که ظاهر برخی از روایات و عبارات فقها گویای این مطلب است که سخن گفتن زن، دارای محدودیت است؛ بنابراین لازم است بررسی شود که آیا زن میتوانددر محل کار و تحصیل با مرد نامحرم، سخن بگوید؟
در این مسئله، دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه اوّل: حرمت سخن گفتن با نامحرم
مرحوم شیخ محمدحسن نجفی میگوید: «الأعمى فضلا عن المبصر لا یجوز له سماع صوت المرأة الأجنبیة مع التلذذ أو الریبة و خوف الفتنة قطعا، أما مع عدم ذلک فقد یظهر من المتن و القواعد و التحریر و الإرشاد و التلخیص الحرمة أیضا، لأنه عورة فیحرم سماعه حینئذ و یجب علیها ستره على کل حال، بل قیل: إنه المشهور و إنه مقتضى المستفیض من محکی الإجماع»؛[17] قطعاً بر شخص کور جایز نیست که صدای زن بیگانه را با تلذّذ، ریبه و ترس از وقوع در فتنه بشنود تا چه برسد به شخص بینا؛ امّا در صورت عدم تلذّذ، ریبه و ترس از افتادن در حرام، از متن قواعد، تحریر، ارشاد و تلخیص، حرمت ظاهر میشود. چون صدای زن عورت است؛ لذا شنیدن آن در این زمان حرام است و بر زن واجب است صدای خود را در هر حالی بپوشاند. گفته شده این قول مشهور است و مقتضی خبر مستفیض است که از محکی اجماع حکایت دارد.
دلایل حرمت
دلیل اوّل: صدای زن، به منزله عورت است و نامحرم نباید صدای او را بشنود و او نیز نباید صدای خود را به گوش نامحرم برساند.
علامه حلّی دراین باره میفرماید: «لا جهر على المرأة بإجماع العلماء و لأن صوتها عورة»؛[18] به اجماع علما، زن نباید نماز را بلند بخواند؛ زیرا صدای او عورت شمرده میشود.
ایشان در کتاب «منتهی المطلب» نیز میفرماید: «لأنّ صوتها عورة فلا یجوز لها إبرازه إلى الرّجال»؛[19] به خاطر اینکه صدای زن عورت است، پس زن نمیتواندصدایش را برای مردان آشکار کند.
می توان از سخنان علمای بزرگوار، چنین برداشت کرد که صدای زن مثل بدن زن، عورت است؛ یعنی همان طوری که بر زن واجب است بدن خود را از مردان نامحرم بپوشاند، صدای خویش را نیز باید از آنها مخفی نماید. لازمه سخن این است که زن نباید با آنان گفتگو کند و این کار حرام است.
نقد و بررسی
اشکال اوّل: قبل از محقق حلّی(رحمه الله) هیچ یک از فقها قائل نشده که زن نباید در برابر نامحرم، صدایش را بلند کند، بلکه شیخ طوسی(رحمه الله) در کتاب «مبسوط»، فتوای خلاف آن را بیان نموده است[20] و استدلال به این روایت میکند:
هند در هنگام بیعت با پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) گفتگوهایی نمود و گفت: شوهرم ابوسفیان مردی خسیس است و حقوق من و فرزندانم را نمیدهد مگر آن چیزهایی که از او به صورت مخفیانه برمی دارم، آیا چیزی بر گردن من هست؟ حضرت فرمود: به اندازه کفایت نیاز عرفی خود و فرزندت بردار.[21]
شیخ طوسی(رحمه الله) پس از نقل این روایت میگوید: در این خبر فوائدی وجود دارد، ازجمله اینکه زن میتوانددر هنگام نیاز، حاجت های خود را ابراز کند و پرسش های خود را به طور مستقیم و بدون واسطه، از علما بپرسد؛ و صدای زن عورت نیست؛ زیرا پیامبر(صلی الله علیه و آله) صدای او را شنید و از آن جلوگیری نکرد.
نکته: این روایت، اخصّ از مدعا است؛ چون مدعا جواز سخن گفتن به صورت مطلق (چه در هنگام نیاز و چه غیر آن) است، درحالی که این روایت، تنها صورت نیاز، آن هم با شخصیتی همچون نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله) را ذکر کرده است اما این روایت مانع از حرمت مطلق است.
محقق کرکی(رحمه الله) در دو جا حرمت را مقیّد به خوف مفسده نموده است:
1ـ شنیدن صدای زن با افتادن در فتنه و ترس از گناه، حرام است: «أن صوتها عورة و أن سماعة بدون خوف الفتنة لا یحرم».[22]
2ـ در صورت تلذذ حرام است: «و أما الصوت فروی جواز السلام على النساء و سلام المرأة علیه؛ و روی ان صوت المرأة عورة؛ و الوجه التحریم مع التلذذ»؛[23] اما صدای زن، پس روایت شده که سلام بر زنان و سلام کردن زنان بر مردان، جایز است و روایت شده که صدای زن، عورت است و رأی موجّه این است که در صورت تلذّذ، حرام است.
اشکال دوم: به نظر میرسد مراد آنها از عورت بودن صوت زن، معنایى است که الزاماً حرام نیست، بلکه با مکروه هم سازگار است. عورت بودن زن، مراتب مختلفى دارد که برخى از این مراتب، حکم الزامى و برخى حکم غیرالزامى به همراه دارد. اعضای پایینی بدن، یک معنا از عورت است که به غیر از شوهر، حتى همجنس ها و محارم هم نباید آن را ببینند. غیر از وجه و کفین، سایر اعضای بدن، مرحله دیگرى است که نامحرم نمى تواند ببیند. یک مرحله، اندام زن است که مطلوب، دیده نشدن آن است؛ یعنى اگر زن وجه و کفین خود را هم مستور بدارد و بیرون برود، عمل به این مرحله نشده، بلکه براى عمل به این مرحله باید در خانه باشد، چنانچه در ذیل حدیث مى گوید: «فاستروا عوراتهن بالبیوت» این مرتبه از مستور بودن قطعاً الزامى نیست، بلکه استحبابى است.
نکته: عورت بودن صدای زن، همیشه به معنی وجوب بر حفظ، حرمت بر افشا و علنی سازی در برابر نامحرم نیست؛ احکام صوت زن در نماز حتی در خلوت است، لذا فقها میگویند: اگر اقامه نماز در جایى که اجنبى در کار نباشد تا صداى زن را بشنود یا تنها در مقابل محارم باشد باز هم صوت زن عورت است.
«نهایة الاحکام» میگوید: «انّما یجب الجهر على الذکر فلا یجب على الانثى و ان خلت بنفسها، اجماعاً لانّ صوتها عورة»؛[24] در اینجا عبارت «و ان خلت بنفسها» را آورده یعنى اگر زن تنها هم باشد، صوتش عورت است که قهراً به معناى حرمت ابراز صوت نیست؛ از سوى دیگر، عبارت «لان صوتها عورة» تعلیل براى عدم جواز جهر نیست، بلکه تعلیل براى عدم لزوم است. اگر مراد از عورت بودن صوت، حرمت ابراز باشد، باید تعلیل براى حرمت جهر باشد؛ پس لازمه عورت بودن، معنایى اعم از حرمت و کراهت است که قهراً از آن، عدم لزوم استفاده مى شود.
فقهای دیگر همچون شهید در کتاب «ذکرى»، عدم وجوب جهر را به طور مطلق ولو اجنبى نشنود، به عورت بودن صوت زن تعلیل کرده اند که از آن فهمیده مى شود: عورت بودن صوت، اشاره به خصوص حرمت ابراز نیست.
اشکال سوم: اصلِ روایت بودن «صوت المراة عورة» معلوم نیست؛ چون در هیچ کتاب روایی و فقهی چنین حدیثی وارد نشده و حتّی مرحوم علامه و دیگران آن را نقل نکرده اند؛ بنابراین دو احتمال در اینجا وجود دارد:
احتمال اوّل: مرحوم علامه با تکیه بر حافظه خود، عبارتی را که فقها تعبیر نموده و آن را به عنوان علّتِ حکم آورده اند، همانند روایت ذکر کرده است.
احتمال دوم: در بسیاری از روایات «المراة عورة»[25] وارد شده است، شاید مرحوم علامه از این روایت، استنباط کرده که صدای زن نیز عورت شمرده میشود و از این حدیث، چنین برداشت نموده که تمام جهات مربوط به زن که با مخفی بودن تناسب دارد، عورت باشد؛ درنتیجه صداى زن هم عورت خواهد بود؛ اقوی احتمال دوم است.[26]
دلیل دوم: روایاتی که بر حرمت شنیدن و شنواندن صدای زن دلالت دارند:
دسته اوّل: روایات ناهی از بلند تلبیه گفتن زنان
مرحوم صاحب جواهر، یکى از مستندات قول به حرمت را روایات مربوط به نهى زن از جهر به تلبیه دانسته است؛[27] ولى استناد به این دلیل از دو جهت اشکال دارد:
اشکال اوّل: هیچ روایتى دال بر تحریم جهر به تلبیه براى زن وجود ندارد. هر چند در برخى احادیث آمده: «لیس على النساء جهر بالتلبیة»،[28] ولى هیچ یک از این روایات، دال بر نهى و حتى نهى تنزیهى[29] نیست. ازجمله دلایل و شواهد این امر آن است که جهر به تلبیه در برخى روایات در شمار امورى مانند استلام حجر، اذان، اقامه و دخول کعبه آمده است؛ فقها نیز زن را از هیچ یک از آنها نهى نکرده اند، حتى در ابوابی مثل اذان، جهر را مستحب دانسته اند؛ پس مراد از نهى در این موارد، نفى وجوب یا تأکد در استحباب و مانند این ها است. نهایت اینکه در برخى از این امور، قائل به کراهت انجام آن توسط زن شده اند؛ بنابراین هیچ گونه دلالتى بر نهى تحریمى وجود ندارد.[30]
اشکال دوم: بر فرض که جهر در تلبیه منهى باشد، این نهى مطلق است و مواردى را که محارم زن همراه وى هستند، دربر مى گیرد؛ پس نهى از جهر، مستند به این نکته نیست که اجانب، صداى زن را نشنوند و این عدم مطلوبیت چه اجانب همراه زن باشند یا نباشند، وجود دارد؛ بنابراین نمى توان براى حرمت اسماع صوت زن از سوى اجانب به آن استناد کرد.[31]
دسته دوم: روایات نهى از سلام کردن به زن
روایت اول: روایت صحیحه غیاث بن ابراهیم: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یحْیى عَنْ غِیاثِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) أَنَّهُ قَالَ: لَا تُسَلِّمْ عَلَى الْمَرْأَةِ».[32]
مراد از اولین محمد بن یحیى، محمد بن یحیى العطار، مراد از احمد بن محمد، احمد بن محمد بن عیسى بوده، دومین محمد بن یحیى هم محمد بن یحیى خزّاز و غیاث بن ابراهیم تمیمى اسبذى یا اسیدى است. همه توثیق شده اند و روایت، صحیحه است. این روایت بیان میکند که بر زن سلام نکن.
روایت دوم: روایت مسعدة بن صدقه: «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) لَا تَبْدَءُوا النِّسَاءَ بِالسَّلَامِ وَ لَا تَدْعُوهُنَّ إِلَى الطَّعَامِ فَإِنَّ النَّبِی ص قَالَ النِّسَاءُ عِی وَ عَوْرَةٌ فَاسْتُرُوا عِیهُنَّ بِالسُّکوتِ وَ اسْتُرُوا عَوْرَاتِهِنَّ بِالْبُیوتِ»؛[33] امام علی(علیه السلام) میفرماید: آغازگر سلام به زنان نباشید و آنان را به غذا دعوت نکنید، به درستی که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمود: زنان ناتوان و عورت هستند، پس ناتوانی آنان را با سکوت و عورت بودن آنان را با ماندن در خانه بپوشانید.
نکته: عبارت «فاستروا عیهن بالسکوت و ...» را به دو گونه مى توان معنا کرد:
1ـ با آنها بگومگو و مجادله نکنید و در برابر گفته هاى جدال آمیز آنان سکوت نمایید تا بر اثر ناتوانى آنان دعوا و مخاصمه در نگیرد.
2ـ آنان منطق قوى ندارند و شما براى اینکه این ناتوانى ایشان را بپوشانید، آنان را به سکوت وادارید تا این نقص پوشیده بماند و آنان را در بیوت نگاه دارید تا عورات آنان ظاهر نشود.[34]
نقد و بررسی
اشکال اول: محقق خویى(رحمه الله) درباره دلالت روایت بر حرمت اسماع صوت از سوى زنان، اشکال کرده : اگر چنین حرمتى وجود داشت، باید به زن ها گفته شود که شما جواب سلام مردان را ندهید؛ یعنى آنها باید از جواب به سلام نهى مى شدند نه اینکه مردان از سلام کردن نهى شوند؛ پس نهی در این روایات به دلیل سلام ابتدایی به زنان نیست، بلکه به خاطر اظهار محبّت به آنان است.[35]
آیت الله زنجانی میگوید: ولى این اشکال با این تعبیر درست نیست؛ زیرا ممکن است جواب دادن به سلام از سوى زن واجب باشد و درعین حال سلام کردن به وى توسط مرد حرام باشد. به بیان دیگر، هنگامى که به زن سلام شود وى باید جواب دهد و شارع براى آنکه مقدمات این ضرورت پیش نیاید، ممکن است به مردان دستور داده باشد که اصلًا سلام نکنند.
در مقام اشکال نسبت به دلالت روایت بر حرمت اسماع صوت زن باید گفت: اگر چنین بود و اسماع حرمت داشت، شارع باید مستقیماً به زن ها فرمان دهد که به مردان سلام نکنند؛ یعنى به این استناد که صداى آنان عورت است، آنان را از سلام کردن نهى کند، درحالى که چنین نهیى وجود ندارد؛ پس نکته دیگرى موجب نهى از سلام کردن مرد به زن شده است و نکته آن، حرمت اسماع صوت زن در مقام جواب دادن سلام نبوده است.
چه نکته اى وجود داشته که مردان از سلام کردن به زنان نهى شده اند، در این باره دو مطلب به نظر مى رسد:
اولًا: روایات مربوط به سلام، از آن نوع احکامى است که فلسفه آن دقیقاً براى ما روشن نیست و به نحوى دربردارنده احکام توقیفى است. اینکه چه نکته اى در کار بوده که مثلاً ابتدا به سلام از سوى مرد منع شده، ولى جواب دادن سلام براى وى تجویز شده، درست روشن نیست، همچنان که در روایت عمار ساباطى که در ادامه میآید، میان جواب سلام زنان با مردان فرق گذارده و حکم آن بر ما پوشیده و مخفى است.
ثانیاً: شاید سرّش آن باشد که در محیط صدور روایت، ظاهراً از دیدگاه عرف، سلام کردن مرد به زن با سلام کردن زن به مرد تفاوت داشته است؛ با این توضیح که سلام کردن زنان به مردان امرى عادى و طبیعى به شمار مى رفته ولى سلام کردن مرد به زن اجنبى، نوعى برقراری رابطه و حتى اظهار علاقه نسبت به وى تلقّى مى شده است؛ لذا براى آنکه از چنین ارتباطاتی اجتناب شود، سلام کردن به زن اجنبى نهى شده و مردان را از هم غذا شدن با زنان و دعوت آنان به طعام و امثال آن برحذر داشته اند. ظاهراً مراد روایت همین نکته باشد.[36]
اشکال دوم: تعلیل «النساء عیّ» که در روایت مسعده آمده به این معنا است که زنان از سخن گفتن ناتوانند؛ بنابراین تعلیل یادشده نمیتواند دلیل بر سلام نکردن بر زنان باشد، بلکه شایسته است دلیل بر گفتگو و مشورت نکردن با زنان باشد؛[37] زیرا طبق روایات معصومین(علیهم السلام)، عاطفه و احساس زنان بر عقل آنها غلبه دارد.[38]
اشکال سوم: تعارض با روایات جواز سلام کردن مرد به زن
روایت اول: صحیحه ربعى بن عبدالله: «عن ربعى بن عبدالله، عن أبى عبدالله(علیه السلام) قال: کانَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) یسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ یرْدُدْنَ عَلَیهِوَ کانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) یسَلِّمُ عَلَى النِّسَاءِ وَ کانَ یکرَهُ أَنْ یسَلِّمَ عَلَى الشَّابَّةِ مِنْهُنَّ وَ یقُولُ أَتَخَوَّف أَنْ یعْجِبَنِی صَوْتُهَا فَیدْخُلَ عَلَی أَکثَرُ مِمَّا طَلَبْتُ مِنَ الْأَجْرِ»؛[39] امام صادق(علیه السلام) فرمود: رسول خدا(صلی الله علیه و آله) بر زنان سلام میکرد و آنان نیز جواب ایشان را میدادند و حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)، بر زنان [سالخورده] سلام میکرد و بر زنان جوان سلام نمیکرد و میفرمود: میترسم از شنیدن صدای جواب آنها گناه بر من بیاید، بیش از آنچه از ثواب سلام نصیبم شود.
آیت الله شبیری زنجانی میفرماید: از این روایت صحیح، مى توان جواز سلام کردن مرد به زن را استفاده کرد؛ زیرا طبق آن، پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) به مطلق زنان و امیرالمؤمنین(علیه السلام) به غیرجوان سلام مى کردند؛ بنابراین معلوم مى شود که این کار ذاتاً جایز است و حرمت ندارد.[40]
روایت دوم: روایت أبى بصیر: «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کنْتُ جَالِساً عِنْدَ أَبِی عَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) إِذْ دَخَلَتْ عَلَینَا أُمُّ خَالِدٍ الَّتِی کانَ قَطَّعَهَا یوسُفُ بْنُ عُمَرَ تَسْتَأْذِنُ عَلَیهِ فَقَالَ أَبُوعَبْدِاللَّهِ(علیه السلام) أَ یسُرُّک أَنْ تَسْمَعَ کلَامَهَا قَالَ فَقُلْتُ نَعَمْ قَالَ فَأَذِنَ لَهَا قَالَ وَ أَجْلَسَنِی مَعَهُ عَلَى الطِّنْفِسَةِ قَالَ ثُمَّ دَخَلَتْ فَتَکلَّمَتْ فَإِذَا هِی امْرَأَةٌ بَلِیغَةٌ فَسَأَلَتْهُ عَنْهُمَا...»؛[41] ... میخواهی سخنان ام خالد را بشنوی؟ گفتم: بله. امام(علیه السلام) به او اجازه حضور داد و مرا در کنار خود بر حصیری نشاند. ام خالد، داخل شد و سخن گفت. او زنی فصیح بود و شیوا سخن میگفت.
در سند این روایت، فقط درباره «معلّى بن محمد» بحث هایى وجود دارد. نجاشی درباره او گفته : «مضطرب الحدیث»[42]،[43] ولى مرحوم خویی میگوید: مراد از این عبارت آن نیست که منقولات وى بی اعتبار باشد و او وثاقت ندارد، بلکه حتى اگر برخى متون مرویات او مقبول نباشد، خود وى از ثقات است؛[44] بنابراین سند حدیث معتبر است؛ زیرا نجاشی در ادامه میگوید: «مکتب او قریب است»[45].[46]
به نظر میرسد مرحوم خویی، کلام نجاشی را دلیل بر تضعیف «معلّی بن محمّد» نمیداند. برفرض که دال بر تضعیف هم باشد ولی ظاهراً این تضعیف مستند به متن شناسی در روایات او بوده و این طعن ها ارزشی ندارد؛ به ویژه اینکه «معلّی بن محمّد»، کتبی در درجات ایمان، امامت و فضائل امام علی(علیه السلام) دارد و بسیاری از معارف موجود نزد شیعه که از مقامات مسلّم معصومین(علیهم السلام) بوده، در آن زمان رمی به غلوّ بوده و صاحبانِ آن نقل قول، غالی شمرده میشدند.
درباره دلالت این روایت نیز تردیدى وجود ندارد؛ زیرا حضرت(علیه السلام) به ابوبصیر فرمودند که اگر دوست دارى، بیا و سخن او را گوش کن؛ پس استماع صداى زن نامحرم را مجاز دانسته است. اگر صدای زن همانند دیگر اعضا و جوارح او برای نامحرم حرام بود، امام(علیه السلام) نخستین کسی بود که از آن پرهیز میکرد؛ درحالی که نه تنها ابوبصیر را از آن منع نکرد، بلکه او را تشویق به شنیدن سخنان، ام خالد کرد.[47]
اشکال چهارم: ما در منابع فقهى نیز تاکنون به فقیهی برنخورده ایم که سلام کردن زن را به مرد یا مرد را به زن حرام دانسته باشد؛ نهایت اینکه برخى، سلام کردن مرد را مکروه شمرده اند؛ بنابراین، روایت مسعدة بن صدقه نمى تواند دلیل بر حرمت اسماع یا استماع[48] صوت زن باشد.
دسته سوم: روایات ناهی زن از سخن گفتن با نامحرمان بیش از چند کلمه
روایت اوّل: حدیث مناهی: «عَنْ رَسُولِ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) فِی حَدِیثِ الْمَنَاهِی قَالَ: وَ نَهَى أَنْ تَتَکلَّمَ الْمَرْأَةُ عِنْدَ غَیرِ زَوْجِهَا وَ غَیرِ ذِی مَحْرَمٍ مِنْهَا أَکثَرَ مِنْ خَمْسِ کلِمَاتٍ مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنْهُ»؛[49] پیامبر(صلی الله علیه و آله) زنان را نهی فرمود از اینکه بیش از پنج کلمه در مقام ناچاری با غیرهمسر و غیرمحرم خویش صحبت کنند.
اشکال: سند این روایت، ضعیف بوده و قابل اعتماد نیست؛ چون در سند آن «شعیب بن واقد» واقع شده که در هیچ کتاب رجالی نامی از ایشان به میان نیامده است و مجعول است؛[50] به ویژه اینکه مقیّد به ضرورت «مِمَّا لَا بُدَّ لَهَا مِنْهُ» شده است؛ بنابراین هیچ اشکالی در جواز آن وجود ندارد.
روایت دوم: معتبره مسعدة بن صدقه: «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ(علیه السلام) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) أَرْبَعٌ یمِتْنَ الْقَلْبَ الذَّنْبُ عَلَى الذَّنْبِ وَ کثْرَةُ مُنَاقَشَةِ النِّسَاءِ یعْنِی مُحَادَثَتَهُنَّ و ...»؛[51] رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمود: چهار چیز است که قلب را میمیراند: گناه بر گناه، زیادی گفتگو و سخن گفتن با زنان و ... .
نقد و بررسی
دو اشکال در دلالت این روایت وجود دارد:
1ـ بحث ما درباره اصل سخن گفتن زنان با دیگران است، درحالی که در این روایت سخن از زیادی گفتگو با زنان است.
2ـ بسیاری از فقها این روایت را حمل بر کراهت نموده اند؛ چون سخن گفتن بسیار با زنان در کنار عباراتی مثل همنشینی با آدم احمق و ثروتمند آمده، درحالی که از نظر فقهی همنشینی با آنها حرام نیست، بلکه مکروه است.
پس هیچ دلیلی بر حرمت سخن گفتن زنان با مردان نامحرم وجود ندارد.
دیدگاه دوم: جواز سخن گفتن با نامحرم
گروهی از فقها سخن گفتن با نامحرم را جایز میدانند، مگر اینکه ترس از افتادن در گناه وجود داشته باشد.
ادلّه جواز
سه دلیل بر جواز سخن گفتن با زن نامحرم وجود دارد:
دلیل اوّل: آیات
الف) سخن گفتن دختران شعیب با حضرت موسی(علیه السلام): «فجَاءَتْهُ إِحْدَاهُمَا تَمْشىِ عَلىَ اسْتِحْیاءٍ قَالَتْ إِنَّ أَبىِ یدْعُوک لِیجْزِیک أَجْرَ مَا سَقَیتَ لَنَا فَلَمَّا جَاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیهِ الْقَصَصَ قَالَ لَا تخَفْ نجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّلِمِین»؛[52] (موسى هنوز لب از دعا نبسته بود که دید) یکى از آن دو دختر که با کمال (وقار و) حیا راه مىرفت بازآمد و گفت: پدرم از تو دعوت مىکند تا در عوض سیراب کردن گوسفندان ما به تو پاداشى دهد. چون موسى نزد او (یعنى شعیب پدر آن دختر) رسید و سرگذشت خود را بر او حکایت کرد (شعیب) گفت: اینک هیچ مترس که از شر قوم ستمکار نجات یافتى.
در این آیه شریف، یکی از دختران حضرت شعیب(علیه السلام) از جانب پدر مأموریت یافت تا پیام پدر را به موسی(علیه السلام) برساند و با او سخن بگوید. البته نه موسی(علیه السلام) پیغمبر بود و نه دختران شعیب(علیه السلام) معصوم بودند که کارشان سند باشد، ولی چون شعیب(علیه السلام) پیامبر بود اگر این کار، حرام بود نباید چنین دستوری به دخترش میداد. همچنین به عقیده شیعه، پیامبران قبل از رسالت هم معصوم بوده اند و مسلّماً اگر این کار، عملی ناپسند بود، خداوند آن را تایید و نقل نمیکرد.[53]
ب) سخن گفتن زنان پیامبر(صلی الله علیه و آله) با مردم: «یا نِسَاءَ النَّبىِ لَسْتنُ کأَحَدٍ مِّنَ النِّسَاءِ إِنِ اتَّقَیتنُ فَلَا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَیطْمَعَ الَّذِى فىِ قَلْبِهِ مَرَضٌ وَ قُلْنَ قَوْلًا مَّعْرُوفًا»؛[54] اى زنان پیامبر! شما مانند دیگر زنان نیستید (بلکه مقامتان رفیعتر است) اگر خداترس و پرهیزکار باشید، پس زنهار نازک و نرم (با مردان) سخن مگویید مبادا کسی که دلش بیمار (هوا و هوس) است به طمع افتد (بلکه متین) و درست و نیکو سخن گویید.
این آیه، سخنی را حرام دانسته که مقیّد به قید خضوع باشد و چون در مقام احتراز است حتماً مفهوم دارد. مرحوم طبرسی در معنای خضوع میگوید: «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» یعنى صداى خود را نازک نکنید و با مردان به نرمى حرف نزنید و با بیگانگان مخاطبه و روبرو سخن نگویید که منجر به طمع آنها شود، پس مانند زنى باشید که اظهار تمایل به مردان میکنید.
«فَیطْمَعَ الَّذِی فِی قَلْبِهِ مَرَضٌ»: قتاده گوید: پس طمع کند آنکه در دل او بیمارى نفاق است. عکرمه گوید: آنکه در دلش شهوت زنا است و بعضى گفتهاند: براى زن مستحبّ است وقتى با بیگانه صحبت میکند صداى خود را خشن و کلفت نماید زیرا این عمل، دور از طمع و ریبه و شهوت است.
«وَ قُلْنَ قَوْلًا مَعْرُوفاً» و سخن پسندیده بگویند یعنى مستقیم زیبایی که برى از تهمت، دور از ریبه و موافق با دین و اسلام است.[55]
دلیل دوم: روایت
روایت ابوبصیر که دلالت بر جواز قرائت قرآن توسط زن در برابر نامحرم دارد: «عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ: کنْتُ أُقْرِئُ امْرَأَةً کنْتُ أُعَلِّمُهَا الْقُرْآنَ فَمَازَحْتُهَا بِشَیءٍ فَقَدِمْتُ عَلَى أَبِی جَعْفَرٍ(علیه السلام) فَقَالَ لِی أَی شَیءٍ قُلْتَ لِلْمَرْأَةِ (فَغَطَّیتُ وَجْهِی) فَقَالَ لَا تَعُودَنَ إِلَیهَا»؛[56] ابوبصیر گوید: به زنی درس روخوانی قرآن میدادم و کمی با او شوخی کردم. وقتی خدمت امام باقر(علیه السلام) رسیدم، به من فرمود: چه چیزی به زن گفتی؟ رنگم پرید و خجالت کشیدم. بعد فرمود: دیگر به طرف آن زن نرو [و به او درس مده].
وجه استدلال: در این روایت، اصل جواز تعلیم قرآن که لازمه اش مکالمه طرفینی است، مسلّم و مفروغ عنه محسوب میشود؛ زیرا توبیخ امام(علیه السلام) به خاطر شوخی کردن ابوبصیر با آن زن بوده، نه به سبب تعلیم قرآن. البته این در صورتی است که ضمیر «الیها» به «امرأه» برگردد؛ ولی اگر ضمیر به «ممازحه» رجوع کند، امکان استدلال به این روایت برای جواز، روشن تر خواهد بود.
دلیل سوم: سیره مسلمین
با نگاهی به تاریخ معصومین(علیهم السلام) درمی یابیم که زنان مسلمان و متدیّن با پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) گفتگو کرده، پرسش های خود را از آن بزرگواران میپرسیدند و در کوچه و خیابان، با مردان سخن میگفتند و معصومین(علیهم السلام) آنها را از این گونه کارها باز نمیداشتند و این، جواز سخن گفتن با نامحرم را میرساند. علاوه بر آن در سیره علما و بزرگان دین هم مییابیم که زنان مانند مردان، در محضر عالمان دین حاضر میشدند و مسائل دینی را میپرسیدند.[57]
صاحب جواهر نیز این سیره را به عنوان دلیل دیگری بر جواز، یاد نموده و میگوید: «لکن ذلک کله مشکل بالسیرة المستمرة فی الأعصار و الأمصار من العلماء و المتدینین و غیرهم على خلاف ذلک و بالمتواتر أو المعلوم مما ورد من کلام الزهراء و بناتها علیها و علیهن السلام و من مخاطبة النساء للنبی(صلی الله علیه و آله) و الأئمة(علیهم السلام) على وجه لا یمکن إحصاؤه و لا تنزیله على الاضطرار الدین أو دنیا، بل قوله تعالى «فَلا تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ» دال على خلاف ذلک أیضا و لعله لذا و غیره صرح جماعة کالکرکی و الفاضل فی المحکی عن تذکرته و غیرهما ممن تأخر عنه کالمجلسی و غیره بالجواز.[58]
بنابراین اگر گفتگوی عادی با نامحرم در محل کار و تحصیل صورت گیرد، اشکالی ندارد؛ ولی اگر سخن گفتن او از حالت معمولی خارج شود؛ جایز نیست.
اختلاط و معاشرت با نامحرم در محل کار و تحصیل، اگر با عمل حرامی همراه نباشد، به مقتضای سیره مسلمین و فتاوای فقهای بزرگوار اشکالی ندارد و اگر ایفای نقش او با قصد قربت و هدف متعالی صورت گیرد، چه بسا ارتباط و معاشرت با نامحرم، مطلوب هم باشد.
یکی از ارکان مهم تحصیل و کار، سخن گفتن با طرف مقابل است، ازآنجایی که ظاهر برخی از روایات و عبارات فقها گویای این مطلب است که سخن گفتن زن، دارای محدودیت است، درباره جواز سخن گفتن زن با مرد نامحرم در محل کار و تحصیل، دو قول وجود دارد. باتوجه به جمع بندی آیات و روایات میتوان گفت: اگر گفتگوی عادی با نامحرم در محل کار و تحصیل صورت گیرد، اشکالی ندارد؛ ولی اگر سخن گفتن او از حالت معمولی خارج شود؛ جایز نیست.
قرآن کریم
عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیّه؛ ابن ابی جمهور، محمّد بن زین الدّین؛ چاپ اوّل، قم، دارسیدالشهداء، 1405ق.
وسائل الشیعه؛ حر عاملی، محمّدبن حسن؛ چاپ اول، قم، مؤسسه آل البیت، بی تا.
تذکره الفقهاء؛ حلّی، حسن بن یوسف مطهر اسدی؛ قم، مؤسسه آل البیت، 1414ق.
منتهی المطلب فی تحقیق المذهب؛ حلّی، حسن بن یوسف مطهر اسدی؛ مشهد، بنیاد پژوهش های آستان قدس رضوی، 1412ق.
اجوبه المسائل المُهنّائیه؛ حلّی، حسن بن یوسف مطهر اسدی؛ چاپ اوّل، قم، خیّام، 1401ق.
معجم رجال الحدیث؛ خویی، سید ابوالقاسم؛ بیروت، دارالزهرا، بی تا.
موسوعه الامام الخویی؛ خویی، سید ابوالقاسم؛ چاپ اوّل، قم، مؤسسه احیاء آثار الامام الخویی، 1418ق.
نهج البلاغه؛ دشتی، محمّد؛ ترجمه چاپ چهل و دوم، قم، مؤسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمؤمنین، 1386ش.
دلیل تحریر الوسیله؛ سیفی مازندرانی، علی اکبر؛ چاپ اوّل، تهران، نشر عروج، 1417ق.
کتاب نکاح؛ شبیری زنجانی، سیدموسی؛ قم، مؤسسه پژوهشی رأی پرداز، بی تا.
عروة الوثقی؛ طباطبایی یزدی، محمّدکاظم؛ چاپ دوم، بیروت، مؤسسه الاعلمی للمطبوعات، بی تا.
المبسوط فی فقه الامامیه؛ طوسى، محمد بن حسن؛ چاپ سوم، تهران، مکتبه المرتضویه،1387ق.
بازیگری درآیینه شریعت؛ عباسی آرانی، عبدالله؛ چاپ اول، کاشان، انتشارات مرسل،1392ش.
مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ فضل بن حسن، طبرسی؛ چاپ اوّل، تهران، ناصرخسرو، 1365ش.
جامع المقاصد فی شرح القواعد؛ کرکی، علی بن حسین؛ چاپ دوم، قم، مؤسسه آل البیت، بی تا.
الکافی؛ کلینى، محمد بن یعقوب؛ مصحّح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد؛ چاپ چهارم، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1407ق.
کتاب النکاح؛ مکارم شیرازی، ناصر؛ چاپ اوّل، قم، انتشارات مدرسه علی بن ابی طالب، 1424ق.
رجال نجاشی؛ نجاشی، احمد بن علی؛ تحقیق محمد جواد نائینى؛ قم، دفتر نشر اسلامی، 1407ق.
جواهر الکلام؛ نجفی، محمدحسن؛ چاپ دوم، تهران، دارالکتب الاسلامی،1365.
مجموعة ورام؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عیسى؛ مترجم: عطایى، محمد رضا؛ چاپ اوّل، مشهد، بنیاد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1369 ش.
[1]. استاد دانشگاه و مدرس سطوح عالی حوزه علمیه، اتمام سطح 4 حوزه علمیه، jaragani@yahoo.com.
[2]. دلیل تحریر الوسیله، ج 1، کتاب الستر و الساتر، ص 168.
[3]. صحیحه: روایاتی که سند آن توسط راویان عادل و امامی در تمام طبقات به معصوم متصل باشد.
[4]. الکافي، ج 5، ص: 537 ح 6، وسائل الشيعة، ج20، ص 235.
[5]. وسائل الشيعة، ج 20، ص 183.
[6]. همان.
[7]. سوره احزاب (33)، آیه 33. (در خانههایتان بمانید).
[8]. وسائل الشيعة، ج 5، از ص 236 به بعد.
[9]. همان، ص 158.
[10]. همان، ص 181.
[11]. معتبره: همگان یا بیشتر علما به آن عمل کردهاند.
[12]. همان، ص 239، ح 136.
[13]. همان، ص 64.
[14]ـ همان، ص 61.
[15]ـ نهج البلاغه، نامه 31.
[16] ـ عروة الوثقی، ج 2، مسئله 49، ص 805.
[17]ـ جواهر الکلام، ج 29، ص 97.
[18] ـ تذکرة الفقهاء، ج 3، ص 154.
[19]ـ منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج 5، ص 89.
[20]ـ المبسوط فی فقه الامامیه، ج 6، ص 3.
[21]ـ عوالی اللئالی العزیزیه فی الاحادیث الدینیّه، ج 1، ص 438.
[22]ـ جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج 12، ص 44.
[23]ـ اجوبة المسائل المُهنّائیه، ص 40.
[24]ـ ج1، ص 472.
[25]ـ مجموعة ورام، ج2، ص 119.
[26]ـ کتاب نکاح، ج، صص 892 ـ894.
[27]ـ جواهرالکلام، ج 29، ص 97.
[28]. همان، ج 12، کتاب الحج، باب 38 از ابواب الاحرام، ص 380.
[29]. ـ نهی تنزیهی، در برابر نهی تحریمی به معنای کراهت است.
[30]ـ کتاب النکاح، ج، ص 899.
[31]. همان.
[32]ـ وسائل الشیعه، ج 20، ص 234، ح 2.
[33]ـ همان، ح 1.
[34]. کتاب النکاح، ج، ص 900.
[35]ـ موسوعة الامام الخویی، ج 32، ص 80.
[36]. کتاب النکاح، ج، صص 901ـ902.
[37]ـ دلیل تحریرالوسیله، ص 159.
[38]ـ وسائل الشیعه، ج20، ص 197، ح 1.
[39]ـ همان، ج20، ح 3، صص 234ـ235.
[40]. کتاب النکاح، ج، ص 904.
[41]ـ وسائل الشیعه، ج20، ص 197، ح 1.
[42]ـ مضطرب الحدیث: در متن یا سند آن چندگانگی اتفاق افتاده است؛ یکبار بهگونهای و بار دیگر بهصورت دیگر نقل شده باشد؛ خواه چندگانگی از راویان متعدد باشد، یا راوی واحد یا مؤلف یا کاتبان باشد.
[43]ـ رجال نجاشی، فهرست اسماء مصنفی الشیعه، ص 418.
[44]ـ موسوعة الامام الخویی، ج 13، ص 248.
[45]ـ یعنی در دسترس ما بوده است.
[46]ـ رجال نجاشی، ص 418.
[47]. کتاب النکاح، ج، ص 904.
[48]ـ اِسماع: شنیدن و رسیدن صوت به گوش شنونده، بدون قصد و التفات به آن؛ ولی استماع این که کسی با اراده خود به چیزی گوش دهد و بشنود.
[49]ـ وسائل الشیعه، ج20، ص 197، ح 2.
[50]ـ معجم رجال الحدیث، ج 10، ص 31.
[51]ـ وسائل الشیعه، ج20، ص 197، ح3.
[52]ـ سوره قصص (28)، آیه 25.
[53]ـ کتاب النکاح (للمکارم)، ج 1، ص 76.
[54]ـ سوره احزاب (33)، آیه 32.
[55]ـ مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 8، ص 558.
[56]ـ وسائل الشیعه، ج20، ص 198، ح 5.
[57]ـ بازیگری درآینه شریعت، ص 147.
[58]ـ جواهرالکلام، ج 29، ص 98.