menusearch
darolsaqalain.ir

تقریر درس اخلاق آیت الله فقیهی مورخ 1402/08/03

۱۴۰۲/۸/۴ پنج شنبه
(0)
(0)
تقریر درس اخلاق آیت الله فقیهی مورخ 1402/08/03
تقریر درس اخلاق آیت الله فقیهی مورخ 1402/08/03

درس حدیث استاد محسن فقیهی

1402/08/03

بسم الله الرحمن الرحیم

 

 

 

موضوع: جنود عقل و جهل/ایمان/توکّل برخدا/مراتب توکّل

 

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با مراتب توکّل بود. توکّل بر خداوند جزو دستورات الهی است.

 

 

 

مراتب توکّل در علم اخلاق

 

۱) وکیل قرار دادن خداوند در کارها:

مرحوم نراقی می‌فرماید: مرتبه توکّل آن است که انسان خداوند متعال را وکیل خود قرار دهد یعنی اینکه بگوید من خودم می‌توانم این کار را انجام بدهم ولی به خدا واگذار می‌کنم تا خدا آن کار برای من را انجام بدهد. مانند اینکه انسان وکیل می‌گیرد و می‌گوید شما کارهای من را انجام بده. اینجا چون خدا را اعلم و آگاه‌تر می‌داند می‌گوید: با اینکه خودم می‌توانم انجام بدهم، ولی خدایا چون تو از من بهتر می‌دانی من این کار را به خودت واگذار کردم تو وکیل من باش و کارهای من را انجام بده. این مرتبه پایین توکّل است.

 

۲) خود را مانند بچه شیرخواره دانستن:

صورت دوّم این است که انسان خود را مانند بچّه‌ شیرخواره‌ای بداند که نیاز به شیر مادر دارد و غیر از مادر کس دیگری را نمی‌شناسد و فقط به دنبال مادر است و باورش بر این است که من هیچ قدرت و استقلالی از خود ندارم و فقط مادر است که به داد من می‌رسد و گریه و زاری می‌کند و چنگ می‌زند و تلاش می‌کند که دهان خود را به سینه مادر برساند و از آن استفاده کند. لذا با خداوند که صحبت می‌کند می‌گوید: خدایا من هیچ هستم و هیچ توانی ندارم و هر چه هست از توست و تو قادر مطلق هستی. این مرحله دوم توکّل است که انسان خودش کمی تلاش می‌کند ولی هیچ قدرتی از خود ندارد و تمام قدرت از مادر است و مادر است که او را نگهداری می‌کند. این مرتبه از توکّل را خواص علما دارند.

 

۳) خود را مانند میّت در دست غسال دانستن:

یعنی شخص باور داشته باشد که هیچ توانی ندارد (بچه چنگی می‌اندازد و گریه می‌کند و حرکتی می‌کند) ولی میّت در دست غسال هیچ حرکتی ندارد و شخص باورش این است که هیچ قدرت، توان و استقلالی ندارد و قدرت محض فقط خداست. مرحوم نراقی مثال می‌آورد که وقتی حضرت ابراهیم را می‌خواستند در آتش بیندازند این توکّل را داشت. یعنی آن قدر اعتقاد او به خداوند زیاد است و توحیدش آن‌قدر قوی است که حتی دعا هم نمی‌کند و راحت در آتش می‌نشیند و می‌خندد.

هر کس این نوع توکّل را داشته باشد هیچ غصّه‌ای از هیچ چیزی ندارد و اعصابی خیلی قوی و راحتی دارد. توکّل‌های قبل هم خوب هستند ولی این نوع توکّل فوق‌العاده است و برای هر کسی این توکّل حاصل نمی‌شود.

 

 

چگونگی رسیدن به توکّل:

 

راه رسیدن به توکّل این است که انسان توحید خود را تقویت بکند. لذا توحید هر کس قوی‌تر باشد توکّل او هم قوی‌تر است. معنای توحید همان ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ[1] ٱللَّهُ ٱلصَّمَدُ﴾[2]و ﴿إِيَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاکَ نَسۡتَعِينُ﴾[3]است و این یعنی فقط از خدا خواستن و فقط خدا را در کارها دخیل دانستن و غیر خدا را دخیل ندانستن، این مقام توحید است. البته گفتن آن در لفظ آسان است مثلاً می‌گوییم من خدا را قبول دارم، به خدا اعتقاد دارم و من موحد هستم ولی در عمل به این و آن التماس می‌کنم و خودم را جلوی هر کسی کوچک می‌کنم، این با توحید منفات دارد. اگر کسی توحید داشته باشد به این توجّه دارد که ما خدا را داریم و قدرت خدا، بالاترین قدرت‌ها است. آن امام بزرگواری که این انقلاب را به وجود آورد با توکّل به خدا به وجود آورد. امام توکّل به خدا داشت و هیچ ترسی در وجود وی نبود. کسی که توکّل بر خدا دارد ترس در وجودش ندارد و از کسی نمی‌ترسد ﴿أَلَا إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ لَا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلَا هُمْ يَحْزَنُونَ﴾[4]. این مقام، مقام توحید است. اگر انسان خدا را قبول داشته باشد و معتقد باشد که کارها در دست خداست آن وقت می‌تواند به خدا توکّل داشته باشد. اما اگر توحید کامل نداشته باشد و نتیجه توحید برای وی حاصل نباشد، نمی‌تواند به مقام توکّل برسد و لو اینکه هزار مرتبه در زبان ﴿وَمَنْ يَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ﴾[5]بگوید، این تأثیر چندانی ندارد. انسان باید باور داشته باشد که ﴿أَنَّ اللَّهَ عَلَىٰ کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ﴾[6] است و همه قدرت‌ها دست خداست. انسان باید باور داشه باشد که قدرت او در طول قدرت خداوند است نه در عرض قدرت او. انسان اگر کاری انجام می‌دهد، قدرت دارد ولی این قدرت او در طول قدرت خداوند است.

 

 

معنای توکّل در روایت:

 

در روایت وارد شده است: جَبرئيلُ عليه السلام لَمّا سألَهُ النّبيُّ صلى الله عليه و آله عنِ التَّوکُّلِ علَى اللّه: العِلمُ بأنّ المَخلوقَ لا يَضُرُّ و لا يَنفَعُ، و لايُعطي و لايَمنَعُ، و استِعمالُ اليَأسِ مِن الخَلقِ، فإذا کانَ العَبدُ کذلکَ لَم يَعمَلْ لأحَدٍ سِوَى اللّه، ولَم يَرْجُ ولَم يَخَفْ سِوَى اللّه، ولَم يَطمَعْ في أحَدٍ سِوَى اللّه، فهذا هُو التَّوکُّلُ.[7]

جبرئيل عليه السلام در پاسخ به سؤال پيامبر صلى الله عليه و آله از او درباره توکّل بر خداوند، گفت: دانستن اين مطلب که مخلوق نه زيانى مى‌زند و نه سودى مى‌رساند، نه چیزی مى‌دهد و نه از چیزی جلوگيرى مى‌کند، و چشم اميد برکندن از خلق، پس هرگاه بنده چنين باشد، ديگر براى احدى جز خداوند کار نمى‌کند و اميد و بيمش از کسى جز خداوند نيست و چشم طمع به هيچ کس جز خدا ندارد، اين توکّل است.

انسان یقین داشته باشد که مخلوقات نه ضرر و نه نفعی می‌توانند برسانند. اینکه فلانی علیه من بدگویی می‌کند و یا چنین و چنان می‌کند، خدا بزرگتر از آن است که ما فکر می‌کنیم. مخلوق عطا نمی‌کند و مانع نمی‌شود، البته در ظاهر چرا، شاید شما بگویید این شخص مانع کار من می‌شود و مشکل برای من ایجاد می‌کند ولی در واقع اینچنین نیست، اگر انسان به این مقام برسد مخلوقات چکار می‌توانند بکنند؟

الان ایّام انتخابات است این شخص علیه آن شخص می‌گوید و او علیه این می‌گوید، این شخص از فلانی تعریف می‌کند و آن یکی دیگری را تکذیب می‌کند. اگر انسان به این مقام (بأنّ المَخلوقَ لا يَضُرُّ و لا يَنفَعُ، و لايُعطي و لايَمنَعُ، و استِعمالُ اليَأسِ مِن الخَلقِ) برسد، کارهای انسان فقط برای خدا می‌شود و کارها را قربة الی الله انجام می‌دهد و باور می‌کند که این فقط خداست که به داد من می‌رسد، چون ارزشی برای غیر از خدا قائل نیست و امیدی به کسی ندارد. وقتی انسان امید به کسی می‌بندد و بعد که کارش انجام نمی‌شود ناراحت می‌شود که چرا کاری برای من نکرد؟ به غیر از خدا به کسی امیدورا نباش و غیر از خدا از کسی نترس و به غیر از خدا به هیچ‌کس طمع نداشته باش، روی پای خودت بایست و بگو خدا را دارم و خودم، تمام. این توکّل است.