شریعت مقدس اسلام برای حرکت انسان در مسیر زندگی، مجاری طبیعی و عادی را پیشنهاد میکند و برای پیشبرد برنامههای زندگی، ضرورتی برای ارتباط با ارواح و اجنّه وجود ندارد؛ ولی برخی از آحاد بشر دنبال چنین ارتباطاتی هستند و از این رو پویایی فقه، اقتضای آن را دارد که تمام حدود و جوانب این مسأله را بهطور کامل مورد بررسی قرار دهد.
در طول تاریخ ابعاد این مسأله از منظر فقه شیعه، مورد بررسی قرار گرفته است. برخی از فقها با شرایطی، قائل به جواز چنین ارتباطی شدهاند و برخی بهصراحت فتوا به حرمت مطلق اینگونه ارتباطات دادهاند. فقیهانی که قائل به جواز شدهاند، شرایطی را گفتهاند، از جمله اینکه در چنین ارتباطاتی، از لوازم و مقدّمات حرام استفاده نشود و منجر به ضرر رسیدن به کسی نشود.
یکی مبانی مهم در صدور فتوا در این مسأله، آن است که آیا ارتباط با ارواح و اجنّه به صورت مستقل بحث میشود یا ذیل مسأله سحر بررسی میشود؟ ارتباط با ارواح و اجنه اگر ذیل سحر تعریف شود، قطعاً حرام است؛ چون به ادله اولی دلایل محکمی برای حرمت سحر وجود دارد و اگر مستقلاً مورد بحث قرار گیرد، باب تفصیل و شرایط دیگر منفتح میگردد و اصالتاً نمیشود حرمتی برای این مسأله قائل شد.
در نوع ارتباط داشتن با ارواح با نوع ارتباط داشتن با اجنّه تفاوتهایی وجود دارد، از قبیل اینکه احضار اجنّه امکان دارد ولی در امکان احضار ارواح میان علما اختلاف است و برخی، چنین عملی را ممکن نمیدانند. برخی نیز در اصل امکان یا عدم امکان این امر تردید وارد کردهاند.
ارتباط با ارواح طیّبه مؤمنان بدون احضار نیز امکان دارد و انسان میتواند با ارسال خیرات و مبرّات با ایشان ارتباط برقرار کند و توفیقاتی نیز کسب نموده یا اینکه حوایجی بهواسطه دعای خیر اموات مؤمنان برآورده گردد.
واژگان کلیدی: احضار، ارواح، اجنه، تسخیر، سحر.
یکی از مسائل مورد ابتلا در جامعه امروز، بحث ارتباطات با ارواح و اجنّه است. گاهی اوقات ورود اجنّه به زندگی انسانی، اختلالاتی را برای آدمی ایجاد میکند و بسیار دیده میشود که افراد، شخصاً دنبال ارتباطات اینچنینی هستند. ازاینرو در این مقاله علاوه بر اثبات عدم ضرورت چنین ارتباطاتی، به تفصیل احکام فقهی درباره ارتباط با ارواح و اجنّه بیان میگردد. از پرسشهای مهم در ذهن بسیاری از متدیّنان جامعه آن است که حدود اینگونه ارتباطات چیست؟ آیا هرگونه ارتباط و احضاری جایز نیست یا در این مسأله باید قائل به تفصیل شد؟ آرای گوناگون فقها و دلایل ایشان قابل بررسی و جمعبندی است و گفته میشود که تا چه اندازه، با چه شرایطی و در چه حدودی ممکن است برخی از فقها قائل به جواز شوند و چه اختلافات و اجماعاتی در بطن نظریات وجود دارد.
امکان احضار ارواح و اجنّه در عالم خارج
از جمله مسائل مهم حکم فقهی ارتباط با ارواح و اجنّه، این است که آیا اینچنین ارتباطی در عالم خارج امکان وقوعی دارد؟ تحقق یا عدم تحقق ارتباط، ریشه اختلافات مبنایی در دیدگاههای فقهی است. درباره اجنّه اختلافی نیست و یقیناً چنین ارتباطی در خارج امکان دارد؛ قرآنکریم، روایات و مشاهدات عینی خارجی، مؤید این مطلب هستند.، مؤید این مطلب آیه قرآن است: «وَ أَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ ٱلإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ ٱلجِنِّ فَزَادُوهُم رَهَقًا».[1] همانا مردانی از نوع بشر که پناه میبرند به مردانی از گروه جنّ، بر غرور و جهل خود میافزودند.
این آیه شریفه مؤید امکان ارتباط و احضار اجنّه است و درباره امکان تحقق این امر، بین علما اختلافی نیست، ولی ارتباط با ارواح، موضع تأمل فقهای عظام قرار گرفته است و حتی بعضی اعاظم فقها بهصراحت گفتهاند که حقیقت امکان یا عدم امکان احضار ارواح بر ایشان روشن نیست[2] اما در مقابل برخی از علما، اصل ارتباط را امکانپذیر دانستهاند، اگرچه در بیان ایشان آمده: بیشتر مدعیان این امر در اشتباهند و نتوانستهاند با ارواح ارتباط بگیرند.[3]
بررسی این امر، مشخص کرد که در اصل ارتباط با اجنّه، میان علما اختلافی نیست ولی درباره ارواح، اختلاف است. برخی اصل ارتباط با ارواح را معلوم نمیدانند و برخی آن را امکانپذیر دانسته اما معتقدند که بیشتر در مصادیق خارجی آن، در اشتباهند و نتوانستهاند ارتباط برقرار کنند؛ یعنی به دروغ میگویند که ارتباط گرفتهاند، یا توهم داشته و ارتباطی نبوده و آن موجودی که با آن مرتبط شدهاند، اصلاً روح نبوده است. گاهی ادعاهای عجیبی میکنند که با مسلّمات در تضادّ است. پیامهایی را که مدعی هستند از ارواح دریافت کردهاند، قابل اعتماد نیست و ارزش علمی ندارد؛ زیرا این پیامها یا از کلیّاتی است که در زندگی هر کس مصداقهایی برای آن وجود دارد یا مربوط به مسائلی است که راهی برای اثبات و نفی آن در دست نیست.[4] برخی از فقها تصریح کردهاند که ادعای مدعی احضار، صحیح نیست و اخبار او نمیتواند درست باشد.[5]
درباره احضار ارواح و اجنّه فتاوای فقها متفاوت است. برخی مطلقا قائل به عدم جواز شدهاند و برخی بنا بر شرایطی آن را اجازه دادهاند. مرحوم آیتالله بهجت میگوید: «اگر ایذای روح مؤمن نباشد، مانند اینکه به اختیار حاضر شود نه به اجبار و الزام، و باعث ضرر مرضآور بر شخص خوابشده نباشد، مانعی ندارد.»[6] در این دیدگاه، ضرر نزدن به روح متوفی و شخص خوابشده (فردی که عمل احضار را انجام میدهد) شرط حلیّت این کار دانسته شده است. در استفتایی دیگر، ایشان شرط عدم ضرر را تعمیم داده و میگوید که به هیچ مسلمانی ضرر نرسد. همچنین به «خطرنداشتن» هم اشاره میکند و میگوید: «اگر معرضیّت یا ضرر برای مسلمانی نباشد و اذیت روح مؤمنی هم نباشد، در امر حلال، جایز است.»[7]
بهطورکلی رعایت چهار شرط را لازم میدانند:
اول: مسلمان در معرض خطر قرار نگیرد؛
دوم: در معرض ضرر قرار نگیرد؛
سوم: روح مؤمن اذیت نشود؛
چهارم: این کار در امور حلال باشد نه امور حرام و غیرشرعی.
علامه حلّی (رحمهالله) احضار ارواح را در ردیف رمالی، دعانویسی، جنگیری، فالگیری و طلسمسازی قرار میدهد و میگوید: «گرچه دلیل بر صحّت آن نباشد، حرمت آن هم مسلّم نیست.»[8]
امام خمینی (رحمهالله) بر حسب اختلاف موارد، وسایل و اغراض، احکام این احضار را متفاوت میداند و سپس در پاسخ به استفتایی که یقین دارند احضارکنندگان تنها کار خیر انجام میدهند، میگوید: «این کار فینفسه اشکال ندارد، مشروط بر اینکه از راههایی که شرعاً حلال هستند، اقدام شود.»[9]
ایشان میگوید: «عمل السحر و تعليمه وتعلّمه والتکسّب به حرام ... ويلحق بذلک استخدام الملائکة، وإحضار الجنّ وتسخيرهم، وإحضار الأرواح وتسخيرها، وأمثال ذلک ...»[10]
در کتاب زبدة الأحکام نیز همین دیدگاه را دارد.[11]
مرحوم آیتالله مرعشی نجفی نیز بهصراحت این اعمال را جایز نمیداند، قیدی برای جواز نگفته و حدّی که مشخص کرده، اعم از این است که صِرف احضار و ارتباط محدود باشد یا در حدّ تسخیر روح یا جنّ باشد؛ در هر حالتی بهطور مطلق، این عمل، حرام است.[12]
مرحوم آیتالله سید ابوالحسن اصفهانی این عمل را مانند مرحوم آیتالله مرعشی نجفی ملحق به عمل سحر کرده است.[13]
مرحوم آیتالله گلپایگانی در توضیح عمل سحر میگوید: «عمل السحر وتعليمه وتعلمه والتکسب به حرام حتى لدفع السحر على الأحوط. نعم يجوز بل يجب في مورد يتوقف حفظ واجب أهم عليه کحفظ النفس المحترمة المسحورة أو دفع الشبهة لمن اشتبه عليه السحر بالمعجزة أو لدفع منکر لا يرضى الشارع بوقوعه وکان دفعه أهم من ترک السحر کحفظ عرض أو فرج ضائع بالسحر.»[14] همچنین در کتاب هدایة العباد همین مطالب را آورده و احضار را ملحق به سحر کرده است.[15]
از سخنان مرحوم آیتالله گلپایگانی فهمیده میشود که احضار ارواح و اجنّه، چه همراه تسخیر و چه صِرف احضار باشد، حرام است،.حتی اگر برای دفع سحر هم باشد، حرام است؛ مگر اینکه بر اساس قاعده اهم و مهم، واجبی اهم از این باشد، مثل اینکه بخواهیم با این کار، جان شخص سحرشده را نجات دهیم یا فردی که سحر را معجزه پنداشته آگاه کنیم یا دفع منکر کنیم، آن هم منکری که شارع مقدس راضی به وقوع آن نیست و دفع این منکر، اهم است از ترک این عمل (سحر یا ملحقات سحر که احضار باشد).
از ظاهر سخن امام خمینی (رحمهالله) فهمیده میشود که الحاق احضار به سحر، الحاق حکمی است نه موضوعی و جریان حکم سحر را در اینجا از حیث حرمت و عدم جواز میشود تسرّی داد نه از حیث حدّ ساحر که قتل باشد.[16]
همچنین مرحوم آیتالله صافی گلپایگانی نیز احضار را ملحق به سحر دانسته و شرعاً حرام میدانند[17] و تصریح به احتیاط میکند.[18]
برخی نیز گفتهاند: «بنای شرع مقدّس در امور مردم، عمل بر مجرای طبیعی و عادّی است و برای برخورد با مخالفان حق و امثال آنها، راهکارهای لازم عقلی و عقلایی مثل گفتوگو و مناظره را ارائه و موردتوجّه قرار داده است. بنابراین جواز خروج از راههای متعارف و احضار ارواح برای مقاصد مذکور (که ذکر کردهاند: ضرر زدن به مخالفان حق) بهخصوص با توجه به اینکه تشخیص موضوع مخالف حق و شخصی که ضررزدن به او جایز است، بسیار دشوار و به حسب اختلاف شرایط ازمنه و امکنه و افراد متغیر است، محل تأمل و اشکال است، زیرا ممکن است حقوق محترمهای تضییع گردد.»[19]
در جای دیگر نیز تصریح کرده که اگر احضار ارواح، موجب اذیّت یا اهانت به ارواح باشد یا باعث بههم خوردن نظم عمومی شود، جایز نیست.[20]
مقام معظّم رهبری حفظهالله میگوید: «علم سحر و یاد گرفتن آن حرام است، مگر آنکه بهمنظور غرض عقلایی و مشروع باشد و اما احضار ارواح و ملائکه و جن بر حسب اختلاف موارد و وسایل و اغراض، احکام مختلفی دارد.»[21]
از ایشان میپرسیدند: «مراجعه مؤمنان به بعضی از کسانی که از طریق تسخیر ارواح و جن اقدام به معالجه میکنند، با توجه به اینکه یقین دارند که آنها فقط کار خیر انجام میدهند، چه حکمی دارد؟» ایشان پاسخ داد: « این کار فینفسه اشکال ندارد، مشروط بر اینکه از راههایی که شرعاً حلال است، اقدام شود.»[22]
بر اساس این دیدگاه اگر عمل احضار برای غرض عقلایی مشروع مثل معالجه باشد، احضارکننده یقیناً در کار خیر از این اعمال استفاده کند، از راههای شرعی حلال استفاده کند و مرتکباعمال غیرشرعی هنگام عمل احضار نشود، اشکالی ندارد.
آیتالله مکارم این عمل را عقلاً امکانپذیر میداند ولی میگوید: «شرعاً جایز نیست و مفاسد زیادی به بار میآورد.»[23]
مرحوم محقق خویی نیز در پاسخ به استفتایی که ارتباط با ارواح و اجنه را برای حلّ بعضی از حالات سحری که عارض بر برخی مؤمنان شده، کشف نوشتههای سحری و برخی منافع حلال دیگر، میگوید: «اذا کان یتعاطی احضار الارواح المؤمنة الموجب لإیذائها لَم یَجُز.»[24] با توجه به مفروضات سائل، اگر در جهت حلال برای اغراض عقلایی و از راههای حلال شرعی باشد و احضار روح مؤمن منجر به اذیتش نشود، جایز است.
مرحوم آیتالله تبریزی میگوید: «لا بأس به ما لم یکن سحراً کما هو المفروض في السؤال.» [25]
برخی علما احضار را ذیل عنوان سحر نمیدانند؛ ازاینرو سحر مطلقاً حرام است، ولی حرمت احضار، بهشرط ضرر به کسی است که اضرار به او حرام است.[26]
آیتالله سید کاظم حائری میگوید: «السحر لا يجوز، وتعلّمه لا يجوز، وتحضير الأرواح والجنّ خلاف الاحتياط.»[27]
مبانی حلیّت و حرمت احضار ارواح و اجنه
اختلاف فتاوای فقها درباره احضار، به مبانی ایشان باز میگردد؛ برخی، آن را ذیل مسأله سحر تعریف میکنند[28] و برخی جدا از سحر و مستقلاً درباره احکام احضار، غوص کردهاند.[29]
مشهور فقها سحر را حرام میدانند و برخی، در استثنائاتی مثل ابطال سحر یا واجبات اهمّی مانند حفظ دماء و فروج، حکم به جواز آن دادهاند. بدیهی است اگر احضار را زیرمجموعه سحر بدانیم، طبیعتاً همین حکم برای آن وجود دارد؛ چنانکه بعضی از فقها همین مسیر را طی نمودهاند.[30] اگر احضار را زیرمجموعه سحر ندانیم و مستقلاً آن را مورد بحث قرار دهیم، از این جهت قطعا برای آن حرمتی وجود ندارد و تفقّدی هم که فقهای عظام درباره ادله اربعه کردهاند، معلوم است که مستقلاً مورد بحث قرار نگرفته است، لکن چارهای نیست که در مقام تحیّر بعد الفحص و الیأس، سراغ اصول عملیه برویم و اینجا هم چون مجرای شک در اصل تکلیف است (نه مکلّفبه) و حالت سابقهای هم متصوّر نیست، پس اصل مرتبط با این موضوع، برائت است.
جریان برخی شروط در این مسأله بدیهی است از قبیل اینکه با عمل حرام و فاسد دیگری همراه نشود؛ زیرا «مقدمة الحرام حرام».[31] یا اینکه منجر به ضرر و اضرار نشود؛ چون: «لا ضررَ ولا ضِرار في الإسلام».[32] یا اینکه منجر به هتک حرمت مؤمنی نشود.
جریان این شرایط در مسأله احضار، بدیهی است و اختلافی میان فقها نیست. اگر احضار بدون رعایت این شرایط امکانپذیر نباشد، واضح است که حکم شرعی، عدم جواز است.
یکی از مقدمات حرام که باید جدّی مورد ملاحظه قرار گیرد، «کذب» است، این امکان عقلاً بعید نیست که بسیاری از مدّعیان احضار، دروغ بگویند و قصد فریب، اخاذی و سوءاستفاده از مخاطب را داشته باشند و دکانی برای بلعیدن مال مردم باز کرده باشند که اگر اینگونه باشد، قطعا به حکم اولیِ کذب که حرام است، چنین احضاری هم حرام میشود.[33]
با بررسی روایات وارده در این باب معلوم میشود احتمال کذب از جانب مدعیان اخبار از غیب یکی از قویترین احتمالات است. «عن الْهَيْثَمُ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیهالسلام) إِنَّ عِنْدَنَا بِالْجَزِيرَةِ رَجُلًا رُبَّمَا أَخْبَرَ مَنْ يَأْتِيهِ يَسْأَلُهُ عَنِ الشَّيْءِ يُسْرَقُ أَوْ شِبْهِ ذَلِکَ أَ فَنَسْأَلُهُ فَقَالَ (علیهالسلام) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلیاللهعلیهوآله) مَنْ مَشَى إِلَى سَاحِرٍ أَوْ کَاهِنٍ أَوْ کَذَّابٍ يُصَدِّقُهُ بِمَا يَقُولُ فَقَدْ کَفَرَ بِما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنْ کِتاب».[34]
روایت، مشکل سندی ندارد، اما مفهومش دلالت میکند بر اینکه فردی از امام صادق (علیهالسلام) میپرسد: ما در جزیره هستیم و فردی در آنجا است که افرادی به او مراجعه میکنند و او اخباری میدهد. مثلاً درباره شیء مسروقه از او میپرسند و او اخباری دراینباره (که دیگران از آن اطلاع ندارند و حالت غیبی دارد) میدهد؛ سائل با این پرسش از امام (علیهالسلام) درخواست حکم کرد و امام صادق (علیهالسلام) برای پاسخ به پرسش سائل به روایتی از پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) استناد نمود. هرکسی که نزد ساحر، کاهن یا کذّاب برود و آنچه او میگوید را تصدیق کند، به آنچه خداوند بلندمرتبه در قرآن کریم، نازل کرده کافر شده است.
شیخ انصاری (رحمهالله) میگوید: حصر موجود در روایت، حصر حقیقی است و تنها این سه مورد را داریم (ساحر، کاهن، کذاب) و حالت چهارمی ندارد. اینکه برخی از اخبار غیب گفتند و تصدیقش جایز باشد، درست نیست، بلکه اگر غیبگو، ساحر و کاهن نباشد، قطعاً کذّاب است و قسم چهارمی تحت عنوان اولیاء الله اصلاً قابل طرح نیست؛ چون وجود خارجی ندارد یا اگر باشد، آنقدر نادر است که قابل طرح نیست.[35] این سخن شیخ انصاری مورد تأیید برخی از علما قرار گرفته،[36] گرچه محقق خویی (رحمهالله) بر آن اشکال کردهاند و قسم چهارمی را محتمل دانسته است.[37]
احتمال کذب بودن اخبار غیبی، احتمال قوی و قابل تأملی است و اینکه افرادی بخواهند تحت لوای احضار یا غیبگویی، سخنان دروغی را به دیگران بگویند، محتمل است و احتمال کذّاب بودن فرد، احتمال قوی است. اگر فرد کذّاب باشد، به حکم اولی حرمت کذب، اینگونه کذب که سخنان خود را به احضار نسبت دهند هم حرام میشود، چون از مقدمات حرام استفاده کرده و تصدیق اینگونه کذب نیز هم حرام است.
اگر مستمع از امارات فقهیّه، چیزهایی را به دست بیاورد که دلالت بر صادقبودن سخن فرد کند، دال بر احتمال صادق بودن سخن فرد میشود و حداکثر ایجاد ظنّ میکند. همچنین اگر فرد غیبگو هم از این امارات، مسألهای را به شکل غیر جزمی برای مستمع نقل و بیان کند، حرام نیست. مثلاً از چند پرسش به چیزهایی پی ببرد یا روحیّات شخص را بررسی کند و چیزهایی به او بگوید که تعجّب کند، این حالت اگر جزمی نباشد و مقدمات حرام دیگری هم در کار نباشد، بنابر أظهر جایز است. محقق خویی در اینباره میگوید: «أمّا إذا کان اعتمادا على بعض الامارات الخفيّة فالظاهر أنه لا بأس به إذا اعتقد صحته أو اطمأنّ به».[38]
احضار و ارتباط با ارواح آدمی با احضار و ارتباط با اجنه، تفاوتهای مبنایی دارد از جمله:
1- انسان و جن دو موجود گوناگونند، گرچه در برخی زمینهها تشابهات نیز دارند. روح آدمی پس از مرگ به عالم دیگری منتقل میشود و در برزخ قرار میگیرد، درحالیکه اجنه در همین عالم هستند و شاید براساس همین تفاوت است که در امکان ارتباط با اجنه اختلافی نیست و همه قبول کردهاند ولی درباره ارتباط با ارواح، برخی اشکال کردهاند و اساساً چنین ارتباطی را امکانپذیر نمیدانند.[39]
2- روح، اختیار ندارد. پس از مرگ، اختیار آدمی سلب میشود و اینکه توانایی تصرّف در این عالم و در جسم دنیوی را ندارد یقینی است و اختیاراتی که ارواح در عالم برزخ دارند، بحث دیگری است،[40] اما اجنه موجوداتی مختار هستند و بر بسیاری از امور توانگرند.[41]
3- تأییدات تاریخی زیادی بر احضار اجنه وجود دارد، ولی درباره احضار ارواح اینگونه نیست و صرفاً معجزات برخی انبیای الهی مانند حضرت عیسی (علیهالسلام) دراینباره وجود داشته است.
4- از منظر برخی، احضار ارواح اگر ممکن باشد در صورتی است که لااقل مستحضر از اولیای الهی باشد و اراده الهی هم بر این امر باشد، ولی در احضار اجنه این حالت نیست و افراد با هر درجهای از ایمان و ولایتپذیری، چه آنان که عالیترین مقامات را دارند و چه افراد پست و فرومایه و چه افراد عادی جامعه، این امکان برایشان هست که با اجنه مرتبط شوند.
5- در بحث ارتباط با جن، موضوع تسخیر مطرح است که گاهی جن، مسخّر انسان میشود یا انسان مسخّر جن شود، درحالیکه در بحث ارتباط با ارواح، مسأله تسخیر مطرح نیست و حداکثر ارتباط با ارواح مطرح است. قطعاً نمیتوانیم روح یک انسان متوفی را مطیع خود کرد.
اگر ارتباط با اجنه و ارواح برای مقاصد مشروع و حلال باشد، چه حکمی دارد؟ بدیهی است که گاهی ارتباط برای مقاصد مشروع مرجوح یا حتی مقصدی مقدس باشد. برخی فقها چنین ارتباطی را اگر مستلزم اذیت و آزار نباشد، جایز میدانند، درحالیکه برخی در چنین حالتی نیز حکم به جواز ارتباط ندادهاند.
مرحوم آیتالله بهجت میگوید: «اگر معرضیّت خطر یا ضرر برای مسلمانی نباشد و اذیت روح مؤمنی هم نباشد، در امور حلال، جایز است.»[42]
امام خمینی (رحمهالله) و مقام معظم رهبری؟دب؟ در پاسخ به استفتایی درباره مراجعه مؤمنان برای معالجه به افرادی که از طریق ارتباط با ارواح، ملائکه و جن این کار را میکنند، میگویند: «این کار فینفسه اشکال ندارد، مشروط بر اینکه از راههایی که شرعا حلال هستند، اقدام شود.»[43]
مرحوم محقق خویی نیز میگوید: «اذا کان یتعاطی احضار الارواح المؤمنة الموجب لإیذائها لَم یَجُز.»[44]
در مقابل، برخی از فقها حتی برای مقاصد مشروع هم حکم به جواز ارتباط با ارواح و اجنه نکردهاند. مرحوم آیتالله گلپایگانی بهصراحت میگوید: «سحر حرام است و احضار نیز ملحق به سحر است و این حرمت، حتی برای مقابله و دفع سحر هم حرمت برطرف نمیشود.» تنها قیدی که برای جواز این عمل میآورد، آن است که براساس قاعده اهم و مهم، باید واجب اهاست تا بتوانیم جواز این فعل را بدهیم و سپس برای واجب اهم، مثال حفظ نفس محترمه را میزند.[45]
مرحوم آیتالله صافی گلپایگانی نیز میگوید: «يلحق بالسحر استخدام الملائکة، وإحضار الأرواح وتسخيرهم وکذا إحضار المؤمنين من الجن وغيرهم فلا يترک الاحتياط.»[46] در جای دیگر نیز بهصراحت سحر برای امور محلله و احضار را شرعاً حرام میداند.[47]
آیتالله مکارم شیرازی نیز درباره جایز نبودن، اشارهای به قید مقاصد مشروع نکرده و بهطور مطلق، حرام دانسته است.[48]
آیتالله سید کاظم حائری نیز بهطور مطلق این عمل را خلاف احتیاط دانسته است.[49]
روشن شد که میان فقها ظاهراً دو دیدگاه در این مسأله وجود دارد؛ برخی از علما برای مقاصد مشروعی مثل درمان یا ابطال سحر، مجاز میدانند، و برخی قائل به عدم جواز ارتباط با ارواح و اجنه بهنحو احضار هستند حتی برای مقاصد مشروع که البته در این میان برخی صرفاً جواز احضار را در صورت صدق قاعده اهم و مهم تخصیص زدهاند.[50]
آیا اصلاً آدمی برای پیشبرد برنامههای خود، نیاز دارد که با ارواح و اجنه ارتباط برقرار کند؛ یعنی آیا ضرورتی برای این ارتباط است و اگر ارتباط برقرار نشود، در مسائلی کار ناتمام میماند یا اینکه آیا موردی است که شارع مقدس این ارتباط را در حالت عادی واجب کرده باشد؟ پاسخ به این پرسشها براساس تفحصی که صورت گرفته منفی است. یعنی اصولاً برای پیشبرد برنامههای زندگی آدمی، نیازی به ارتباط با ارواح و اجنه نیست و بنای شارع مقدس در امور مردم، عمل بر مجاری طبیعی و عادی است و حتی اگر آدمی بخواهد با مخالفان حق، برخورد داشته باشد نیز کارهای لازم عقلی و عقلایی مانند گفتوگو و مناظره از سوی شارع پیشنهاد میشود. حتی از منظر بسیاری از فقها، جواز خروج از راههای متعارف و معروف بسیار دشوار است و بهحسب اختلاف شرایط زمان، مکان و افراد، متغیر است. یکی از مسیرهای نامتعارف، احضار و ارتباطات با ارواح و اجنه است که صدور حکم جواز آن، دشوار است.[51] حتی برخی فقها در این مقام تصریح کردهاند که اگر احضار و ارتباط با ارواح و اجنه، منجر به اخلال در نظم عمومی شود، جایز نیست.[52]
حتی ائمه معصوم (علیهمالسلام) در مقام قضاوت با اینکه عالم به ظاهر و باطن بودند، از علم امامت خود استفاده نمیکردند و براساس قاعده: «نحن نحکم بالظاهر و الله یتولّی السرائر»[53] حکم میفرمودند. دلیلش این بود که به دیگران بیاموزند، قاعده قضاوت، براساس دلایل ظاهری است و امور عادّی زندگی مردم باید از مجاری طبیعی خود حرکت کند. خداوند بلندمرتبه، پاسخ نیازهای ظاهری را بهشکل ظاهری ارائه نموده و وسایل توفیق، پیشرفت و تکامل انسان را بهشکل ظاهری به او نمایان کرده است.
سیره قضایی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نیز مؤید بر همین مطلب است. در آیه 105 سوره نساء، خداوند بلندمرتبه به پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) فرمان میدهد که هدف از فرستادن قرآن، این است که اصول حق و عدالت در میان مردم اجرا شود، «ما این کتاب را بحقّ بر تو فروفرستادیم تا به آنچه به تو آموخته است، در میان مردم قضاوت کنی.[54] البته سپس به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) هشدار میدهد که هرگز از خائنان حمایت نکند.[55]
گرچه روی سخن در آیه به پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) است ولی یقیناً حکمی عمومی برای مسلمانان صادر شده و باید براساس قوانین و ادله محکم ظاهری قضاوت کرد.
پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: «من بشری همانند شما هستم (و مأمور به ظاهرم) شاید برخی از شما به هنگام بیان دلیل خود، قویتر از برخی دیگر باشید و من هم براساس همان دلیل، قضاوت میکنم. بدانید داوری من که براساس ظاهر دلیلِ طرفین صورت میگیرد، حق واقعی را تغییر نمیدهد؛ بنابراین اگر من به سود کسی قضاوت کنم و حق دیگری را به او بدهم، پارهای از آتش را در اختیار او قرار دادهام و باید از آن بپرهیزد.»[56]
از این حدیث بهخوبی روشن میشود که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) وظیفه دارد مطابق ظاهر و براساس دلیل طرفین دعوا قضاوت کند. در چنین داوری معمولاً حق به حقدار میرسد، ولی گاهی ممکن است ظاهر دلیل و گواهی گواهان با واقع تطبیق نکند. اینجاست که باید توجه داشت که حکم داور بههیچوجه، واقع را تغییر نمیدهد و حقّ را باطل و باطل را حق نمیکند.[57] براساس روایت، روال ظاهری و پیشبرد ادله ظاهری اهمیت بسیار دارد و رجوع به بواطن و کارهای متافیزیکی مانند احضار ارواح و اجنه در حالت عادّی، مجاز نیست، بلکه قصد شارع مقدس بر جریان امور براساس روال عادی است.
یکی از فروعات بحث ارتباط با ارواح، ارتباط، بدون احضار آنهاست؛ یعنی انسان از طریق ارسال خیرات و مبرّات با ارواح طیبه ارتباط برقرار کند و توفیقاتی نیز کسب کند یا حوائجی از او مرتفع گردد. بدیهی است که چنین ارتباطی، امکانپذیر است. ارواح طیبه مؤمنان، درک امور را دارند و وقتی خیرات و مبرّاتی از جانب وراث یا دیگران برایشان ارسال و واصل گردد، این ارواح طیبه علاوه بر التفاتی که بر این امور دارند، دستشان برای دعا نیز باز است و خداوند به دعای مؤمنان اهمیت میدهد. در روایات بسیاری از استجابت دعای مؤمنان حتی اگر فوت شده باشند، سخن گفته شده است. دعای برخی افراد مانند پدر یا مادر اهیمت فوقالعادهای دارد و امکان استجابت آن بسیار است. پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآله) توصیه فرمود که پس از فوت پدر و مادر بر سر قبر ایشان حاجت خود را درخواست کنید.[58]
بدیهی است چنین ارتباطی که منجر به آزار ارواح طیبه نیست و به سرور و رضایت ایشان میانجامد، جایز است. با وجود اینگونه ارتباط امکانپذیر که تأثیرگذار است، منجر به آزار نمیشود، مقدمات فاسد در آن نیست و فرد به خواستههای خود میرسد، دیگر چه نیازی به احضار ارواح با مقدمات فاسد است؟ چه نیازی به فریفتن خود با رجوع به دروغگویان برای درخواست احضار؟!
جن موجودی مختار، مکلف و مخلوق از آتش است که مرگ، حیات، توالد و تکاثر دارد. او بهاقتضای خلقتش، تواناییهایی بالایی دارد و میتواند کارهای سریع و برخی اعمال سخت را که از نوع بشر ساخته نیست، انجام دهد.
گفته شد که ارتباط اجنه با انسان میسّر است اما بهدلیل ضررهایی که دارد، بههیچوجه پیگیری چنین ارتباطی توصیه نمیشود. از جمله تبعات این ارتباط، مشقّاتی است که متوجه فرد میشود و ممکن است بهدلیل تعرضات اجنه در امور زندگی او، حتی به او آسیبهایی برسد. ممکن است اجنه خبیث، او را به کارهای حرام وادار کنند و از این جهت، دین او به خطر بیافتد. خطر محتمل در اینگونه ارتباط، آسیبهای روحی و روانی است که تا حدّ جنون برای او خطرآفرین است.
خداوند بلندمرتبه میفرماید که مردانی از نوع بشر به برخی جنیان پناه میبرند و این عمل را به نوعی جاهلانه و از سر غرور معرفی مینماید.[59] در این آیه، ارتباط با اجنه بهنوعی تقبیح شده و محتمل است که به گمراهی یا طغیان آدمی بیانجامد.[60]
جن، مخلوق از آتش[61] و دارای علم، ادراک و قدرت منطق و استدلال است،[62] همچنین دارای تکلیف و مسئولیت است که در معاد حشر و نشر دارد.[63] اجنه در گذشته قدرتهای خاصّی مانند استراق سمع و خبرگیری از آسمانها داشتند که از آن قدرتها منع شدهاند.[64] برخی از آنها قدرتهایی بیشتر از دیگران دارند، چنانچه عفریتی از جن مدعی شد پیش از آنکه حضرت سلیمان (علیهالسلام) از مجلسش برخیزد، میتواند تخت بلقیس را به نزد او آورد.[65] حضرت سلیمان (علیهالسلام) آن جن را تکذیب نکرد؛ گرچه در قرآن نیامده که آن جن، تخت را آورد.[66] اینگونه قدرتها که برخی انسان را متحیّر میکند، برای اجنه اثبات شده، اما قدرت و تصرّف اجنه، محدود است و بر اسرار عالم احاطهای ندارند و تصرّفاتشان محدود است.
در آیهای به آزار حضرت ایوب (علیهالسلام) توسط شیطان اشاره شده است: ای پیامبر ما! یاد کن از بنده ما ایوب، هنگامی که به درگاه خدا عرض کرد: پروردگارا! شیطان من را سخت رنج و عذاب رسانیده است.[67] در آیهای دیگر بهصراحت بیان شده که آنها بر اسرار عالم احاطهای ندارند: «ما نمیدانیم آیا برای کسانی که در زمین هستند، شرّی خواسته شده یا پروردگارشان برای آنها رهیابی (به نیکی و راه راست) را اراده کرده است».[68]
در این آیه شریفه به طور دقیق تصریح شده است که جنّ، آینده بشر و جنان را نمیداند[69] و با تعبیر «إنّا لاندري» اشاره شده است که احاطهای بر اسرار عالم ندارند. سپس در دو آیه بعد اشاره به این معنا میشود که اجنّه (چه شرور و چه مؤمن) به هیچوجه قدرتی فوق قدرت خداوند متعال ندارند و ارادهای فوق اراده ذات اقدس الهی برای آنها متصور نیست و نه با مقاومت و نه با فرار، نمیتوانند هرگز خداوند متعال را العیاذ بالله عاجز کنند[70]: «وَأَنَّا ظَنَنَّا أَنْ لَنْ نُعْجِزَ اللَّهَ فِي الْأَرْضِ وَلَنْ نُعْجِزَهُ هَرَباً»[71]: و ما میدانیم که هرگز نمیتوانیم خدا را در زمین درمانده کنیم و هرگز نمیتوانیم از دسترس قدرت او بیرون برویم». در ادامه خداوند بلندمرتبه میفرماید: «عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى غَيْبِهِ أَحَداً؛ إِلاَّ مَنِ ارْتَضى مِنْ رَسُولٍ»؛[72] خداوند، دانای غیب است و هیچ موجودی را بر غیب خود، آگاه نمیکند؛ مگر پیامبری را که از او خشنود باشد ...».
در آیاتی دیگر آمده است: «البته شیطان بر کسانی که ایمان آورده و بر پروردگارشان توکّل میکنند، تسلطی ندارد. غلبه و سلطه شیطان تنها بر کسانی است که سلطه و ولایت او را میپذیرند و اینها کسانی هستند که برای خدا شریک، قرار دادهاند.»[73]
شیطان رجیم، موجودی از اجنه است که به سراغ همه میآید، اما بر همه، تأثیرگذار نیست. ایمان و توکل، قلعهای است که انسان را از آسیبپذیری حفظ میکند.[74] تسلّط شیطان بر کسانی است که با اعمال و رفتارشان، ولایت طاغوتی شیطان را میپذیرند و دچار شرک هستند.
در مذاهب اهل تسنن نیز مسائلی از قبیل سحر و ارتباط ماورایی، مورد بررسی فقها قرار گرفته است. از منظر برخی علمای اهل تسنن، اصل سحر مردود است. گفتهاند: درحقیقت سحری وجود ندارد و آنچه هست، «تخییل» است نه حقیقت.[75]
این دیدگاه، بسیار عجیب است؛ زیرا قرآن کریم، اصل وجود سحر را تأیید میکند[76] و روایات بسیاری دراینباره وجود دارد. اجماع شیعه و جمهور اهل تسنن نیز سحر را حقیقت میدانند نه تخیل.[77]
بدیهی است که چون مشهور علما مسأله احضار و ارتباط با ارواح و اجنه را متفرع بر سحر میدانند، این تقسیمبندیها در آنجا هم وجود دارد.
مسأله ارتباط با ارواح و اجنه با مفاهیم دیگری مرتبط است که گاهی حدّ ارتباط به اندازهای است که برخی، مسأله احضار را ذیل مفاهیم دیگر مثل سحر تعریف میکنند و حکم احضار را متفرّع بر سحر میدانند. برای تنقیح مسأله احضار، ضروری است که گذری بر مفاهیم مرتبط با آن داشته باشیم:
افرادی از کتب، برخی ادعیه را مینویسند و برای حلّ مشکلات به دیگران میدهند. از نظر فقهی، دعانویسی چنانچه از کتب معتبر باشد و دعانویس، متشرّع باشد و خلاف شرعی در کار نباشد، مانعی ندارد.[78]
شعبدهبازی آن است که شعبدهباز، غیر واقع را به سبب حرکت به صورت واقع نشان دهد و این عمل، حرام است.[79] البته برخی از علما بازیهایی که با سرعت و تردستی همراه باشد را از انواع شعبده ندانسته و جایز میدانند.[80] برخی گفتهاند: اگر شعبدهبازی، سرگراست اشکال ندارد، ولی اگر برای جلوهدادن حق به شکل باطل یا باطل به شکل حق باشد، جایز نیست.[81]
این عمل، نوعی خواب مصنوعی است که هیپنوتیزمگر بر هیپتونیزمشونده انجام میدهد. در اینجا هم نظرات علما متفاوت است؛ برخی گفتهاند که اگر برای غرض عقلایی و با رضایت کسی که میخواهد هیپنوتیزم شود، صورت بگیرد اشکال ندارد،[82] ولی برخی بهصراحت گفتهاند که این عمل، جایز نیست مگر آنکه برای درمان بوده و درمان، منحصر در آن باشد که اثبات این انحصار هم کار مشکلی است.[83]
در تعریف کهانت آوردهاند: «تعاطي الأخبار عن الکائنات في مستقبل الزمان، بزعم أنّه يلقىٰ إليه الأخبار عنها بعض الجانّ، أو بزعم أنّه يعرف الأُمور بمقدّمات و أسباب يستدلّ بها علىٰ مواقعها.»[84]
برخی آن را جزئی از سحر میدانند و برخی، مستقلاً مورد بحث قرار میدهند.[85] مشهور، بهدلیل اخبار خاص این باب، کهانت را حرام میدانند.[86]
در تعریف سحر برخی گفتهاند: منظور از جادوگری (سحر) آن است که با نوشتن، سخنگفتن، دود نمودن، تصویر، دمیدن، گرهزدن و مانند اینها، کارهایی انجام گیرد که در بدن، عقل یا قلب فرد سحرشده، اثر میکند. ساحر در احضار، خوابکردن، بیهوشی، به دوستی یا دشمنی واداشتن او و مانند اینها اثر میکند.[87]
برخی از فقها احضار ارواح، اجنه و فرشتگان و حتی کهانت را ذیل سحر تعریف کرده و حکم سحر را به آن سرایت دادهاند، ولی برخی از فقها این موارد را مستقلاً بررسی نمودهاند.
«علوم غریبه» را میشود از مفاهیم مرتبط با احضار ارواح و اجنه دانست، چنانکه برخی فنّ تسخیر اجنه را جزئی از علم «لیمیاء» دانستهاند. علم «لیمیاء» را به کیفیت تأثیرات اراده بر اتصال به ارواح قویّه عُلیا تعریف نمودهاند.[88]
1- قرآن کریم، روایات و مشاهدات عینی، امکان ارتباط با اجنه را تأیید میکنند.
2- درباره امکان احضار ارواح، میان فقهای عظام اختلاف است.
3- برخی از فقها احضار ارواح و اجنه را مطلقاً حرام دانسته و آن را از مصادیق سحر میدانند.
4- برخی از فقها احضار را فینفسه حرام نمیدانند، مشروط به اینکه در این علم از لوازم غیر مشروع استفاده نشود.
5- یکی از شرایط مهم از منظر فقها درباره احضار ارواح، شرط عدم اضرار و آزار است.
6- در نوع ارتباط با ارواح و نوع ارتباطات با اجنه، تفاوتهای مبنایی جدی دارد.
7- برای پیشبرد برنامههای زندگی آدمی، ضرورتی برای ارتباط با ارواح و اجنه وجود ندارد و بنای شرع مقدّس اسلام، حرکت امور بر مجاری عادّی و طبیعی است.
8- ارتباط با اجنه بهویژه اجنه شیطانی در بسیاری از موارد، آسیبهایی به افراد میزند؛ازاینرو، اینگونه ارتباطات توصیه نمیشود.
9- قدرت و تصرّفات اجنّه محدود است و بر اسرار عالم احاطهای ندارند. همچنین سلطنتی بر انسان ندارند و نخواهند داشت، مگر اینکه خود انسان، سلطنتشان را بپذیرد و یا مرتکب معاصی کبیرهای همچون شرک به ذات اقدس الهی شود.
10- ارتباط با ارواح و اجنه، راههای گوناگون دارد که یکی از راههای آن ،علوم غریبه، بهویژه علم «لیمیاء» است. از منظر احکام فقهی فرقی نمیکند که احضار از مسیر علوم غریبه باشد یا خیر، بلکه مهم است که لوازم نامشروع و مقدمات حرام، اضرار به غیر و ...، در این امر داخل نباشد.
قرآن کریم
1. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، علی اکبر غفاری، 1362ش، چ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
2. ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، علیاکبر غفاری، 1404ق، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
3. اصفهانى، سيدابوالحسن، وسيلة النجاة، روحالله موسوی خمینی، 1422ق، چ اول، قم، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (قدسسره).
4. اصفهانى، سيدابوالحسن، وسيلة النجاة، سیدمحمدرضا گلپایگانی، 1393ق، چ اول، قم، چاپخانه مهر.
5. انصارى دزفولى، مرتضى، کتاب المکاسب، 1411ق، چ اول، قم، دارالذخائر.
6. آخوند خراسانى، محمدکاظم، کفایه الاصول، 1409ق، چ اول، قم، مؤسسه آلالبيت (علیهمالسلام).
7. بصرى بحرانى، محمدامين، کلمة التقوى، سيدجواد وداعى، 1413ق، سوم، قم، اسماعيليان.
8. بهجت، محمدتقى، استفتائات، 1428ق، چ اول، قم، دفتر حضرت آيتالله بهجت.
9. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن (قرآن در قرآن)، 1378ش، چ اول، قم، مرکز نشر اسراء.
10. حرّ عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، 1409ق، چ اول، قم، مؤسسه آلالبيت (علیهمالسلام).
11. حسينى حائرى، سيدکاظم، الفتاوى المنتخبة (مجموعة إجابات في فقه العبادات و المعاملات)، چ اول، قم، دارالتفسیر.
12. حسينى خامنهاى، سيدعلى، أجوبة الاستفتائات (بالعربية)، 1420ق، چ سوم، بيروت، الدارالإسلامية.
13. حسينى خامنهاى، سيدعلى، أجوبة الاستفتائات (فارسى)، 1424ق، چ اول، قم، دفتر معظم له در قم.
14. حلّی، حسن بن یوسف، تبصرة المتعلمين في أحکام الدين، ترجمه و شرح: ابوالحسن شعرانى، 1419ق، چ پنجم، تهران، منشورات إسلامية.
15. سبحانی تبریزی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، 1377ش، چ دوم، قم، مؤسسه امام صادق (علیهالسلام).
16. سروی مازندرانی، محمدصالح، شرح کافی، 1382ق، تهران، مکتبه الاسلامیه.
17. صافى گلپايگانى، لطفالله، جامع الأحکام، 1417 ق، چ چهارم، قم، انتشارات حضرت معصومه؟سها؟.
18. صافى گلپايگانى، لطفالله، هداية العباد، 1416ق، چ اول، قم، دار القرآن الکريم.
19. صدر، سيدمحمد، ما وراء الفقه، 1420ق، چ اول، بيروت، دار الأضواء للطباعة و النشر و التوزيع.
20. طباطبایی حکیم، سیدمحمدسعید، حوریات فقهیه، عبدالهادى محمدتقى حکیم، بیتا، چ 11، بیجا، دارالهلال.
21. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، هاشم رسولی، 1350-1363ش، بیچا، تهران، فراهانی.
22. غروى، سيدمحمد و مازح، ياسر، الفقه على المذاهب الأربعة و مذهب أهل البيت (علیهمالسلام)، 1419ق، چ اول، بيروت، دارالثقلين.
23. قرائتی، محسن، تلخیص دوره ده جلدی تفسیر نور، 1395ش، چ دوم، قم، چاپخانه بزرگ قرآن کریم(اسوه).
24. کلينى، محمد بن يعقوب، الکافي، 1407ق، چ چهارم، تهران، دار الکتب الإسلامية.
25. لنکرانى، محمدفاضل، تفصيل الشريعة في شرح تحرير الوسيلة - المکاسب المحرمة، 1427ق، چ اول، قم، مرکز فقهى ائمه اطهار (علیهمالسلام).
26. مجلسى، محمدباقر، بحار الأنوار، 1410ق، چ اول، بيروت، مؤسسة الطبع و النشر.
27. مرعشى نجفى، سيدشهابالدين، منهاج المؤمنين، 1406ق، چ اول، قم، کتابخانه آيتالله مرعشى نجفى.
28. مکارم شیرازی، ناصر، مجله مکتب در اسلام، سال دهم، آذر، 1348ش.
29. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، 1392ش، چ سیودوم، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
30. مکارم شيرازى، ناصر، استفتائات جديد، 1427ق، چ دوم، قم، انتشارات مدرسه امام على بن ابىطالب (علیهالسلام).
31. مکارم شيرازى، ناصر، أنوار الفقاهة، 1425ق، چ اول، قم، انتشارات مدرسه امام على بن ابىطالب (علیهالسلام).
32. منتظرى نجفآبادى، حسينعلى، احکام پزشکى، 1427ق، چ سوم، قم، نشر سايه.
33. منتظرى نجفآبادى، حسينعلى، رساله استفتائات، 1388ش، چ اول، قم، ارغوان دانش.
34. منتظرى نجفآبادى، حسينعلى، معارف و احکام نوجوانان، 1423ق، چ اول، قم، نشر سرايى.
35. موسوی خمینی، سیدروح الله، تهذیب الاصول، جعفر سبحانی، 1364ش، چ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
36. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، 1416ق، اول، قم، مکتب نشر المنتخب.
37. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، مصباح الفقاهه، 1393ش، چ2، بیجا، فقاهت.
38. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحين، 1410ق، چ بیستوهشتم، قم، مدينة العلم.
39. موسوى خمينى، سيدروحاللّٰه، تحرير الوسيلة،، چ اول، قم، مؤسسه مطبوعات دارالعلم.
40. موسوى خمينى، سيدروحاللّٰه، توضيح المسائل، 1424ق، چ هشتم، قم، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم.
41. موسوى خمينى، سيدروحاللّٰه، زبدة الأحکام، 1404ق، چ اول، تهران، سازمان تبليغات اسلامى.
42. موسوى خمينى، سيدمصطفى، مستند تحرير الوسيلة، چ اول، تهران، مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (قدسسره).
43. موسوى گلپايگانى، سيدمحمدرضا، مجمع المسائل، 1409ق، چ دوم، قم، دار القرآن الکريم.
44. موسوى گلپايگانى، سيدمحمدرضا، هداية العباد، 1413ق، چ اول، قم، دار القرآن الکريم.
45. نجفى، محمدحسن، جواهر الکلام في شرح شرائع الإسلام، 1404ق، هفتم، بيروت، دار إحياء التراث العربي.
هاشمى شاهرودى، سيدمحمود، موسوعة الفقه الإسلامي طبقا لمذهب أهل البيت (علیهمالسلام)، 1423ق، چ اول، قم، مؤسسه دائرة المعارف فقه اسلامى بر مذهب اهلبيت (علیهمالسلام)
[1]. سوره جن، آیه 6.
[2]. موسوی گلپایگانی، سیدمحمدرضا، مجمع المسائل، ج5، ص305.
[3]. مکارم شیرازی، ناصر، استفتائات جدید، ج3،ص 571.
[4]. مکارم شیرازی، ناصر، مجله مکتب در اسلام.
[5]. حکیم، سیدمحمدسعید، حواریات فقهیه، ص323.
[6]. بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج4، ص574.
[7]. همان، ص548.
[8]. حلّی، حسن بن یوسف، تبصرة المتعلمین في احکام الدین، ج1، ص232.
[9]. موسوی خمینی، سیدروحالله، توضیح المسائل، ج2، ص980.
[10]. موسوی خمینی، سیدروحالله، تحریر الوسیله، ج1، ص498.
[11]. موسوی خمینی، سیدروحالله، زبدة الأحکام، ص139.
[12]. مرعشی نجفی، سیدشهابالدین، منهاج المؤمنین، ج2، ص8.
[13]. اصفهانی، ابوالحسن، وسیلة النجاة، ج۲، ص۹.
[14]. همان.
[15]. موسوی گلپایگانی، سیدمحمدرضا، هدایة العباد، ج1، ص۳۴۲.
[16]. لنکرانی، محمدفاضل، تفصیل الشریعة في شرح تحریر الوسیلة، المکاسب المحرمة، ص۲۱۱.
[17]. صافی گلپایگانی، لطفالله، جامع الأحکام، ج1، ص288.
[18]. صافی گلپایگانی، لطفالله، هدایة العباد، ج۱، ص۲۹۴.
[19]. منتظری نجفآبادی، حسینعلی، رساله استفتائات، ج2، ص432؛ و ج3، ص502.
[20]. منتظری نجفآبادی، حسینعلی، معارف و احکام نوجوانان، ص238.
[21]. حسینی خامنهای، سیدعلی، أجوبة الاستفتائات (فارسی)، ص270.
[22]. همان.
[23]. مکارم شیرازی، ناصر، استفتائات جدید، ج3، ص176.
[24]. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، صراة النجاة، ج2، ص424.
[25]. همان.
[26]. بصرى بحرانى، محمدامین، کلمة التقوی، ج۴، ص۱8.
[27]. حسینی حائری، سیدکاظم، الفتاوی المنتخبة (مجموعة أجابات في فقه العبادات و المعاملات)، ص۱۶۴.
[28]. نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام، ج22، ص80.
[29]. بصرى بحرانى، محمدامین، کلمة التقوی، ج۴، ص۱8.
[30]. صافی گلپایگانی، لطفالله، هدایة العباد، ج1، ص294.
[31]. موسوی خمینی، سیدروحالله، تهذیب الأصول، ج1، ص282؛ آخوند خراسانی، محمدکاظم، کفایة الأصول، ج1، ص128.
[32]. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج14، ص26.
[33]. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، صراط النجاة، ج1، ص442 443؛ حکیم، سیدمحمدسعید، حواريات فقهية، ص٣٢٣؛ هاشمی شاهرودی، سیدمحمود، موسوعة الفقه الإسلامي طبقا لمذهب أهل البیت (علیهمالسلام)، ج۷، ص147.
[34]. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج17، ص150، باب 26، ح3.
[35]. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج2، ص38.
[36]. مکارم شیرازی، ناصر، أنوار الفقاهة، ج1، ص342.
[37]. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، مصباح الفقاهة، ج1، ص418.
[38]. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج۲، ص8.
[39]. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، ج1، ص147 148.
[40]. مجلسی، محمدباقر، بحار الأنوار، ج6، ص268.
[41]. سوره جن، آیات 11 16؛ سوره سجده، آیه 13.
[42]. بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج4، ص549.
[43]. موسوی خمینی، سیدروحالله، توضیح المسائل، ج2، ص980؛ حسینی خامنهای، سیدعلی، أجوبة الاستفتائات (فارسی)، ص270.
[44]. موسوی خویی، سیدابوالقاسم، صراة النجاة، ج2، ص424.
[45]. موسوی گلپایگانی، سیدمحمدرضا، هدایة العباد، ج1، ص342.
[46]. صافی گلپایگانی، لطفالله، هدایة العباد، ج۱، ص۲۹۴.
[47]. صافی گلپایگانی، لطفالله، جامع الاحکام، ج1، ص287.
[48]. مکارم شیرازی، ناصر، استفتائات جدید، ج3، ص176.
[49]. حسینی حائری، سیدکاظم، الفتاوی المنتخبة (مجموعة أجابات في فقه العبادات و المعاملات)، ص۱۶۴.
[50]. موسوی گلپایگانی، سیدمحمدرضا، هدایة العباد، ج1، ص342؛ اصفهانی، سیدابوالحسن، وسیلة النجاة، ج۲، ص۹.
[51]. منتظری نجفآبادی، حسینعلی، رساله استفتائات، ج2، ص432؛ و ج3، ص502.
[52]. منتظری نجفآبادی، حسینعلی، معارف و احکام نوجوانان، ص238.
[53]. سروی مازندرانی، محمدصالح، شرح الکافی، ج8، ص168.
[54].. «إِنَّا أَنزَلنَا إِلَيکَ ٱلکِتَٰبَ بِٱلحَقِّ لِتَحکُمَ بَينَ ٱلنَّاسِ بِمَا أَرَاکَ ٱللَّهُ».
[55]. سوره نساء، آیه 105.
[56]. مجلسی، محمدباقر، بحار الانوار، ج22، صص22_23.
[57]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج4، ص148.
[58]. ابنشعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول عن آل الرسول، ص106.
[59]. سوره جن، آیه6. «وَأَنَّهُۥ کَانَ رِجَالٌ مِّنَ ٱلإِنسِ يَعُوذُونَ بِرِجَالٍ مِّنَ ٱلجِنِّ فَزَادُوهُم رَهَقًا».
[60]. طبرسی، فضل بن حسن، ترجمه مجمع البیان، ج10، ص369.
[61]. سوره الرحمن، آیه 15.
[62]. آیات مختلف سوره جن.
[63]. سوره جن، آیه 15.
[64]. سوره جن، آیه 9.
[65]. سوره نمل، آیات 30 و 40.
[66]. جوادی آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن (قرآن در قرآن)، ج1، ص119.
[67]. سوره ص، آیه 41. «وَاذْکُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَعَذابٍ».
[68]. سوره جن، ایه 10. «وَأَنَّا لا نَدْري أَ شَرٌّ أُريدَ بِمَنْ فِي الْأَرْضِ أَمْ أَرادَ بِهِمْ رَبُّهُمْ رَشَداً».
[69]. قرائتی، محسن، ترجمه و تفسیر قرآن کریم، تلخیص دوره ده جلدی تفسیر نور، ص572.
[70]. همان.
[71]. سوره جن، آیه 12.
[72]. سوره جن، آیات 26 27.
[73]. سوره نحل، آیات 99 100. «إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَعَلى رَبِّهِمْ يَتَوَکَّلُون * إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُون».
[74]. قرائتی، محسن، ترجمه و تفسیر قرآن کریم، ص278.
[75]. الجزیری، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الأربعة، ج5، ص404.
[76]. سوره بقره، آیه102.
[77]. الجزیري، عبدالرحمن، الفقه علی المذاهب الأربعة،ج5، ص404.
[78]. بهجت، محمدتقی، استفتائات، ج4، ص547.
[79]. موسوی خمینی، سیدروحالله، توضیح المسائل، ج2، ص980؛ صافی گلپایگانی، لطفالله، جامع الأحکام، ج1، ص288.
[80]. موسوی خمینی، سیدروحالله، توضیح المسائل، ج2، ص980.
[81]. منتظری نجفآبادی، حسینعلی، معارف و احکام نوجوانان، ص338.
[82]. موسوی خمینی، سیدروحالله، توضیح المسائل، ج2، ص980.
[83]. موسوى گلپايگانى، سيدمحمدرضا، مجمع المسائل، ج5، ص305.
[84]. موسوی خمینی، سیدمصطفی، مستند تحریر الوسیلة، ج1، ص424.
[85]. همان.
[86]. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، ص297، ذیل ح 67؛ 10. حرّ عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشیعة، ج17، ص143، کتاب التجارة، باب 24، ح 7 و 8.
[87]. موسوى خمينى، سيدروحاللّٰه، تحریر الوسیلة، ج2، ص353؛ اصفهانى، سيدابوالحسن، وسیلة النجاة، ص323؛ موسوی خمینی، سیدمصطفی، مستند تحریر الوسیلة، ج1، ص421 422.
[88]. صدر، سیدمحمد، ماوراء الفقه، ج3، ص72.