انسانهای پوچ و بیایمان خودکشی میکنند!
رسول رسا[1]
یکی از ناهنجاریهای اجتماعی که در طول تاریخ دامنگیر جامعه بشری، بهویژه جهان غرب و کشورهای غیراسلامی بوده، مسأله خودکشی است. براساس گزارش سازمان بهداشت جهانی، سالیانه حدود ۸۰۰ هزار نفر براثر خودکشی در سراسر دنیا میمیرند. براساس یکی از محاسبات، رتبه ایران در خودکشی تا سال 1400 در بین کشورها 130 است.
حکم خودکشی از دیدگاه اسلام، علل و عواقب آن
از نظر اسلام خودکشی چه حکمی دارد؟ و علل و عواقب آن چیست؟ ابتدا لازم است به این نکته اشاره کنیم که حیات آدمی، نخستین و بزرگترین نعمتی است که خداوند آن را برای رسیدن به تکامل و صعود به قلّههای رفیع و عالی معنوی به انسان عطا کرده است؛ ازاینرو نهتنها دیگران نمیتوانند به این نعمت الهی آسیبی وارد کنند، بلکه خود شخص نیز بههیچعنوان حق ندارد آن را از بین ببرد و بر وی واجب است پیوسته از جان خویش پاسداری و محافظت کند. مالک اصلی انسان، خداوند متعال است و نفس انسانی امانت الهی است؛ بنابراین باید از این امانت، خوب محافظت کرد و ازبینبردن آن خیانت در امانت الهی و جنایتی بزرگ و نابخشودنی در قیامت است.
همانا فقط در راه خدا میتوان جان خویش را فدا کرد؛ چون حفظ دین الهی و ارزشهای والای دینی که همان راه خداوند است از جان انسان بالاتر، ارزشمندتر و مهمتر است؛ ازاینرو سیّد و سالار شهیدان و سرور آزادگان، حضرت امام حسین علیهالسلام و دیگر شهدای راه خدا، جان خویش را تقدیم کردند.
خودکشی در فرهنگ اسلامی به معنای عقبنشینی از نیل به غایت کمال و سقوط به وادی حسرت و ناکامی است. بدین جهت، این جنایت از نظر اسلام، حرام و محکوم است. چنانکه خدا در قرآن کریم میفرماید: «وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَکُمْ إنَّ اللّهَ کانَ بِکُمْ رَحیماً وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلیهِ ناراً»؛[2] خودکشی نکنید! خداوند نسبت به شما رحیم است. هر کس این عمل را از روی تجاوز و ستم انجام دهد، بهزودی او را در آتشی وارد خواهیم کرد.
ابوولّاد میگوید: از امام صادق علیهالسلام شنیدم که فرمود: «مَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ مُتَعَمِّداً فَهُوَ فی نارِ جَهَنَّمَ خالِداً فیها»؛[3] هر کس عمداً خودکشی بکند، همیشه در آتش دوزخ خواهد بود؛ [پس بهشت بر کسی که خودکشی کند، حرام است].
مؤمن خودکشی نمیکند
امام باقر علیهالسلام بیان نمود: «إنَّ المُؤْمِنَ یُبْتَلی بِکُلِّ بَلِیَّةٍ وَ یَمُوتُ بِکُلِّ میتَةٍ إلّا أَنَّهُ لایَقْتُلُ نَفْسَهُ»؛[4] مؤمن ممکن است به هر بلایی مبتلا شود و به هر نوع مرگی بمیرد، امّا خودکشی نمیکند.
عمرو بن عبید در یکی از جلسات امام صادق علیهالسلام شرکت کرد، پس از ورود و عرض ادب، این آیه را خواند: «و الَّذینَ یَجْتَنِبُونَ کَبائِرَ الإثْمِ»؛[5] بعداز خواندن این آیه لحظهای سکوت کرد. امام صادق علیهالسلام گفتند: عمرو چرا سکوت کردی؟ عرض کرد: دوست دارم گناهان کبیره را از قرآن بشناسم. حضرت بیان کردند: ای عمرو! بزرگترین گناهان چند قسم است:
الف. شریک قائلشدن برای خداوند؛
ب. ناامیدی از رحمت خداوند؛
ج. عاقّ پدر و مادر؛
د. کشتن نفسی که خداوند آن را حرام کرده است و ... .[6]
در منابع دینی و تجربی، علل و عوامل بسیاری در سطوح مختلف فردی، اجتماعی و خانوادگی، برای جنایت خودکشی بیان شده است، تا آنجا که نزدیک به پنجاه علّت و انگیزه برای ارتکاب این عمل برشمردهاند. برخی از این علتها عبارت است از: احساس پوچی، اعتیاد، شهوترانی و عشقبازی، زنا، شرابخواری، قماربازی، بیصبری در برابر مشکلات زندگی و بلاها، غرور، حسادت، خیانت، خشم و غضب و لجاجت، ترس از کیفر، ارتکاب جرم، ندامت و سرزنش وجدان، خیانت زن به شوهر، ازدواج اجباری، اختلافهای خانوادگی، بارداری نامشروع، دلتنگیهای خانوادگی، ورشکستگی مالی و روحی، عشق به پول و ثروت (دنیاپرستی و دنیاطلبی)، فقر مالی، رکود اقتصادی، عدم اعتماد به نفس در مبارزه با مشکلات، انتقامجویی، حبّ مقام، بیماریهای صعبالعلاج، علیلی و ناتوانی، بیماریهای روانی، مانند افسردگی و جنون ادواری، طلاق و شکست در زندگی و عدم موفّقیّت در تشکیل خانواده، اختلالات روانی و شخصیّتی پدر و مادر و تأثیر آن بر فرزندان، اعتیاد یکی از پدر و مادر یا هر دو، بدآموزیهای وسایل ارتباط جمعی و کتابهای تشویقکننده به جنایت خودکشی، فقر فرهنگی و معنوی و اخلاقی، یأس و ناامیدی نسبت به آینده، شهرنشینی و اضطرابهای ناشی از آن، افزایش انحرافات اجتماعی، بیعدالتیهای اجتماعی و شکاف طبقاتی، بیزاری از زندگی، مشکلات خانوادگی و ....
1. ضعف ایمان و اعتقاد دینی
علّتهایی چون احساس پوچی، یأس و ناامیدی نسبت به آینده و بنبست فکری، بیصبری و امثال اینها، ناشی از ضعف اعتقاد و نداشتن شناخت کافی از خداوند_ متعال_ و عدم شناخت جایگاه انسان و حکمت آفرینش اوست. اگر کسی ایمان عمیق و اعتقاد جازم به خداوند داشته باشد و بداند که خدا، جهان هستی و بهخصوص انسان را_ که اشرف مخلوقات این عالم است_ هدفمند و غایتمند آفریده، هیچگاه احساس پوچی و یأس و ناامیدی بر زندگی وی سایه نمیافکند. و اگر به قدرت مطلق خداوند باور داشته باشد و بداند که همه چیز در برابر قدرت او ناتوان و هیچ است، در هنگام بروز مشکلات به خدا تکیه میکند و با توکّل بر خدا و دعا به درگاه باری_ تعالی_ و با یاد و نام او که آرامبخش دلهاست، میتواند مشکلات را یکی پس از دیگری پشت سر بگذارد و موجبات آرامش روحی و قوّت قلب و عزّت نفس را فراهم سازد.
باید توجّه داشت که انسان واقعاً عاجز از دانستن حکمت پیشآمدها و ناملایمات زندگی است؛ چرا که علم انسان در برابر این کارها خیلی ناچیز و کم است. خیلی از کارها به نظر انسان خوب است و از آنها احساس خوشحالی میکند، ولی نمیداند که آن اعمال به ضرر اوست، یا بالعکس، از برخی چیزها ناراحت و غمگین میشود و احساس بدی نسبت به آنها دارد و آن را شرّ و بدبختی میداند، درحالی که ممکن است همانها خیر و صلاحش باشند. طبق بیان امام امیرالمؤمنین علیهالسلام خدا کارها را مطابق مقتضای مصالح، جاری میکند، نه بر طبق میل و رضایت انسان، إنّ اللّهَ_ سُبْحانَهُ_ یَجري الأمورَ عَلی ما یَقْتَضیهِ لا عَلی ما تَرْتَضیهِ.[7]
2. ضعف معنویّت و اخلاق دینی
بسیاری از عوامل خودکشی، مانند حسادت، کینهتوزی، لجاجت، خشم، خیانت، غرور، زنا، شرابخواری، قماربازی، حبّ مقام، انتقامجویی، بارداری نامشروع، ازدواجهای اجباری و مانند آن، ناشی از ضعف معنویّت و رعایتنکردن مسائل اخلاقی و دینی است. در فرهنگ اسلامی براساس بیان آیات و روایات، تمام اعمال انسان، بهویژه گناهان کبیره، آثار و پیامدهایی دارد که در اصطلاح به آن «اثر وضعی» گفته میشود؛ ازاینرو اسلام از انجام گناه و کارهای خلاف شرع بهشدّت نهی کرده است.
3. توجه بیشازحد به خواستههای حیوانی
شهوترانی افراطی و عشقبازی نامشروع، عشق به مال و ثروت (دنیاطلبی و دنیادوستی) و ... خواستههای حیوانی هستند که میتوانند از عوامل گرایش به خودکشی باشند.
4. عوارض طبیعی
عوارض طبیعی، مانند جنون و اختلالات روانی، ترس از کیفر، بیماریهای صعبالعلاج، نقیصههایی در ساختمان جمجمه، ضایعات قلبی و کبدی، صرع و....
بررسیها نشان میدهند ۹۸ درصد کسانی که خودکشی کامل و منجر به مرگ انجام دادهاند، حدّاقل یک اختلال روانشناختی قابلتشخیص داشتهاند. ختلالات خلقی، روانگسیختگی (اسکیزوفرنی یا شیزوفرنی)،[8] اختلالات شخصیّت، اختلالات مغزی، مصرف الکل و مخدّرهایی که موجب زوال عقل میشود و … برخی از این موارد هستند.
خودکشی بسان ناهنجاریهای دیگر جامعه، عواقب و پیامدهای سخت فردی و اجتماعی دارد. کسانی که خودکشی میکنند، اگر باعث مرگشان شود، هرچند ممکن است در ظاهر از رنج، درد و مشکلات دنیا آزاد شوند، امّا براساس اعتقادات دینی به عذابهای سخت و دردناک گرفتار میشوند و از زمره کسانی میشوند که برای همیشه در آتش بسیار سوزان جهنّم میسوزند.
ابوسعید خدری میگوید: ما در جنگها و غزوات بهصورت گروههای نهنفره و دهنفره بیرون میرفتیم و کارها را در میان خود تقسیم میکردیم؛ یکی در چادر میماند، یکی برای یارانش کار میکرد، غذایشان را درست میکرد و شترانشان را آب میداد و عدّهای نیز پیش پیامبر؟ص؟میرفتند. در کاروان ما مردی بود که کار سه نفر را انجام میداد؛ هم هیزم جمع میکرد، هم آب میآورد و هم غذا میپخت. این مسأله را به پیامبر اکرم؟ص؟ گفتند. حضرت بیان نمود: «ذلکَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ النّارِ»؛ او اهل دوزخ است. وقتی که با دشمن روبرو شدیم و به جنگ پرداختیم، آن مرد مجروح شد، تیری برداشت و خودش را با آن کشت.[9] خودکشی باعث شد که آن همه ثواب محو شود و او اهل دوزخ گردد.
یکی دیگر از آفات جنایت خودکشی این است که باعث سرافکندگی و شرمندگی خانوادهها در جامعه و در میان اقوام میشود، و چهبسا سبب اختلاف، زدوخورد، طلاق و ازهمپاشیدگی خانوادهها شده و حتّی به قتل و خودکشی دیگری منجر شود.
از آفات دیگر خودکشی این است که این عمل باعث افزایش ناهنجاریها و انحرافات جامعه میشود. هراندازه خودکشی بیشتر شود، نابسامانیهای اجتماعی نیز بیشتر میشود. خودکشی باعث ازبینرفتن سرمایههای انسانی جامعه است. خودکشی پدر و مادر، سبب افزایش تعداد افراد بیسرپرست در جامعه میشود که درنتیجه آمار میزان انحراف، بزهکاری و آسیبهای اجتماعی در جامعه بالا میرود.
[1]. رایانامه: rasa.r@chmail.ir
[2]. سوره نساء، آیات 29- 30.
[3]. فروع کافی، ج7، ص45.
[4]. اصول کافی، ج2، ص254، ح12.
[5]. سوره نجم، آیه 32. «آنان که از گناهان کبیره پرهیز میکنند».
[6]. اصول کافی، ج، ص285_ 286، ح24.
[7]. غرر الحکم و درر الکلم، ص222، ح 56.
[8]. اختلالی روانی است که با دورههای مداوم یا عودکننده روانپریشانه مشخّص میشود. علامتهای اصلی، شامل توهّم (غالباً توهّم شنیداری)، هذیان و اختلال تفکّر است. علامتهای دیگر عبارتند از: کنارهگیری اجتماعی، کاهش ابراز عواطف و احساسات و بیاعتنایی.
[9]. بحار الأنوار، ج18، ص111، ح16.