معاونت پژوهش موسسه دارالثقین امام عصر(عج) در راستای اهداف پژوهشی خود در سال تحصیلی 1402-1403 با همکاری گروه فقه جامعه و فرهنگ مرکز فقهی ائمه اطهار (علیهم السلام) کرسی علمی ترویجی با موضوع «تاثیر جامعه بر فقه با تاکید بر آراء امام خمینی(ره)» را در تاریخ 14 دیماه 1402 برگزار نمود. این کرسی با ارائه مطالب علمی توسط «حجتالاسلاموالمسلمین دکتر محمدباقر ربانی» تشکیل شد که نقد مطالب ارائهشده بر عهده «حجتالاسلاموالمسلمین سعید فاقدی» بود. دبیر علمی جلسه را نیز «حجتالاسلاموالمسلمین همتعلی حسینی» بر عهده داشت. در ادامه گزارش تفصیلی جلسه آورده میشود:
أعوذ بالله السمیع العلیم من همزات الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم، و به نستعین، إنّه خیر ناصر و معین. ثم الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا محمد و آله الطاهرین
الحمدلله رب العالمین قال الله تبارک و تعالی في القرآن الحکیم، أعوذ بالله من الشیطان الرجیم: وَ مَا کَانَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لِيَنفِرُواْ کَآفَّةً فَلَوۡ لَا نَفَرَ مِن کُلِّ فِرۡقَةٍ مِّنۡهُمۡ طَائِفَةٌ لِّيَتَفَقَّهُواْ فِی ٱلدِّينِ وَ لِيُنذِرُواْ قَوۡمَهُمۡ إِذَا رَجَعُواۡ إِلَيۡهِمۡ لَعَلَّهُمۡ يَحۡذَرُونَ.
دمت همه عزیزان، فضلا و بزرگواران در این نشست علمی، خیرمقدم دارم. در ابتدای امر، عرض تسلیت دارم به ساحت مقدس امام زمان ارواحنا له الفداء، مقام معظم رهبری و همه مسلمانان و آزادگان جهان بابت حمله تروریستی ناجوانمردانه روز گذشته به زائران قبر سردار دلها شهید حاج قاسم سلیمانی.
باتوجه به شعار حقّ ما شیعیان که «کل یوم عاشورا و کلّ یوم کربلا» هیچگاه نبرد حق و باطل تمامشدنی نیست. در هر زمان و مکانی ما در جبههای جهادی قرار داریم که همیشه حق با باطل در مبارزه است و باطل همیشه به شیوههای غیراخلاقی و ناجوانمردانه کار خود را به پیش میبرد.
باطل در کربلا تیر به سمت نوزادی میزند و او را شهید میکند، و همان باطل در طول تاریخ میبینیم در سرزمینهای اسلامی بازهم تیر به اطفال و زنان میزند. نمونه بارزش دیروز بود که کودکان، زنان و مردان بیگناهی خونهاشان بر زمین ریخت.
بیپایانی این جبهه به این معناست که ما همیشه با خون، تیر و جنگ فیزیکی مواجه نیستیم. قرآن کریم در آیهای که خدمتتان قرائت کردم، دو جبهه را برای ما ترسیم میفرماید: نیازی نیست که همه به جهاد اصغر بروند و جهاد فیزیکی داشته باشند، «فلولا نفر من کل فرقة» عدهای بروند جنگ، عدهای بروند جهاد شمشیر، جهاد تیر؛ «منهم طائفة لیتفقهوا في الدین» عدهای بمانند و دین را یاد بگیرند و در جهاد عقیده و علم، با دشمن مبارزه کنند.
اکنون وظیفه سربازی لشگر حق بر عهده روحانیت عزیز است که بتواند در جبهه علم، قدمهای محکمی بردارد تا بتواند پاسخ شبهات را بدهد، دین را پربار کند تا دشمن نتواند در عرصه علم، فرهنگ و اعتقاد، پیروز بشود.
براساس همین وظیفه الهی، امروز گرد هم آمدهایم تا در نشست علمی در یک کرسی نظریهپردازی، به رسالت خودمان عمل کنیم. باشد که انشاءالله، مقبول خداوند متعال و مرضیّ امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف باشد. موضوع جلسه امروز «تأثیر جامعه بر فقه با تکیه بر آرای امام خمینی رحمهالله» است. دعوت میکنم از ارائهدهنده این جلسه، جناب حجتالاسلاموالمسلمین «ربانی» و ناقد محترم، جتالاسلاموالمسلمین «فاقدی» به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
ارائهدهنده بزرگوار بر این باور است که زمان و مکان میتواند بر احکام فقهی تأثیرگذار باشد؛ احکام فقهی میتواند از زمان، مکان و مصلحت، متأثر بشود؛ همانگونه که مرحوم امام خمینی رحمهالله بر این باور بود. برای فهم موضوعات، مصادیق و خود احکام، ما نیاز است که زمان، مکان و مصلحت را بشناسیم تا بتوانیم شریعت را تشخیص بدهیم و به آن عمل کنیم. در ابتدای امر ارائهدهنده محترم جناب جتالاسلاموالمسلمین ربانی دیدگاه خودشان را تنقیح میکنند و انشاءالله پس از بیانات وی، ناقد محترم به نقد و بررسی مطالب ارائهشده میپردازد.
سلام علیکم و رحمة الله.
بسم الله الرحمن الرحیم، الصلاة و السلام علی سیدنا و نبینا ابيالقاسم المصطفی محمد صلی الله علیه و آله و سلّم. قبل از ارائه بحث خودم که عنوان بحث، «تأثیر جامعه بر فقه» است، چند نکته باید محضر شما حضار محترم، فضلا و طلاب گرانقدر عرض کنم، سپس بحث خودم را شروع کنم. ابتدا تشکر میکنم از مؤسسه دارالثقلین امام عصر عجلاللهتعالیفرجه و مسئولان محترم که زمینه برگزاری این کرسی ترویجی را فراهم نمودند و عرض ادب و احترام دارم محضر استاد خودم «حضرت آیتالله فقیهی» که حق استادی بر گردن بنده دارند. از افتخارات ما این است که در برههای، شاگرد حضرت آیتالله فقیهی بودیم و باعث خرسندی است. از افتخارات دوره تحصیل ما، شاگردی حضرت آیتالله فقیهی است.
اما به مناسبت حمله تروریستی که دیروز در کرمان اتفاق افتاد، این حمله تروریستی را محکوم میکنیم؛ حملهای که به زائران گلزار شهدای کرمان و کسانی که عاشق مکتب شهید سلیمانی بودند و اینها سبب شد که به شهادت برسند. این اتفاق، نشان از ضعف و درماندگی رژیم صهیونیستی است که وقتی میداند که در جبهه مقاومت هیچ دستاوردی برای خودش اتخاذ نشد و هیچ نتیجه قابل توجهی نگرفت، دست به این حمله تروریستی میزند و اینگونه حرکات تروریستی را انجام میدهد. انشاءالله به فضل الهی چنانچه رهبر معظم انقلاب فرمود، جواب کوبندهای به عاملان و مسببان خواهند داد.
درود و صلوات میفرستیم بر ارواح مطهر همه شهدای انقلاب، جنگ تحمیلی، روح مطهر امام امت و شهدای دیروز که اشخاصی بودند، زن و مرد، کودک و جوان، مردم عادی، انسانهایی بودند که دلباخته شهید سلیمانی بودند؛ شخصیتی که این ایام، سالگرد شهادت ایشان است. به قول مقام معظم رهبری از جمله شاخصهای ایشان در مکتب سلیمانی، بحث اخلاص ایشان بود، بحث مردمی بودن ایشان بود و هیچ جایگاهی برای خودش قائل نبود. مردم هم واقعا عاشقانه این شخصیت و این فرمانده و سردار خودشان را دوست دارند. بههرحال، تسلیت عرض میکنیم و این حمله تروریستی را محکوم میکنیم. درود میفرستیم بر ارواح مطهر آنها با ذکر شریف صلوات بر محمد و آل محمد.
با کسب اجازه از استادان و فضلا، بنده، بحث خود را ادامه میدهم. در ابتدا قبل از اینکه بحث تأثیر جامعه بر فقه را مطرح کنیم، لازمهاش این است که ما مبانی فقهی حضرت امام رحمهالله را بدانیم که نظام فکری حضرت امام رحمهالله و مبانی فقهی ایشان بر چه اساسی شکل گرفته است. اولین مبنای آراء حضرت امام رحمهالله این است که ایشان معتقدند دین، جامع است و از جمله مصادیق جامعیت دین، وجود احکام اجتماعی در دین است. برخی معتقدند که دین، حداقلی است، اما برخی -ازجمله مرحوم امام رحمهالله- معتقدند که اسلام، حداکثری است؛ به این معنا که تمام عرصههای اجتماعی، سیاسی، فرهنگی و امنیتی ما را پاسخ میدهد. دین برای تمام این عرصهها توانایی پاسخ دادن دارد؛ پس دین، جامع است.
ازطرفی، جامعیت و خاتمیت با یکدیگر ارتباط دارند. اگر دین، جامع نبود، با خاتمیت سازگاری نداشت. دین وقتی آخرین دین شد، درون آن هم احکام فردی و هم احکام اجتماعی قرار دارد. حضرت امام رحمهالله معتقدند که احکام شرع، حاوی قوانین متنوعی است که نظام کلی اجتماع را میسازد. از این احکام، معلوم میشود که اسلام تا چه حد به حکومت و روابط سیاسی و اقتصادی جامعه اهتمام میورزد تا همه شرایط به خدمت انسانهای مهذب و بافضیلت درآید.
نکته دیگر این است که ایشان بر این باور هستند که احکامی که در اسلام آمده، چه سیاسی و چه آنهایی مربوط به حکومت است، چه احکامی که مربوط به اجتماع است یا مربوط به افراد است، یا احکامی که مربوط به فرهنگ اسلامی است، تمام اینها موافق با احتیاجات انسان است. در «کتاب البیع» ایشان معتقدند: اگر کسی به احکام اسلام و بسط آن در جمیع شؤون جامعه مثل نماز و حج نگاه اجمالی داشته باشد، متوجه میشود در همین نماز و حج، جهات اجتماعی و سیاسی مرتبط با معیشت و حیات دنیوی وجود دارد. حضرت امام رحمهالله معتقدند که در این زندگی و زیست اجتماعی که ما داریم، احکام اگر دیده شود، چه نماز، حج، خمس، زکات و امر به معروف و نهی از منکر، تمام اینها مجموعهای از احکام اجتماعی است. و این گمان درست نیست که ما دین را منحصر کنیم به یک نماز و روزه فردی و احکام اجتماعی را اصلا مدنظر قرار ندهیم. خیلی عجیب است که ایشان در «کتاب ولایت فقیه» باور دارند که نسبت اجتماعیات قرآن به آیات عبادی، از نسبت صدبهیک هم بیشتر است. یعنی اجتماعیات قرآن نسبت به عبادات فردی، نسبت صدبهیک هم بیشتر است. سپس ایشان در ادامه میفرمایند: یک دوره حدیث، حدود پنجاه کتاب بوده و مشتمل بر همه احکام اسلام است. سه یا چهار کتاب آن مربوط به عبادات و وظایف انسان نسبت به خود با خدا است. مقداری از احکام مربوط به اخلاقیات است، مابقی مربوط به اجتماعیات، اقتصادیات، حقوق، سیاست و تدبیر جامعه است. اینکه احساس کنیم اسلام آمده تا صرفا ارتباط انسان با خدا را تنظیم کند، تنها قسمتی از دین است؛ یعنی دین را بهعنوان یک مجموعه نگاه نکردهایم. اسلام مانند پازلی است که قسمتی از این پازل، مربوط به عبادات است.
اما مباحث اجتماعی، اقتصادی، سیاسی و حقوقی هم در دین وجود دارد. اولین مبنای حضرت امام رحمهالله، بحث جامعیت دین و وجود احکام اجتماعی در دین است.
مبنای دوم حضرت امام رحمهالله، قابلیت داشتن احکام اجتماعی دین برای ادارهکردن جامعه است. با داشتن نگاه کلان، متوجه میشویم که این احکام، صلاحیت برای اداره جامعه را دارند. این نظریه در مقابل نظر سکولاریسم است که اعتقاد به جدایی دین از سیاست دارد. اینها میگویند که عرصه دین، عرصه فردی و ارتباط انسان با خدا است، اما عرصه سیاست و اجتماعیات، هیچ ارتباطی به دین ندارد و دین، نباید دراینباره حرف بزند و حرفی هم نزده است. اینها قائلند: دین صرفا برای تنظیم ارتباط انسان با خداوند است و ارتباطی به اجتماع ندارد.
نظر حضرت امام رحمهالله این است که احکام فردی، تنها سه یا چهار کتاب از کتب است و سایر احکام برای اداره اجتماع آمده است. ایشان معتقدند است: «حکومت، فلسفه عملیِ تمام فقه در تمامی زوایای زندگی بشریت است. حکومت، جنبه عملی فقه در برخورد با تمامی معضلات اجتماعی و سیاسی است. فقه، تئوری کامل اداره انسان از گهواره تا گور است». این بیان حاکی از جنبه عملی و کاربردی فقه است که انسان باید حکومت داشته باشد.
درضمن حضرت امام رحمهالله نسبت به روحانیت و حوزه، نظر خاصی دارند که نیاز به تأمل دارد. ایشان تصریح دارد که «حوزهها و روحانیت باید نبض تفکر و نیاز آینده جامعه را همیشه در دست داشته و باید همواره چند قدم جلوتر از حوادث و رویدادها، مهیای عکسالعمل مناسب باشد». پدیدههای اجتماعی و جامعه، روزبهروز در حال تکامل و رشد است، اما آیا حوزهها و روحانیت متناسب با این تحولات در حوزه اجتماع، برنامهریزی کرده و پاسخ میدهند؟ براساس نظر امام رحمهالله، ما باید چند قدم جلوتر باشیم، نه اینکه مسأله تولید شود، سپس آهستهآهسته به آنها پاسخ بدهیم؛ لذا مدیریت فقهی، توانایی اداره جامعه را دارد.
مبنای سوم، بازخوانی، نسبت به اجتهاد است. ایشان تصریح میکنند که این اجتهاد اصطلاحی، کافی نیست. امام رحمهالله بر این باور هستند که این اجتهاد اصطلاحی برای ادارهکردن جامعه کافی نیست. روحانیت تا در همه مسائل و مشکلات، حضور فعال نداشته باشد، نمیتواند درک کند که اجتهاد مصطلح، برای اداره جامعه کافی نیست.
بر اساس این، فقیه باید در متن جامعه باشد نه اینکه صرفا در گوشهای از حجره بنشیند و احکام را استنباط کند؛ چون باید مشکلات را درک کرده و شرایط آن را بداند؛ چراکه درک مشکل، نیمی از راهحل آن است. ایشان معتقدند: «یک فقیه اگر اعلم در علوم معهود حوزهها باشد، ولی نتواند مصلحت جامعه را تشخیص دهد و در زمینههای اجتماعی و سیاسی فاقد بینش صحیح و قدرت تصمیمگیری باشد، این شخص، در مسائل اجتماعی و سیاسی و حکومتی مجتهد نیست». ممکن از شخصی اعلم فقها باشد اما مسائل سیاسی جامعه را تشخیص ندهد. مثلا در جریان مشروطیت، برخی قائل به مشروطه مشروعه بودند و برخی قائل به صرف مشروطه بودند و آن را بهتر از استبداد میدانستند اما شیخ فضلالله رحمهالله معتقد بود که ما مشروطه مشروعه را میخواهیم. ایشان مشکل جامعه را فهمیده و میداند که غرب میخواهد بهنام مشروطه چه کلاهی بر سر مردم ایران بگذارد. مرحوم امام میفرماید که مرجع تقلید و فقیه باید در مسائل سیاسی اظهار نظر کند: «برای جوانان و حتی عوام هم قابلقبول نیست که مرجع تقلید و مجتهدش بگوید: من در مسائل سیاسی دخالت نمیکنم.» (صحیفه نور، ج۲۱، ص۲۸۹).
مبنای چهارم، نظاممند نگاهکردن به فقه است؛ یعنی نگاهی سیستمی و کلینگر به مسائل داشته باشیم. این مبنا به این معنا است که مجتهد، یک فرع فقهی را بهتنهایی نبیند، بلکه باید آن را در تمام ابواب فقه بررسی کند تا نظری به مصلحت جامعه بدهد. حضرت امام رحمهالله میفرمایند: «اسلام خود دارای سیستم و نظام خاص اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی است که برای تمامی ابعاد و شؤون زندگی فردی و اجتماعی، قوانین خاص دارد.» اینها را فقیه باید استخراج و استنباط کند؛ نگاه نظاممند در مسائل فرهنگی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی. در جای دیگر مقام معظم رهبری میفرمایند: «فقه ما در طول سالهای متمادی گذشته بیشتر متوجه به فهم اسلام بهعنوان عمل یک فرد بوده، نه فهم اسلام به عنوان یک نظام اجتماعی.» اگر نگاه به اسلام یک نگاه نظاممند باشد، بسیاری از معضلات پاسخ داده میشود.
مبنای پنجم، بحث نقش زمان و مکان در اجتهاد است. این عبارت متعلق به حضرت امام رحمهالله است: «زمان و مکان، دو عنصر تعیینکننده در اجتهاد هستند. مسألهای که در قدیم دارای حکمی بوده اما وقتی با روابط حاکم، سیاست، اجتماع و اقتصاد یک نظام برخورد میکند، ممکن است حکم جدیدی پیدا کند. بدین معنا که با شناخت دقیق روابط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی، همان موضوع اول که از نظر ظاهر با قدیم فرقی نکرده، واقعا موضوع جدیدی شده که قهراً حکم جدیدی میطلبد. مجتهد باید به مسائل زمان خود احاطه داشته باشد.»
بحث زمان و مکان، این دو عنصر در سیره ائمه علیهمالسلام هم مطرح بوده است. در سیره امیرمؤمنان علیهالسلام، نسبت به حکم خضاب کردن که بعد از پیامبرصلیاللهعلیهوآله برداشته شده، دیده میشود. در دوره فقها نیز وجود داشته، ولی محدود بوده است، مانند بحث قرض گرفتن یخ در تابستان و بازگرداندن آن در زمستان. حضرت امام رحمهالله این دو عنصر را توسعه دادهاند و در بحثهای سیاست و اجتماع هم مطرح نمودهاند.
نقش مصلحت نیز از مبانی حضرت امام رحمهالله است؛ چراکه برخی معتقدند که فقه ما، «فقه المصالح» است و این، حرف گزافی نیست. قواعد «لاضرر» و ... حاکی از این هستند که عنصر مصلحت در فقه امامیه مؤثر است.
بحث ما تأثیر جامعه بر فقه براساس آرای مرحوم امام است. اولین تأثیر، تأثیر جامعه بر قلمرو فقه با تأکید بر موضوعات فقه است. در گذشته، فقه، فردی و متمرکز بر افعال مکلفان بوده، اما امروزه قلمرو فقه به احکام اجتماعی هم سرایت کرده است. بحث وجوب و تحریم در مکاسب که در ذیل آن، عام استغراقی و مجموعی مطرح میشود. عام مجموعی در بحث ما قابل استفاده است، مانند وقفکردن برای یک سازمان.
جامعه بر موضوعات فقهی تأثیر دارد و این تأثیر بر چند نوع است: 1- تأثیر جامعه در تبدّل موضوع؛ به این معنا که اگر موضوع، تغییر کند، به تبع آن حکم هم تغییر میکند و این تبدّل، کار جامعه است. نمونه بارز آن، مسأله شطرنج است که مرحوم امام معتقد بودند که شطرنج در این زمان قمار و حرام نیست اما برخی از فقها معتقدند که خود شطرنج، موضوعیت دارد. یا مسأله پخش غنا در رسانه که قبل از انقلاب و تشکیل حکومت اسلامی، مرحوم امام در مکاسب محرمه آن را حرام میدانستند و بعد از انقلاب که درباره پخش موسیقی و غنای در رسانه جمهوری اسلامی از حضرت امام رحمهالله پرسیده شد که شما پخش آن را در زمان رژیم شاه، جایز نمیدانستید، ایشان فرمود: «اگر اکنون نیز همین غنا از رادیو و تلویزیون غیر از جمهوری اسلامی پخش شود، آن را جایز نمیدانیم.» ما نمیخواهیم بگوییم که مرحوم امام موسیقی لهوی را تجویز کرده است بلکه بحث صرف موسیقی است. 2- تأثیر در دگرگونی مصداق احکام؛ مثل تفاوت در مصداق استطاعت برای حج. در گذشته مصداق استطاعت، توانایی داشتن زاد و راحله و مرکب بود، اما اکنون باید بلیت هواپیما و هتل داشته باشد. یا مسأله نفقه زوجه، که در گذشته مصداق آن، مسکن و لباس بود اما در عصر حاضر، تنها این دو مورد مهم نیست بلکه در سبد نفقه او، چیزهایی مانند سفر و هزینه تلفن همراه نیز وجود دارد. 3- تأثیر بر پیدایش موضوعات نوپیدا. 4- تأثیر در دگرگونی ملاک احکام. 5- تأثیر جامعه بر کشف مصادیق جدید، مثل مسأله احتکار که در روایات، منحصر در چند مورد خاص مانند گندم، جو، کشمش و روغن است، ولی امروزه به مصادیق جدیدی برخورد میشود. این موارد بهعنوان مثال است و مصداق آن هرچیزی است که ضروری زندگی است؛ مثلا اگر کسی دارو را انبار کند، میتوان گفت که احتکار کرده است.
تشکر میکنیم از ارائهدهنده محترم، آقای ربانی. بیستوپنج دقیقه صحبت فرمودند، اما انتظار بود که ایشان بیشتر به اصل موضوع میپرداختند نسبت به مقدمات بحث، و دوستان بیشتر خواستار این بودند که بدانند ملاکهای تأثیر جامعه چیست؟ آیا منحصر در زمان و مکان است، یا براساس طرح شما، مصلحت و دیگر موارد هم هست یا خیر؟ آیا جامعه میتواند فقه را تغییر دهد یا خیر؟ استفاده میکنیم از بیانات ناقد محترم، آقای فاقدی به برکت صلوات بر محمد و آل محمد.
سلام علیکم جمیعاً و رحمة الله. بسم الله الرحمن الرحیم و الحمدلله رب العالمین، و صلّ الله علی محمد و آله الطاهرین.
خدا را شاکرم که توفیق حاصل شد که در خدمت شما باشم و عذرخواهی میکنم از همه عزیزان و حضار که وقت آنها را میگیرم و متشکّرم که وقت خود را در اختیار بنده قرار دادند. قدردانی و تشکر از آقای ربانی، مدیر گروه فقه جامعه مرکز فقهی ائمه اطهار علیهمالسلام دارم. ایشان سالیان سال، زحمت کشیده و این مباحث را پایهگذاری و تألیفات فراوان در این زمینه دارند. نقد، مقدمه پیشبرد علم است و بحث تفوّق و برتریجویی مطرح نیست.
بعد از بیان این مقدمه، این جنایتی که روز قبل رخ داد، دل ما را به درد آورد. از خداوند مسألت داریم با سربازان رهرو حاج قاسم سلیمانی، این جانیان را به سختترین نحو بهسزای اعمال خودشان برساند.
با کسب اجازه از ارائهدهنده، جهات بحث باید مشخص شود. موضوع «تأثیر جامعه بر فقه» است. ابتدا باید جامعه تعریف شود. فقه باید تعریف شود. جامعه در کجای فقه تأثیر دارد؟ عناوین مشترک با این عناوین، تفکیک شوند. در فقه، الفاظی نظیر «عرف»، «عقلا» و «سیره عقلا» داریم. اینها باید تفکیک شوند.
تأثیر جامعه بر فقه، عنوان مطلقی است و دارای سه جهت است:
1- تأثیر جامعه بما هو جامعه در فقه؛ جامعه در فقه و پیرامون فقه چه تأثیراتی داشته است یا میتواند داشته باشد؟ مثلاً در ادله و احکام یا اجرای آنها.
2- تأثیر جامعه بهلحاظ زمانهای مختلف؛ این احکام برای جامعه بدوی1400 سال پیش است، آیا پیشرفتهشدن جامعه، تغییراتی در فقه ایجاد کرده است یا خیر؟
3- جامعه بهلحاظ مکانها و باورهای مختلف ولو در زمان واحد، آیا تأثیر دارد یا خیر؟ یک فرهنگ، نسبت به فرهنگ دیگر در زمان واحد، چه تأثیری بر فقه دارد؟ یک مکان نسبت به مکان دیگر، جامعه خُرد نسبت به جامعه کلان. اقسام جوامع بهلحاظ تکنولوژی و پیشرفت در زمان واحد چه تأثیراتی دارد؟ فرهنگ، دین، باور و ... تغییر کردهاند، آیا در فقه تأثیر دارد یا خیر؟ هر کدام از این سه جهت، باید تفکیک شود و اینها در کلام آقای ربانی دیده نشد.
تعریف فقه: «العلم بالأحکام الشرعیة العملیة عن أدلّتها التفصیلیة.» علم به احکام شرعی عملی؛ نه فرد، مطرح است و نه اجتماع.
آقای دکتر ربانی در کتاب «جامعه و فقه» خود صفحات 31 – 32 تعاریفی برای جامعه ذکر کردند که همان تعاریف مشهور است: «جامعه، مجموعه افرادی که برای ارضای نیازهایشان با هم، روابط اجتماعی دارند.» این تعریف، مشهور جامعهشناسان است. یا در تعریف دیگر: «مجموعه افرادی که بهدلیل هدفی خاص با هم، زندگی میکنند.» جامعه، مرهون اتحاد و اتفاق افراد است. جامعهشناسان، مشابه همین تعریف را دارند، اما باید ارتباط میان اینها، «عرف» و «عقلایی» که در فقه ذکر شده است، معلوم شود تا بدانیم که این مباحث، پیشینه دیرینه در فقه ما دارند و حرف جدیدی نیست.
تعریف «عرف» از کتاب «فقه و عرف» آقای علیدوست، صفحه 61: «معنای عرف، فهم یا بنا و داوری مستمر و ارادی مردم بهصورت قانون و مشروع به نزد آنها.» یعنی مواردی که مردم خودکار به آن عمل میکنند و از سوی کسی وضع و قانون نشده است. «عرف» به این صورت اثبات میشود که «توافق غالب مردم بر گفتار یا کرداری باشد» و همین توافق غالب، کافی است؛ بنابراین چنین به نظر میرسد که ما بر این باوریم که جامعه، همان عرف یا عقلا است که در فقه، مطرح میشود و نسبت میان الفاظ، ترادف است.
اثبات این ادعا: عرف، فهم، بنا و داوری مستمر و ارادی مردم است که با توافق غالبی بر کردار یا گفتاری حاصل میشود. همین معنا اگر به ادبیات جامعهشناسان بیاید، همان تعریف فرهنگ در فقه است. «فرهنگ رفتارها، ارزشها و باورهای حاکم بر جامعه است که مردم بهصورت طبیعی به آن عمل میکنند.» لذا تأثیر عرف و عقلا بر فقه، همان تأثیر فرهنگ بر فقه است که در جامعهشناسی مطرح میشود.
آنچه گفتم، مقدمه بود و اکنون، نقدهایی را بر مطالب ارائهشده بیان میکنم.
تأثیر جامعه بر قلمرو فقه، گسترش آن است. ایشان نگفتند که در کدام جهت از آن سه جهت؟ اینها باید مشخص شود. مفهوم این اثر این است که در گذشته، افعال مربوط به مکلّفین بود، الآن مربوط به نهادها است. این تأثیر چیز جدیدی نیست؛ چراکه در گذشته هم شخصیت حقوقی وجود داشته است، مثل دولت، وقف مسجد، پل و .... البته مشخص است که در فقه، وجود داشته، ولی بسیار کمرنگ بوده است. اگر بگوییم جامعه بما هو جامعه، یک مکلّف است و احکام بر این جامعه بهعنوان یک مکلف بار بشود، بله، قلمرو فقه، گسترش پیدا کرده است؛ مثل: «کُنتُمۡ خَيۡرَ أُمَّةٍ أُخۡرِجَتۡ لِلنَّاسِ تَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَ تَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ...»(آل عمران/110) در این آیه، «امّت» بهعنوان یک شخصیت مطرح شده است. یا در آیه: «وَ لَوۡ أَنَّ أَهۡلَ ٱلۡقُرَیٰ ءَامَنُواْ وَ ٱتَّقَوۡاۡ لَفَتَحۡنَا عَلَيۡهِم بَرَکَٰتٍ مِّنَ ٱلسَّمَآءِ وَ ٱلۡأَرۡضِ وَ لَٰکِن کَذَّبُواْ فَأَخَذۡنَٰهُم بِمَا کَانُواْ يَکۡسِبُونَ.»(اعراف/96) «أهل القری» در اینجا بهمعنای جامعه است؛ لذا با این توضیح، موجب توسعه در فقه است. اما اگر ارگانها مدنظر باشد، چیز جدیدی نیست.
تأثیر جامعه در موضوعات فقه را مطرح کردند که نسبت به جوامع مختلف، موضوع تغییر میکند مانند مسأله شطرنج و این، درست است که نسبت به جوامع مختلف، موضوع تغییر میکند و تأثیر دارد، اما نحوه و کیفیت آن چگونه است؟ در چه حدی است؟ آیا ادله باید بررسی شود یا خیر؟ تناسب حکم و موضوع را باید چطور تشخیص داد؟ و ... .
تأثیر در دگرگونی مصداق موضوع: مثلا مصداق استطاعت یا نفقه که در هر زمان و جامعهای تغییر میکند. این مسائل مذکور در جامعه قم و تهران و چهبسا میان دو خانواده هم فرق دارد. اینها تأثیر جامعه نیست. جامعه بما هو جامعه میتواند مؤثر باشد، اما منحصر نیست. مثلا در ربای مکیل و موزون مثل تخممرغ، در قم با تهران، فرق میکند. اما نحوه این دگرگونی چگونه است؟ این تأثیر در حدّ مقتضی است. باتوجه به لسان دلیل بعد از کسر و انکسار مجموعه ادله و نظام حاکم بر شریعت میتوان گفت که از این موضوع به موضوع دیگر یا از این مصداق به مصداق دیگر میتوان رفت. نمیتوان از نظام حاکم بر زبانشناسی تعدی کرد.
تأثیر جامعه در موضوعات جدید و نوپیدا: این تأثیر، همان تأثیر جامعه در گسترش قلمرو فقه است و چیز جدیدی نیست.
تأثیر در دگرگونی ملاک حکم: مثل منفعت محلّله عقلاییه که در کتابهای ایشان وجود دارد. مثلاً در قدیم، بیع خون، وجود نداشته، اما الآن وجود دارد. احتمالاً مراد ایشان، بحث تنقیح مناط بوده و از نظر فقهی، استعمال «ملاک»، صحیح نیست؛ گرچه ممکن است به کار برود، ولی به اصطلاح اصولی، مراد، همان «تنقیح مناط» است و ما هم به آن اذعان داریم. ولی با نظام حاکم بر ادله و لسان دلیل، این امر ممکن است. یکی از راههای تنقیح مناط، بحث عرف است. در کتاب «الفائق» صفحه 204 این بحث وجود دارد. این بحث مطرح میشود که اصلاً «ملاک» تغییر میکند یا فقط موضوع است؟ فقیه میگوید طبق فهمی که من دارم، این موضوع نیست، بلکه موضوع، چیز دیگری است. در زمان واحد ممکن است فقیهی چیزی را موضوع بداند و فقیه دیگر، چیز دیگری را موضوع بداند. مثلا در زمان گذشته پول را چیزی میدانستند که دولت پشتوانه آن باشد به دلیل همین معیار، برخی از فقها «رمزارزها» را اکل مال بالباطل میدانند.
تأثیر در کشف مصادیق جدید برای ملاک حکم: مثل بحث احتکار. این تأثیر هم چیز جدیدی نیست و همان الغاء خصوصیت ادله است؛ یعنی گندم و جو خصوصیت ندارد. لذا با توجه به نظام حاکم در شرع، لسان دلیل، تناسب ادله، نظارت لفظی یک دلیل بر دلیل دیگر، از تمام اینها میفهمیم که ما میتوانیم توسعه و تضییق حکم بدهیم یا خیر. اما باید دید تا چه حد تأثیر دارد؟ و پاسخ همان است که عرض شد، در حد مقتضی. باتوجه به لسان دلیل و بعد از کسر انکسار مجموع ادله در شریعت رخ داده است.
اکنون من چینش جدیدی را برای این بحث ارائه میکنم.
باید در سه جهت بحث کرد و در کدام جهت به چه شکلی جامعه در فقه تأثیر دارد. اولاً جامعه، مجموعهای از انسانها است که عقیده و آرمان و نیازهای مشترک اجتماعی و روابط دارند که با هم زندگی میکنند. امام خمینی رحمهالله در کتاب چهل حدیث میفرمایند: «علت تشکیل جامعه، سرشت انسان بوده است.»(چهل حدیث، ص467) ایشان سرشت انسان را علت تشکیل جامعه میداند. از طرفی فقه را «تئوری کامل اداره انسان از گهواره تا گور» میداند. پس انسان موجودی اجتماعی است که سرشت او میرود به سوی اجتماع. اگر قرار است برای این انسان فقه نوشته شود، چگونه نوشته میشود؟ آیا جامعه در آن تأثیر ندارد؟ به نظر بنده فقه از ابتداء تا انتهای آن، ممزوج با تأثیر جامعه به نحو مقتضی است.
مرحله اول: تأثیر جامعه در صدور و بیان حکم از طرف شارع: مراحل حکم که توسط مرحوم آخوند بیان شده است: اقتضاء، انشاء، فعلیت و تنجّز.
اقتضاء یعنی عالم ملاکات و مصالح: انسان موجودی اجتماعی است. فقه نیز برای اداره کردن که موجودی اجتماعی است، نوشته شده است. پس خداوند برای تنظیم روابط اجتماعی، محیط پیرامون او را قطعا در نظر گرفته است، مصالح و مفاسد او، زیست اجتماعی رو، زیست مؤمنانه او. قرار است که برای او من المهد إلی اللحد، قانون بنویسد. قطعا این مصالح را در نظر گرفته است و تأثیر آن هم تأثیر پررنگی است. طبق همین مصالح و مفاسد هم طبعاً به آن حبّ و بغض تعلق میگیرد و اگر حب و بغض شکل بگیرد، اراده شکل میگیرد. و بعد از اراده، یک عمل میشود محبوب و دیگری میشود مبغوض. این شکلگیریها براساس همان مصالح و مفاسد ناظر به احکام اجتماعی است و تأثیر جامعه بر انسان و انسان بر جامعه است. لذا برای تداوم زیست جامعه، جهاد واجب میشود، امر به معروف و نهی از منکر واجب میشود. حتی شارع برای روابط انسانها با مِلل مختلف، احکام مختلف را در نظر دارد. مثلا درباره بازار و سوق، میگوید که کدام بازار و در چه جامعهای، این غذا را یافتم، میگوید که در کدام جامعه یافتی. مثلاً در قصاص؛ «وَ لَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَيَوٰةٌ يَٰأُوۡلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ.»(بقره/179) این حیات برای جامعه است، وگرنه که قاتل و مقتول هر دو از این دنیا میروند.
مرحله بعدی، مرحله جعل: یعنی خدا میخواهد که حکم را بیان کند. بعد از آن به مرحله انشاء میرسد. شارع هر حکمی را نیز بیان نمیکند، چون توجه به کشش جامعه میکند. آیا جامعه توانایی پذیرش و امتثال حکم را دارد یا خیر؟ مرحله بعد اجراء است. اگر حکمی در مرحله جعل باشد، ولی به دلیل مصلحتهایی، این حکم بیان نشده است، اگر به آن علم پیدا شود، آیا این حکم نافذ بوده و باید به آن عمل شود؟ مرحوم اصفهانی میگویند که حکم انشائی، حکم نیست و علم به آن فایدهای ندارد؛ چون مصالح اجتماعی بر آن بار نشده جامعه هنوز آمادگی آن را ندارد. ولی مرحوم آخوند حکم انشائی را بیان میکند.
جامعه در فهم ادله فقه حضور پررنگی دارد. مثلا در بحث احیای زمینهای موات، ذدر گذشته با بیل و کلنگ، زمینی را احیا میکردند اما امروزه با تراکتور و ابزار مدرن میتوان در یک روز، به وسعت یک شهر را احیا کنند. یا مثلا در بحث اجرای خیار مجلس در خریدهای اینترنتی که مجلسی در کار نیست. یا مثلا آیا هوش مصنوعی ضمان دارد.
تأثیر حضور جامعه در نفس ادله فقهی، به نحو مقتضی است. مثل حجّیّت ظواهر که به سبب سیره عقلاء است. شهرت و اجماع نیز از باب عرف است که حجیّت دارند و دلالت عرف و جامعه، به نحو مقتضی است.
تأثیر جامعه در نگاه فقها: در کتاب دراسات في ولایة الفقیه داستانی از سید بن طاووس نقل شده که در زمان حمله مغولها، وقتی اقبال به فقهای شیعه میکنند، میفرماید که باید نگاه خود را به ادله تغییر بدهیم.
تأثیر جامعه در نحوه بیان حکم: حکمی صادر شده، فعلی هم شده است، آیا قابل اجرا است؟ اول باید بررسی شود که فضای حکم تقیهای است یا خیر؟ جامعه ذهنش در کجا درگیر است. حتی بعد از بررسی فضای تقیه نیز جامعه تأثیر دارد. آیتالله بروجردی رحمهالله میگوید که فقه ما، حاشیه بر فقه اهل سنت است. این دیدگاه، در نگاه آیت الله سیستانی حفظهالله نیز وجود دارد؛ ازاینرو هنگامی که امام یا فقیه میخواهد پاسخ بدهد با توجه به تقابل جامعه شیعه با جامعه اهل سنت بیان میکند.
خیلی ممنون از ناقد بزرگوار آقای فاقدی عزیز. محور کلام ناقد محترم را در چند جمله خلاصه میکنم:
• ناقد تأثیر جامعه بر فقه را میپذیرد، اما انتقاداتی به مطالب ارائهشده داشته و در نهایت بیان دیگری از مسأله را فرمودند؛
• اولین نقد این بود که ارائهدهنده گفتند «تأثیر جامعه در فقه قبلاً نبوده و باید معنای جدیدی برای اجتهاد ارائه نمود» چنین نیست، بلکه از ابتدای فقاهت و اجتهاد بوده، جامعه هم بوده و مصادیق آن، عرف و سیره عقلا است. همه اینها اجتماع است که تأثیر در فقه میگذارد و در فقه ما بوده است.
• مسأله بعدی، تغییر قلمرو فقه به سبب جامعه است. ناقد معتقد است که چنین چیزی درست نیست. قلمروها بوده ولی کمرنگ بوده است و ظهور آنها امروزه بیشتر است. توسعه در مکلّف، ممکن است باشد، اما قلمرو فقه تغییری نکرده است و قلمرو فقه مشخص بوده است.
• در بحث یافتن موضوعات جدید، معتقد است که معیار جدیدی نیست بلکه همان گسترش موضوعات است. مسأله بعدی این است که ملاک جدیدی نداریم، بلکه همان مناط جدید است. [ناقد: بنده عرض کردم مراد ارائهدهنده از ملاک، همان مناط و تنقیح مناط است. یعنی دلیل را دیده و با توجه به نظام حاکم بر ادله و لسان، شما تنقیح مناط میکنید یا نمیکنید.] [دبیر: پس بحث در تغییر ملاک نیست؟] [ناقد: خیر، مناط را شما تغییر میدهید نه ملاک را.] [دبیر: و تأثیر تمام اینها را در حدّ مقتضی میدانید؟] [ناقد: بنده معتقدام که جامعه در سرتاسر و پیرامون فقه تأثیر بسزایی دارد. اصولاً فقه برای انسان در جامعه نوشته شده و قرار است در همین جامعه فهم و اجرا شود. اگر قرار بود فقه صرفاً برای فقه نوشته میشد، به نظر بنده اصلاً یک فقه دیگری نوشته میشد. فقه موجود برای همین جامعه نوشته شده است.] [دبیر: تشکر از جنابعالی.]
ابتداءاً تشکر میکنم از آقای فاقدی عزیز که نکات خود را بیان فرمودند و برای تکمیل بحث، قابل استفاده بود و استفاده کردیم. بنده چند نکته عرض کنم:
1- نگاه ما، کلّی است و یک نگاه کلان داریم.
2- نگاه و معرفت بر دو قسم است: درجه یک و درجه دو. برخی اشکالات آقای فاقدی، مربوط به معرفت درجه یک است و نگاه ما، معرفت درجه دو است. میخواهم بگویم جامعه بر فقه تأثیر دارد یا نه. یک حرف این است که ظرفیتهای اجتماعی فقه را بگویید که در اینجا مسائل شهرت و عرف و اجماع مطرح میشود. اینها ردّپای اجتماع در فقه است. به نظر بنده، بحث ناقد یک بحث دیگری است که بگوییم فقه ما اجتماعی است یا خیر. در پاسخ به سوال مذکور باید موارد ذکر شده را بیان کرد، مثل عرف و سیره عقلاء. بحث ما این است که جامعه بما هو جامعه در فقه تأثیر دارد یا خیر. یعنی میتوان از گوشه خانه و حجره فتوا داد و به زمینههای اجتماعی کاری نداشته باشیم یا نه.
خیلی از مباحث مطرح شده را قبول داریم، مثل بحث تنقیح مناط که برخی فقها آن را در بحث تغییر و تبدل موضوع بردهاند، ولی بیشتر مدّنظر ما این است که ببینیم جامعه - به معنای زمینههای اجتماعی، زمان، مکان – در فقه مؤثر است یا نه. کانون بحث ما این نکته است.
نکته دیگر، بحث ذکر تعریف فقه و جامعه است. ما اینها را مفروغ عنه گرفتیم. اگر کسی در صدد نگارش مقاله باشد، حرف شما متین است و باید این تعاریف ذکر شود. بحث «عرف» خیلی مهم است. مرحوم امام خمینی در کتاب اجتهاد و تقلید، تصریح میکند که مجتهد باید نگاه عرفی به ادله داشته باشد. بعضاً نگاه عقلی کارساز نیست. یکی از شاگردان آیةالله سیستانی در یک کتاب مینویسد: «ما [مجتهدین] باید علم الاجتماع، علم القانون، علم روانشناسی هم داشته باشیم.» به نظر بنده در اجتهاد باید به این نکات توجه شود.
دستهبندی جناب فاقدی هم کاملا متین است. در واقع بحث ما اگر اجتماعی بودن فقه باشد، این مباحث درست است، ولی گاهی بحث ما، تأثیر جامعه بر فقه است. در این صورت، اجتماعی بودن فقه را مفروغ گرفتهایم و تکیه بحث بر تأثیر جامعه بر فقه است.
در بحث جامعه بما هو جامعه، شخصیت حقوقی در فقه خیلی مطرح نشده است. بحث بیشتر روی فرد است و بحث شخص حقوقی امروزه مطرح شده است. جامعه بما هو جامعه مکلّف است و در دل این حرف، نهادها، سازمانها قرار دارد. شاید قوام اینها به افراد باشد، ولی حکم روی سازمان و نهاد آمده است، نه روی فرد. اصلاً در فقه چنین تقسیمی نداریم که فقه یا فردی است یا اجتماعی و مکلّف فقه اجتماعی، جامعه است. در لابهلای بحثها مطرح شده است، ولی چنین تقسیمبندی نداریم؛ لذا قلمرو فقه تغییر کرده است. امروزه فقههای مضاف زیادی داریم. تمام اینها موضوعات جدید هستند.
بحث تأثیر به نحو مقتضی: بله، ما هم قبول داریم. در بعضی جاها مانند بحث شطرنج، حضرت امام رحمهالله عنایت خاص داشتند و معتقدند که زمان و مکان مؤثر است که اگر شارع آن را حرام دانسته، از باب قمار است و اگر قمار نباشد،حرام نیست. ممکن است فقیهی عنوان شطرنج را موضوعیت بداند نکته دیگری است اما بحث ما تأثیر بوده است.
به هر حال متشکّریم و استفاده کردیم.
تشکّر میکنیم از آقای ربانی که پاسخهای خود را ارائه نمودند. خدمت ناقد محترم هستیم. ظاهرا خواستار پاسخ دادن به صحبتهای ارائهدهنده هستند.
فقط دو مطلب ذکر کنم:
• ما اصلاً اصراری بر دو عنوان فقه فردی و اجتماعی نداریم. فقها بحثی در باب حفظ نظام دارند که حفظ نظام در چه جایی تأثیر دارد. میگویند در نفس فهم ادله تأثیر دارد و فقه نظام برای تشکیل حکومت اسلامی و برای بخشهایی از نهادهای اجتماعی است.
• دوم اینکه بحث فهم عرفی، عمده بحث بنده این است که مصادیق گاهی عرفی شده و از حدود خارج میشوند. فهم عرفی، براساس چه ضابطهای است؟ ما نمیتوانیم از نظام حاکم بر زبانشناسی خارج بشویم. ادله در آن زمان صادر شده است، لذا باید برویم نصّ را در آن زمان بفهمیم. رابطه ادله را بفهمیم، بعد ببینیم میتوانیم مصداق جدید را داخل کنیم یا خیر. ادله باید نسبتاً نظارت داشته باشند تا بتوان آنها را توسعه داد؛ و الّا استحساناتی شکل میگیرد به خاطر عرف. اینگونه درست نیست.
توسعه و تضییق نسبت به زمان و مکان، منوط به نظام حاکم بر زبانشناسی، قواعد حاکم بر شریعت و اینکه صرفاً استحساناتی شکل بگیرد، بدون توجه به لسان ادله، کارساز نخواهد بود.
و الحمدلله رب العالمین.
تشکّر میکنم از جناب آقای فاقدی. جناب ربانی نقدهای جدیدی را شنیدید. دوستان نیز سؤالاتی دارند و با پاسخ به این سؤالات و نقدهای آقای فاقدی، میتوان جمعبندی نهایی کرد.
یکی از سؤالاتی که پرسیدهاند، برمیگردد به ملاکات. ملاکات و حدود مصلحت و تأثیر آن بر فقه چیست؟ چه ملاکاتی دارد و در چه محدودهای تأثیرگذار است بر فقه؟
سؤال دیگر هم این است که ما بر مبنای روایاتی که میگویند: «إِنَّ حَلَالَ مُحَمَّدٍ حَلَالٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ وَ حَرَامَهُ حَرَامٌ إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَة»، این تغییر و تبدل از کجاست؟ مسأله آن چیست و تا چه حد تأثیرگذار است؟ آیا حلالی حرام میشود یا بالعکس؟
در رابطه با بحث تبدل موضوع، ما قائل به روایت مذکور هستیم، ولی گاهی موضوع تغییر میکند. اگر موضوع تغییر کند، به تبع آن حکم هم تغییر میکند. مثلاً خون منفعت محلله نداشت و منفعت غالب آن خوردن بود، لذا حکم آن حرمت بود؛ اما با گذشت زمان، دارای منفعت محللة شده است، مثلا حیات برخی افراد در سوانح، وابسته به خون است، در اینجا منفعت، محصور در خوردن نیست.
البته منفعت باید معتدٌّبه و معقوله باشد. یکی از این گونه مثالها، بحث حرمت قطع اعضای میت است. ملاک این حرمت، عنوان انتقام بود؛ اما امروزه مناط دیگری دارد. گاهی اعضای میت، ادامه حیات برای شخص دیگری است. لذا با دگرگونی مناط حکم، حکم هم تغییر میکند.
مصلحت، عنوان مستقلی در کنار عقل و قرآن و سنت نیست. مسأله این است که مثلاً موضوعی یک مصلحتی دارد و یک زمان دیگر این موضوع، فاقد این مصلحت است. لذا مصلحت میتواند هم فردی باشد هم اجتماعی.
در بحث جمعبندی، عارضم که اگر بخواهیم تأثیر جامعه در فقه را جمعبندی کنیم، یکی از آثار ارائه موضوعات جدید، تغییر قلمرو فقه است. و امروزه برخی فقیهان، فقه را تقسیم به فردی و اجتماعی میکنند و همان احکام تکلیفی و وضعی افراد را بر جامعه هم مطرح میکنند. لذا در این رابطه فقههای مضاف مطرح شده است.
مسأله بعد، تأثیر بر موضوعات فقهی و تبدّل آنها است.
مسأله بعد، تأثیر در دگرگونی مصداق موضوع است. مثال آن استطاعت، نفقه زوجه و ... است. بحث موضوعات جدید و حکم که مطرح شد، موضوعات جدیدی مثل حق التألیف و ... موضوعاتی است که جامعه بر فقه داده است. فقیر الان، غنی گذشته است، مصرف زکات برای فقیر است. در پنجاه سال پیش، فقیر، خانه و امکانات نداشت اما امروزه کسی منزل هشتادمتری دارد و لباس مناسب میپوشد اما دخلش با خرجش همخوانی ندارد. در این مثال، مصداق موضوع، تغییر کرده است.
مسأله ملاکات احکام، تغییر در اجرای حکم است. گاهی مثلا اگر بخواهید در زمین کفر قصاص اجرا کنید، این موجب وهن اسلام است. لذا فقیه این اجازه نمیدهد. یعنی جامعه و زمینه اجتماعی در اجرای یک حکم نقش دارد.
صمیمانه از حضار محترم، جناب آقای فاقدی عزیز، حضرتعالی دبیر محترم(آقای حسینی) تشکر داریم. همچنین از ریاست محترم این مؤسسه استاد محترم جناب آیتالله فقیهی سپاسگزاریم و از همه مسئولین هم متشکریم.
خیلی ممنون از همه شما عزیزان، ارائهدهنده و ناقد محترم و حضار گرامی که قدمرنجه فرموده و به این نشست علمی تشریف آوردید. انشاءالله که مرضي رضای حق باشد.
همچنین تشکر میکنیم از مسئولین مؤسسه دارالثقلین امام عصر(عج) و مرکز فقهی ائمه اطهار(ع) که زمینه برگزاری این نشست علمی را فراهم کردند.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته