سعید قلوزی
ضرورت مدیریت و وجود مدیر در جامعه، مورد تأکید و سفارش اهل بیت(علیهم السلام) بوده است؛ زیرا با بررسی متون اسلامی درمی یابیم که سعادت و پایداری یک ملّت در زندگی دنیوی و امور دینی، مرهون وجود مدیر لایق و مدیریت شایسته است؛ به همین خاطر و با توجه به اهمیت و تأثیر مدیریت در جامعه، ضروری است که دیدگاه ها و توصیه های اهل بیت(علیهم السلام) را در مورد مدیریت های کلان بیان نماییم تا با توصیه ها و رویکرد معصومین(علیهم السلام) درباره مدیریت صحیح آشنا شویم و زمینه ها و عوامل مؤثّر در مدیریت موفّق را بشناسیم.
باتوجه به اهمیت مدیریت در جامعه، عواملی نظیر برنامه ریزی دقیق در راستای امور محوّل، پاسخگویی به مردم، همراهی با مردم، شرح صدر و ... در شکل گیری مدیری موفّق و مدیریت صحیح تأثیر دارد. در مقابل، عواملی همچون تسویف و اهمال کاری، نداشتن برنامه و ندانستن ملاک های اولویّت بندی، موجب ضعف و سوء مدیریت میشود؛ لذا شخصی که قصد دارد عهده دار این امر خطیر شود، ابتدا باید شرایط و صلاحیّت های لازم که مورد سفارش و تأکید اهل بیت(علیهم السلام) بوده است را دارا باشد سپس در عرصه مدیریت های کلان قدم بگذارد.
واژگان کلیدی: مدیریت، کلان، مدیر موفّق، آفات مدیریت، اهل بیت(علیهم السلام).
انسان، ذاتاً موجودی اجتماعی است و نمیتواند به تنهایی و به دوراز اجتماعات انسانی زندگی کند. مدیریت یکی از مهم ترین پدیده های اجتماعی به شمار میرود؛ چراکه هر اجتماعی برای پیشبرد اهداف و پیمودن مسیر پیشرفت خود، نیازمند مدیر است. ضرورت مدیریت و وجود مدیر در جامعه، امری بسیار مهم و مورد توجّه اهل بیت(علیهم السلام) بوده است. در بیان اهمیت آن همین بس که پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) حتی جمع سه نفره را ملزم به داشتن مدیر میکردند تا از هرگونه هرج و مرج رهایی یابند و تأکید مینمودند:
«إذا کان ثلاثةٌ فی سفرٍ فَالیُؤَمِّروا أحَدَهم»؛[1] هرگاه در مسافرت (تعداد مسافران) سه نفر بود، باید یکی از آنها امور آنان (مدیریت) را بر عهده گیرد.
حضرت علی(علیه السلام) نیز ضرورت وجود مدیر در جامعه را گوشزد میکند و میفرمایند: «...وَ إِنَّهُ لَا بُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِیرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ».[2] ناگزیر مردم نیاز به امیر و مدیر دارند؛ خواه آن مدیر نیکوکار و خواه بدکار باشد.
عمده ترین نقش در راستای ترقّی، تغییر، تحوّل و ... بر عهده مدیر است؛ بنابراین باید این وظیفه خطیر و مهم در اختیار شخصی شایسته و صالح قرارگیرد.
دین مبین اسلام، کامل ترین و جامع ترین دین است؛ لذا ما بر این باوریم که تعالیم اسلام، ارزش های عمیق و گسترده ای دارد که میتواندبه خوبی مدیریت را متأثر از خود قرار دهد و اعمال و افعال مدیران را به خوبی جهت دهی کند و به طبَع این امور، در جامعه تأثیر مثبت گذاشته شود؛ لذا در این پژوهش پس از بیان دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام) در مورد مدیریت، ارکان مدیریت و مهم ترین ویژگی های مدیر موفق را بیان مینماییم و در پایان آفات مدیریت را از دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام) ذکر میکنیم. امیدواریم که مدیران، مسئولان و دولتمردانی که ضعف مدیریتی و اخلاقی دارند، ضعف های خودشان را در آینه احادیث اهل بیت(علیهم السلام) ببینند و در جهت رفع آن بکوشند.
معنای مدیر و مدیریت در لغت
«المُدِیرُ: اسمُ فاعلٍ من الإِدَارَة».[3] مدیر اسم فاعل از اداره است.
لغت دانان به متصدى رسیدگى به چیزى،[4] گرداننده و دوردهنده،[5] اداره کننده کاری یا مباشر و رئیس؛[6] مدیر میگویند.
مدیریت: مدیربودن، مدیری، هماهنگ کردن، علم و هنر متشکّل کردن.[7]
تحقیق درباره معنای مدیر و مدیریت
واژه مدیر و مدیریت هر دو عربی هستند. مدیر اسم ثلاثی مزید (اسم فاعل) از مصدر اداره (باب افعال) است که فعل آن «أدَارَ، یُدِیرُ، ادَارَه» است. مدیریت اسم مصدر بوده که از مدیر گرفته شده است. مادّه اصلی مدیر، مدیریت و اداره از (دَوَرَ) اخذ شده که مصدر آن دَوَران به معنای گردیدن است لذا در این صورت معنای مدیر، گرداننده و معنای مدیریت، گرداندن است.
معنای مدیریت در اصطلاح
در ارائه تعریف از مدیریت، اختلاف نظر بسیاری وجود دارد که موجب پدید آمدن معانی مختلفی در مورد مدیریت شده است که به چند مورد از این معانی اشاره میکنیم:
1 ـ هنر، علم هدایت و هماهنگ کردن کوشش انسان ها و به کارگیری این تلاش در جهت نیل به اهداف سازمان را «مدیریت» گویند.[8]
2ـ «مدیریت، فرایندی است که به وسیله آن کوشش های فردی و گروهی به منظور نیل به هدف مشترک، هماهنگ میشود».[9]
معنای «کلان» در لغت و اصطلاح:
کلان: بزرگ، بهتر، مهم تر؛[10] بزرگ قوم، عظیم، کبیر[11].
معنای اصطلاحی «کلان»، همان معنای لغوی است؛ زیرا در اصلاح نیز به معنای بزرگ، عظیم، امور مهم، بزرگ قوم و ... است و از همین رو به بزرگ شهر و منطقه، کلانتر میگویند.
احادیث و روایات فراوانی از اهل بیت(علیهم السلام) نقل شده که نشان دهنده تأکید آنان بر ضرورت مدیریت و وجود مدیر در جامعه است؛ زیرا انحطاط یا ارتقای جامعه، متأثر از مدیریت است. ضرورت مدیریت از دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام) تا جایی است که اگر عدّه ای قصد مسافرت داشته باشند، درحالی که تعداد آنان از سه نفر هم تجاوز نکند باید یکی از آنها مدیریت امور را برعهده گیرد تا هیچ گونه بی نظمی و هرج و مرجی پیش نیاید؛ چنان که رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «إذا کان ثلاثةٌ فی سفرٍ فَالیُؤَمِّروا أحَدَهم»[12] هرگاه در مسافرت (تعداد مسافران) سه نفر بود، باید یکی از آنها امور (مدیریت) را بر عهده گیرد.
حال که در آموزه های اسلام به مدیریت در یک جمع سه نفره این چنین تأکید شده است، قطعاً مدیریت های کلان و فراگیر، در نظر اهل بیت(علیهم السلام) اهمیت بیشتری خواهد داشت. امام رضا(علیه السلام) فرمودند: «لَا نَجِدُ فِرْقَةً مِنَ الْفِرَقِ وَ لَا مِلَّةً مِنَ الْمِلَلِ بَقُوا وَ عَاشُوا إِلَّا بِقَیمٍ وَرَئِیسٍ لِمَا لَا بُدَّ لَهُمْ مِنْهُ فِی أَمْرِ الدِّینِ وَالدُّنْیا».[13] ما هیچ گروه و هیچ امتى را نمى یابیم که به حیات و زندگى اجتماعى خود ادامه داده باشند مگر با داشتن سرپرست و مدیری براى امورى که ناچار به برپاداشتن آن هستند چه در امر دنیا و چه در امر آخرتشان.
طبق فرمایش امام رضا(علیه السلام) موفقیّت و ارتقای امور مادی و معنوی هر جامعه بشری، فقط در گرو مدیر و سرپرستی شایسته است تا امور آنان را مدیریت نماید. این فرمایش بیانگر اهمیت مدیریت های کلان و فراگیر است.
امام علی(علیه السلام) در تشبیهی بسیار زیبا اهمیت وجود مدیر در جامعه و نقش مدیریت های بزرگ را بیان و میفرماید: «وَ إِنَّهُ لَیعْلَمُ أَنَّ مَحَلِّی مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَى ینْحَدِرُ عَنِّی السَّیلُ وَ لَا یرْقَى إِلَی الطَّیر»؛[14] به درستی او (ابوبکر) مى دانست که من براى خلافت مانند قطبِ وسطِ آسیاب هستم. علوم و معارف از سرچشمه فیض من مانند سیل سرازیر میشود، هیچ پرواز کننده ای در فضاى علم و دانش به اوج رفعت من نمى رسد.
همانطور که دوران و گردش آسیاب، فقط توسط میخ آهنى وسط است و بدون آن میخ، آسیاب از مدار خویش خارج میشود و دیگر خاصیت آسیابی ندارد، چرخش و دوران یک جامعه نیز به وجود مدیری مدبّر وابسته است که فقدان آن موجب هرج و مرج و نابسامانی میشود.
امام علی(علیه السلام) در جای دیگر، مدیریت را به رشته ای که از وسط دانه های تسبیح میگذرد تشبیه مینماید و میفرماید: «وَ مَکانُ الْقَیمِ بِالْأَمْرِ مَکانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ یجْمَعُهُ وَ یضُمُّهُ فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ ثُمَّ لَمْ یجْتَمِعْ بِحَذَافِیرِهِ أَبَداً».[15] جایگاه زمامدار و مدیر، همچون ریسمانی محکم است که مهره ها را متحد ساخته به هم پیوند میدهد. اگر این رشته از هم جدا شود، مهره ها پراکنده و هر کدام به سویی خواهند افتاد پس هرگز جمع نخواهند شد.
امام صادق(علیه السلام) نیز میفرمایند: «لَا یسْتَغْنِی أَهْلُ کلِّ بَلَدٍ عَنْ ثَلَاثَةٍ یفْزَعُ إِلَیهِمْ فِی أَمْرِ دُنْیاهُمْ وَ آخِرَتِهِمْ فَإِنْ عَدِمُوا ذَلِک کانُوا هَمَجاً فَقِیهٍ عَالِمٍ وَرَعٍ وَ أَمِیرٍ خَیرٍ مُطَاعٍ وَ طَبِیبٍ بَصِیرٍ ثِقَةٍ».[16] مردم هر اجتماعی از سه گروه بی نیاز نیستند تا امور دنیا و آخرت خود را به وسیله آن سه دسته انجام دهند و هر موقع اجتماع، فاقد آن سه باشد به صورت حیوانات ضعیف (پشه های راه که کم ترین باد و نسیمی آنها را جابه جا میکند) در میآیند: 1ـ فقیه آگاه و پرهیزکار 2ـ مدیری خیرخواه و مسلّط 3ـ پزشک بینای کار و مطمئن.
پس از آنکه دیدگاه اهل بیت(علیهم السلام) را درباره اصل طبیعی و ضروری مدیریت در زندگی اجتماعی شناختیم، لازم است با ارکان مدیریت نیز آشنا شویم و بدانیم که مدیریت موفق، متشکل از چه رکن های اساسی است؛ لذا به طور مختصر به برخی از آنها اشاره میکنیم:
1 ـ هدف داشتن
اساسی ترین رکن مدیریت، داشتن هدف است؛ چراکه بدون آن، همه پایه ها و ارکان مدیریت متزلزل شده، تشویش و سرگردانی میان افراد به وجود آمده، تلاش و کارایی کارگزاران متوقّف شده و درنهایت هیچ گونه رشد و پیشرفت چشم گیری به دست نمیآید و نمیتوان به سرانجام مطلوبی رسید. مدیری که به دنبال موفّقیت در کارها است باید در ابتدای امر، هدف خود را مشخص کند و با تمام توان، جهت رسیدن به آن تلاش نماید؛ زیرا اشتغال به کارهای مختلف و متعدّد، نتیجه ای جز شکست و ناکامی نخواهد داشت؛ چنان که حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: «مَنْ أَوْمَأَ إِلَى مُتَفَاوِتٍ خَذَلَتْهُ الْحِیل»[17] کسى که به کارهاى گوناگون پردازد، خوار شده و پیروز نمیشود.
هرقدر هدف والاتر و مقدّس تر باشد، ارزشمند تر است؛ چنان که امام علی(علیه السلام) هدف از حکومت کردن و اداره امور جامعه را اجرای حق و عدالت میداند: «قَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَبَّاسِ رَضِی اللَّهُ عَنْهُ دَخَلْتُ عَلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) بِذِی قَارٍ وَ هُوَ یخْصِفُ نَعْلَهُ، فَقَالَ لِی مَا قِیمَةُ هَذَا النَّعْلِ فَقُلْتُ لَا قِیمَةَ لَهَا فَقَالَ(علیه السلام): وَ اللَّهِ لَهِی أَحَبُّ إِلَی مِنْ إِمْرَتِکمْ إِلَّا أَنْ أُقِیمَ حَقّاً أَوْ أَدْفَعَ بَاطِلاً».[18] عبداللّه بن عباس گفت: در ذى قار بر امیرالمؤمنین(علیه السلام) وارد شدم درحالى که کفش خود را وصله مى زد، از من پرسید: ارزش این کفش چند است؟ گفتم: ارزشی ندارد. گفت: به خدا سوگند این کفش پاره در نظر من از حکومت بر شما محبوب تر است، مگر اینکه بتوانم حقّى را اقامه و باطلى را دفع کنم.
2 ـ برنامه ریزی
برنامه ریزی عبارت است از: اتّخاذ روشی مناسب برای بهتر و زودتر رسیدن به هدف؛ لذا برنامه ریزی مانند راه میانبری است که ما را زودتر و بهتر به مقصد میرساند.
در بیان آثار و ضرورت های برنامه ریزی میتوان به بهره وری بیشتر از فرصت ها و امکانات، افزایش احتمال رسیدن به هدف، سهولت در انجام وظایف، پیش گیری از تشویش و سرگردانی، تمرکز بیشتر بر فعالیّت ها و ... اشاره کرد. امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر فرمودند: «فَضَعْ کلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ وَ أَوْقِعْ کلَّ [عَمَلٍ] أَمْرٍ مَوْقِعَه»؛[19] [ای مالک!] هر چیزى را در جاى خودش بگذار و هر کارى را به موقع خودش انجام بده.
حضرت(علیه السلام) در جای دیگری درباره اهمیت برنامه ریزی میفرمایند: «إِنَّ لَیلَک وَ نَهَارَک لَا یسْتَوْعِبَانِ حَاجَاتِک فَاقْسِمْهُمَا بَینَ عَمَلِک و رَاحَتِک».[20] همانا شب و روز تو تمام نیازهایت را پوشش نمیدهد؛ پس اوقات آن را بین کار و آسایش خود تقسیم کن.
همچنین در وصیّت به امام حسن(علیه السلام) نیز فرمودند: «وَ اجْعَلْ لِکلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِک عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا یتَوَاکلُوا فِی خِدْمَتِک».[21] براى هر یک از خدمتگزارانت کارى مربوط به او قرار بده و او را نسبت به همان کار بازخواست نما، که این کار آنها را بهتر وا مى دارد تا در خدمتت کار را به یکدیگر وا نگذارند.
بنابراین برنامه ریزی را میتوان کلید مدیریت دانست چراکه فقدان آن، دستیابی به اهداف را بسیار دشوار میکند و موجب افزایش حرکت های خودسرانه و عجولانه و نهایتاً هرج ومرج و بی نظمی میشود.
3 ـ تقسیم کار بین افراد اصلح و متخصّص
تقسیم کار به منظور اجرای صحیح و دقیق برنامه ها صورت میگیرد؛ یعنی هرگاه هدف معیّن و برای دستیابی به آن هدف، برنامه ریزی شد، پس از آن نوبت به تقسیم کار میرسد. تقسیم کار یکی از ارکان مهمّ مدیریت است؛ زیرا هر اندازه که هدف ها متعالی و برنامه ریزی ها ایده آل باشند اما اگر کارها به خوبی تقسیم نشود، برنامه ها عملی نمیشوند و در نهایت نمیتوان به اهداف موردنظر دست یافت.
با بررسی سیره نبوی و علوی درمی یابیم که اهل بیت(علیهم السلام) در انجام دادن امور مهمّ، به مقدّم نمودن افراد اصلح بر افراد غیراصلح و تخصّص و مهارت داشتن آنان اهتمام داشته اند چنانکه رسول خدا(صلی الله علیه و آله) ابابکر را از قرائت آیه برائت در مکه به علّت وجود امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) برکنار کرد.[22]
امیرالمؤمنین(علیه السلام) نیز در نامه خود به مالک اشتر فرمودند: «وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَیاءِ مِنْ أَهْلِ الْبُیوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِی الْإِسْلَامِ الْمُتَقَدِّمَة».[23] از عمّال و کارگزاران حکومت، کسانى را انتخاب کن که اهل تجربه و حیا بوده و از خانواده هاى شایسته و پیش قدم در اسلام هستند.
همچنین امیرالمؤمنین(علیه السلام) درسال 38 هجری محمّد بن ابی بکر را به خاطر وجود مالک اشتر از فرمانداری مصر عزل کرد و به او نوشت: «... فَقَدْ بَلَغَنِی مَوْجِدَتُک مِنْ تَسْرِیحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِک وَ إِنِّی لَمْ أَفْعَلْ ذَلِک اسْتِبْطَاءً لَک فِی الْجَهْدَ وَ لَا ازْدِیاداً لَک فِی الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ یدِک مِنْ سُلْطَانِک لَوَلَّیتُک مَا هُوَ أَیسَرُ عَلَیک مَئُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَیک وِلَایة».[24] به من خبر داده اند که از فرستادن اشتر به سوى محلّ حکمرانی ناراحت شده اى. من این کار را به دلیل کند شدن و سهل انگارى تو یا انتظار کوشش بیشترى از تو انجام ندادم و اگر تو را از فرماندارى مصر عزل کردم، تو را حاکم منطقه اى قرار مى دهم که زحمتش برایت آسان تر و حکومتش براى تو خوشایندتر باشد.
بنابراین معیار در تقسیم کار، صلاحیت، تخصّص، تعهّد و مسئولیت پذیری و ... است. اگر تقسیم کار به تناسب شایستگی و مهارت افراد صورت نگیرد، نوعی جهل و نادانی محسوب میشود؛ زیرا از امام علی(علیه السلام) پرسیده شد که عاقل را برای ما معرّفی کنید و حضرت در پاسخ فرمودند: «هُوَ الَّذِی یضَعُ الشَّیءَ مَوَاضِعَهُ» عاقل کسى است که هر چیزى را در جاى خود قرار دهد. سپس پرسیده شد که جاهل را برای ما توصیف کنید ایشان فرمودند: «قَدْ فَعَلْتُ»[25] با معرّفی عاقل، جاهل را نیز شناساندم؛ لذا انتصاب نابجای نیروها و استفاده نکردن از صاحبان تخصّص، نقص و عیب بزرگی در مدیریت است.
4 ـ نظارت
نظارت و کنترل از ارکان مدیریت محسوب میشود به طوری که کوچک ترین خدشه ای به این مسئولیّت مهم، بنای مدیریت را سست میکند. هدف در امر نظارت، اجرای درست برنامه ها و دقت در به هدف رسیدن برنامه است؛ لذا قوّت و ضعف برنامه را به وسیله نظارت باید استخراج، قوّت را ترویج و ضعف را برطرف کرد.
در نظارت عملکرد نیروها و عوامل نیز قوّت ها و ضعف ها بررسی شده و ضعف ها تذکر داده میشود تا موجبات سستی و شکست برنامه برطرف و افراد به فکر جبران باشند که این امر، موجب قوام کار و تلاش بیشتر میشود.
نظارت، به مدیر کمک میکند تا افرادش را از جهت کیفیّت عملکرد و مهار تخلّفات و بی نظمی ها کنترل کند، کیفیّت اجرای برنامه های ارائه شده، میزان پیشرفت کارها، راه های تسریع امور، موانع موجود و به طورکلی اجرای درست برنامه ها را ارزیابی کند.
سیره معصومین(علیهم السلام)، در بر دارنده نمونه هایی عالی از نظارت است که بیانگر اهتمام ویژه ایشان بر مسئله نظارت است. نمونه های شاخصی از این نظارت ها را بیان میکنیم:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمودند: «کلُّکمْ رَاعٍ وَ کلُّکمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیتِهِ».[26] همه شما (همانند چوپان) نگهبان هستید و تمام شما [در منصب مدیریت] مسئول کسانی هستید که زیر نظر شما کار میکنند (نسبت به زیردستان خود بازخواست مى شوید)؛ یعنی همان طورکه چوپان مسئول حفاظت و نگاهدارى گوسفند است شما هم نسبت به زیردستان خود مسئولیت نظارت و نگهبانی را به عهده دارید.
امام علی(علیه السلام) در نامه اش به مالک اشتر میفرماید: «ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُیونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَیهِمْ فَإِنَّ تَعَاهُدَک فِی السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الْأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِیة».[27] در کارهای کارگزارن، کاوش کن و بازرس هایی از اهل راستى و وفا بر آنان بگمار؛ زیرا بازرسى پنهانى تو از کارهاى آنان سبب امانتدارى ایشان و مداراى با رعیت است.
و نیز فرمودند: «فَفَرِّغْ لِأُولَئِک ثِقَتَک مِنْ أَهْلِ الْخَشْیةِ وَ التَّوَاضُعِ فَلْیرْفَعْ إِلَیک أُمُورَهُم».[28] فرد مورد اعتماد خود را که خدا ترس و فروتن است، برای نظارت بر زندگی محرومان مهیّا کن تا امور آنان را به تو گزارش دهد.
بنابراین درحوزه مدیریت ابتدا باید هدف مشخّص شود و برای دستیابی به آن هدف، برنامه ریزی دقیق و جامعی صورت گیرد، سپس وظایف و امور بین افراد شایسته و متخصّص تقسیم و در نهایت بر امور آنان نظارت و بازرسی شود تا بتوانیم به نتیجه مطلوب برسیم.
کسی که عهده دار امر خطیر مدیریت میشود، باید شرایط و صلاحیت موردسفارش و تأکید اهل بیت(علیهم السلام) را دارا باشد؛ بنابراین ما بعضی از ویژگی ها و شرایط یک مدیر موفّق را از منظر اهل بیت(علیهم السلام) بیان مینماییم:
1 ـ تخصّص داشتن در امور مدیریتی که عهده دار شده
امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «إِنَّ الرِّئَاسَةَ لَا تَصْلُحُ إِلَّا لِأَهْلِهَا».[29] همانا ریاست جز براى اهلش شایسته نیست.
کسی که بر خلاف تخصّص و مهارتش، مسئولیّت مهمّ مدیریت را میپذیرد، چون عمل او از روی جهل و ناآگاهی است، موجب اخلال و نابسامانی میشود و اثر تخریبی او بیشتر از اثر سازندگی است؛ بنابراین رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَیرِ عِلْمٍ کانَ مَا یفْسِدُهُ أَکثَرَ مِمَّا یصْلِح».[30] کسی که بدون آگاهی و دانش کاری را مرتکب شود، فسادش بیشتر از صلاحش خواهد بود.
امام صادق(علیه السلام) نیز فرمودند: «الْعَامِلُ عَلَى غَیرِ بَصِیرَةٍ کالسَّائِرِ عَلَى غَیرِ الطَّرِیقِ لَا یزِیدُهُ سُرْعَةُ السَّیرِ إِلَّا بُعْداً».[31] انجام دهنده بی بصیرت، همچون رونده ای است که به بی راهه مى رود و شتابش نتیجه اى ندارد جز اینکه بیشتر او را دور مى کند.
امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمودند: «النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا».[32] مردم دشمن آن چیزی هستند که نمیدانند.
مدیران باید بکوشند با روش های علمی و درست و استفاده از تجربه اهل فن، مشکلات را برطرف کرده، از ظرفیّت های موجود با در نظر گرفتن وضع مردم، حداکثر استفاده اصولی و درست را نمایند و جامعه را به سوی رفاه، پیشرفت، امنیّت و ... سوق دهند که این امور عقلاً توسط افراد متخصّص ممکن است.
2 ـ شرح صدر (صبر و تحمّل)
مسئولیّت مدیریت در جامعه با مشکلات و ناهمواری های فراوانی همراه است که تنها با ابزار شرح صدر میتوان بر آنها فائق آمد. برخورداری از شرح صدر برای رهبران و مدیران جامعه که وظیفه رسیدگی به امور مردم، حلّ و فصل مشکلات، تبلیغ دین و ... را برعهده دارند ضرورت بسیاری دارد؛ لذا حضرت موسی(علیه السلام) هنگامی که به فرمان خدا موظّف به امر خطیر رسالت و مبارزه با فرعون شد، به خداوند عرض کرد: «رَبِّ اشرَح لِی صَدرِی»؛[33] پروردگارا! سینه ام را گشاده گردان.
حضرت علی(علیه السلام) شرح صدر را از اصلی ترین ابزار مدیریت برشمرده و فرمودند: «آلَةُ الریاسَةِ سِعَةُ الصَّدرِ»؛[34] وسیله و ابزار ریاست، سعه صدر است. ایشان در فراز دیگری، انسان های فاقد صبر و تحمّل را در اجرای حق، عاجز دانسته و میفرمایند: «مَنْ ضَاقَ صَدْرُهُ لَمْ یصْبِرْ عَلَى أَدَاءِ حَق»؛[35] کسی که سینه اش تنگ باشد (صبر و تحمّل نداشته باشد)، توان انجام حق را ندارد؛ درحالی که اجرا کردن حق ازجمله وظایف اصلی و مهم مدیر شایسته است.
3 ـ پاسخگویی و همراهی با مردم
یکی از ویژگی های مدیر صالح و شایسته، پاسخگویی و همراهی با مردم است. پاسخگو نبودن و همراهی نکردن با مردم، مدیریت را دچار انحراف میکند؛ زیرا این احساس، سبب میشود که مدیر از توده مردم جدا شده، با تزویر به مردم فریبی دست زند، منتقدین و مخالفین خود را سرکوب کند و .... بر این اساس، وجود مدیری پاسخگو، همراه و همگام با مردم بسیار ضروری است تا در صورت کج روی و انحراف، انتقادها را پذیرفته و در راه تصحیح فراز و نشیب ها اقدام نماید.
مولای پرهیزکاران با تکیه بر اندیشه پاسخگویی به مردم، خطاب به مالک اشتر میفرماید: «... ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِک لَا بُدَّ لَک مِنْ مُبَاشَرَتِهَا مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِک بِمَا یعْیا عَنْهُ کتَّابُک وَ مِنْهَا إِصْدَارُ حَاجَاتِ النَّاسِ [عِنْدَ] یوْمَ وُرُودِهَا عَلَیک بِمَا تَحْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوَانِک».[36] بخشى از کارها به گونه اى است که خود باید انجام دهى، مانند پاسخ دادن به کارگزاران دولتى، در آنجا که منشیان تو از پاسخ دادن به آنها درمانده اند و دیگر، برآوردن نیاز مردم در همان روزى که به تو عرضه مى دارند و یارانت در رفع نیاز آنان ناتوانند.
ایشان در فراز دیگری، بی اطّلاعی از امور را ثمره دوری گزیدن و همراه نبودن با مردم میشمارند و به مالک اشتر میفرمایند: «...فَلَا تُطَوِّلَنَ احْتِجَابَک عَنْ رَعِیتِک فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِیةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّیقِ وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالْأُمُورِ وَ الِاحْتِجَابُ مِنْهُمْ یقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَیصْغُرُعِنْدَهُمُ الْکبِیرُ وَ یعْظُمُ الصَّغِیرُ وَ یقْبُحُ الْحَسَنُ وَ یحْسُنُ الْقَبِیحُ وَ یشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِل».[37] نباید دورى تو از مردم به درازا کشد؛ زیرا فاصله گرفتن و دور شدن زمامداران از رعایا (مردمِ خود)، یک نوع تنگ خویى نسبت به آنان و کم اطّلاعى از کارها است. نهان شدن زمامداران از مردم، آگاهى آنان را از واقعیتهاى جامعه ناممکن مى سازد؛ آن وقت، بزرگ به دیده ایشان کوچک و کوچک، بزرگ و زیبا، زشت و زشت، زیبا جلوه مى نماید و حق و باطل به هم مى آمیزند.
کسی که مدیریت های بزرگ را بر عهده گرفته است باید حلقه های ارتباط و اتّصال میان خود و مردم را به وجود آورد و پاسخگوی به پرسش ها و نیازها، همراه و همگام با مردم و پیشرو و جهت دهنده به آنان باشد.
4 ـ سرعت عمل و جدیّت در برخورد با مفسدین (اخلاقی، اجتماعی، اقتصادی)
همواره کارکنانی در مجموعه های مدیریتی وجود دارند که نسبت به دستورهای مدیر بی اعتنا بوده، از اوامر، نواهی و مقرّرات تمرّد و سرپیچی میکنند و مرتکب فساد (اخلاقی، اجتماعی یا اقتصادی) میشوند. یکی از مهم ترین ویژگی های مدیر موفّق و شایسته، سرعت عمل و جدیّت در مقابله با این افراد است؛ زیرا این امر نه تنها موجب اصلاح رفتار فرد خاطی میشود بلکه تأثیرات درس آموز و عبرت آفرینی برای دیگران دارد که مانع از سرایت و شیوع فساد در دستگاه مدیریتی او میشود.
بررسی آموزه های اسلام نشان میدهد که سیره معصومین(علیهم السلام) در برخورد با مفسدین سریع و با جدیّت بوده است که به ذکر چند نمونه از آنها میپردازیم:
الف ـ سوده همدانیّه گفت: حضرت علی(علیه السلام) مردى را به میان ما فرستاده که زکوات و صدقات ما را جمع کند و آن شخص بر ما خیانتی (ظلمی) کرد. به خدمت حضرت آمدم درحالی که ایشان به اقامه نماز مشغول بود. ایشان به محض اینکه متوجّه من شد سریع نمازش را تمام کرد و روى مبارک به سوی من آورد و رفق، تعطّف و ترحّم بسیار فرمود و پرسید: آیا حاجتی دارى؟ گفتم: بله. پس حضرت را از ماجرا با خبر کردم. آن حضرت به گریه درآمد و گفت: بار خدایا! تو بر حال من و آنان شاهدی که آنها را امر نکرده ام که بر بندگان تو ظلم کنند و حق تو را ترک نمایند.
بعد از آن ورقى آورد و با دست مبارک در آن نوشت: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ قَدْ جاءَتْکمْ بَینَةٌ مِنْ رَبِّکمْ فَأَوْفُوا الْکیلَ وَ الْمِیزانَ وَ لا تَبْخَسُوا النَّاسَ أَشْیاءَهُمْ وَ لا تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ بَعْدَ إِصْلاحِها ذلِکمْ خَیرٌ لَکمْ إِنْ کنْتُمْ مُؤْمِنِینَ».[38] همانا دلیل روشنی از جانب پروردگارتان برای شما آمده است؛ پس پیمانه و ترازو را به تمام دهید، از اموال مردم کم نکنید و در روی زمین پس از اصلاح آن فسادانگیزی نکنید. این ها برای شما بهتر است اگر ایمان دارید. هنگامی که این نوشته مرا خواندی دست از عمل بازکش و آنچه نزد توست نگاهدار تا آمدن کسى که آن را از تو قبض کند. و السلام.
بعد از آن سوده میگوید: حضرت، رقعه را به من داد و به خدا سوگند که آن را به هیچ چیز مهر نفرمود. من آمدم و رقعه را به او دادم و فوراً دست از عمل کشید و معزول شد.[39]
ب ـ امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در زمان حکومتش، خبر خیانت ابن هرمه را که مسئول بازار (متصدّی امور مالی) اهواز بود دریافت کرد. حضرت(علیه السلام) به رفاعة بن شدّاد بجلّى (فرماندار خود در اهواز) نوشت: «چون نامه ام را خواندى، ابن هرمه را از نظارت بازار برکنار کن و در برابر انظار مردم او را بازداشت و زندانى کن. ماجراى او را بازگو کن ( او را به مردم معرفی کن)، به کارگزارانت نامه بنویس و نظر مرا درباره او به آنان اعلام کن (که من این گونه عقوبتى شدید براى او معین کرده ام) و در مجازات او غفلت و کوتاهی تو را نگیرد که نزد خدا هلاک مى شوى و تو را به بدترین شکل عزل خواهم کرد، خدا آن روز را نیاورد.
چون روز جمعه شود، او را از زندان بیرون بیاور و سى وپنج تازیانه به او بزن. او را در بازارها بگردان و هر کس که علیه ابن هرمه گواه و شاهدی آورد (که ابن هرمه از او چیزى ستانده است) او را با گواه خود قسم بده و از درآمد ابن هرمه، مبلغ موردشهادت را بردار و به طلبکار بده.
دوباره ابن هرمه را خوار، سرافکنده و بىآبرو به زندان بازگردان، دو پایش را در بند کن و به هنگام نماز او را بیرون بیاور، مگذار با کسى که نزد وى غذا، آب، لباس و زیرانداز مى برد، خلوت کند و مگذار کسى نزد او برود تا دفاع و خصومت را به او یاد داده و امید رهایى به او بدهد. اگر ثابت شد نزد تو کسى است که به او چیزى یاد داده که به وسیله آن به مسلمانى ضرر برساند، آن شخص را نیز با تازیانه بزن و زندانىاش کن تا توبه کند.
زندانیان را در شب به فضاى باز زندان ببر تا تفریح کنند جز ابن هرمه؛ مگر اینکه از مرگش بترسى که در این صورت او را به همراه زندانیان به حیاط زندان ببر و اگر دیدى که توان و قدرت (تازیانه خوردن) دارد، او را پس از سى روز، سى وپنج تازیانه دیگر پس از سى وپنج تازیانه اوّل بزن و کارى را که درباره بازار مى کنى ( نظارت بر آن و پایان دادن به هرگونه خیانت به مردم) و کسى را که پس از این خیانتکار انتخاب مى کنى به من گزارش بده و حقوق این خیانتکار را قطع کن».[40]
اینکه معصومین(علیهم السلام) در مواجهه با مفسدین بلافاصله اقدام قاطع میکردند و از هرگونه تفریط و تساهل پرهیز مینمودند، بیانگر این است که سرعت عمل و جدیّت در برخورد با مفسدین موضوعیّت دارد؛ بنابراین مدیر شایسته باید در صورت ملاحظه هر نوع فسادی، بدون سازش و مداهنه با شخص مفسد برخورد کند و اجازه ندهد که فساد در دستگاه مدیریت او راه یابد؛ زیرا اگر در مقابل فساد ایستادگی نکنند، زمینه فسادهای بعدی هم فراهم شده و موجب سلب اطمینان مردم از او میشود.
5 ـ انتقادپذیری
مدیر موفّق، روحیّه انتقاد پذیری دارد. انتقاد، فراموشی و ناآگاهی را به هوشیاری و بیداری دگرگون میکند و موجب رشد، سازندگی و موفقیت میشود.
اسلام به مسئله انتقادپذیری توجه بسیار نموده است؛ چنانکه حضرت علی(علیه السلام) به مالک اشتر میفرماید: «ثُمَّ لْیکنْ آثَرُهُمْ عِنْدَک أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَک وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِیمَا یکونُ مِنْک مِمَّا کرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِیائِهِ وَاقِعاً ذَلِک مِنْ هَوَاک حَیثُ وَقَع»؛[41] باید برگزیدهترین افرادت نزد تو، وزیرى باشد که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید و نسبت به آنچه که خداوند براى اولیایش خوش ندارد، کمتر تو را یارى دهد؛ گرچه این برنامه، خلاف میل تو به هرجا که خواهد برسد.
امام کاظم(علیه السلام) میفرماید: «... و سَاعَةً لِمُعَاشَرَةِ الْإِخْوَانِ وَ الثِّقَاتِ الَّذِینَ یُعَرِّفُونَکُمْ عُیُوبَکُمْ وَ یُخْلِصُونَ لَکُمْ فِی الْبَاطِنِ»؛[42] بخشی از زمان را برای رفت وآمد با برادران دینی و مورداعتمادی که کاستی ها و سستی های شما را به شما معرّفی میکنند و در باطن برای شما اخلاص میورزند، ویژه سازید.
انتقادپذیری از لوازم مدیریت صحیح و موفّق بوده که شایسته است هر مدیری آن را نصب العین کار خود قرار دهد؛ چراکه انتقاد، کم کاری ها، کُندکاری ها و بدکاری ها را آشکار مینماید و کمک میکند تا کارها در روال و روند واقعی خود قرار گیرد.
6 ـ توجّه به بیت المال و عدم انحصار به افراد خاص
توجه به بیت المال و مصرف درست آن، امری بسیار مهم و ویژگی نیکویی برای مدیر است. مصرف نادرست اموال عمومی و بهره مندی غیرمتعارف از بیت المال، مایه فساد، طغیان و ظلم میشود و جامعه را به مرز سقوط نزدیک میکند؛ زیرا اموال و امکاناتی که موجب صلاح، بقا و رفاه مردم است در انحصار افراد خاصی قرار میگیرد و از دسترس نیازمندان و مصالح عام المنفعه و کلی جامعه دور نگاه داشته میشود که این وضعیت نتیجه ای جز نابودی و عقب افتادگی ندارد؛ لذا رسول گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) از قیل وقال (گفتار بی فایده و شعار دادن)، درخواست بسیار کردن و ضایع کردن مال نهى کردند.[43]
حضرت علی(علیه السلام) نیز در نامه خود به مالک اشتر میفرماید: «إِیاک وَ الِاسْتِئثَارَ بِمَا لِلنَّاسِ فِیهِ أُسْوَةٌ».[44] از به خود اختصاص دادن آنچه همه مردم به آن حقّی مساوی دارند بپرهیز.
1 ـ ریاست طلبی
یکی از بزرگ ترین آفات مدیریت، ریاست طلبی است. امام صادق(علیه السلام) فرمودند: «مَنْ طَلَبَ الرِّئَاسَةَ هَلَک»؛[45] هر کس به دنبال ریاست باشد هلاک شود.
مدیر ریاست طلب، به قدری به مقام و موقعیتش حریص میشود که در مقابل آن، خدا را از یاد میبرد و از این طریق موجبات هلاکت خودش را فراهم میکند؛ چنانکه پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «إِنَّ أَوَّلَ مَا عُصِی اللَّهُ بِهِ سِتَّةٌ حُبُّ الدُّنْیا وَ حُبُّ الرِّئَاسَةِ وَ حُبُّ الطَّعَامِ وَ حُبُّ النَّوْمِ وَ حُبُّ الرَّاحَةِ وَ حُبُّ النِّسَاءِ»؛[46] سرآغاز نافرمانى خداوند(عزّوجل) دوست داشتن شش چیز است: دنیا، ریاست، خوراک، خواب، استراحت و زنان.
امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر میفرماید: «وَ لَاتَقُولَنَّ إِنِّی مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِک إِدْغَالٌ فِی الْقَلْبِ وَ مَنْهَکةٌ لِلدِّینِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِیر»؛[47] مگو که من بر شما گمارده شده ام (فرمانروای شما هستم)، فرمان مى دهم پس باید اطاعت شوم؛ چراکه این وضع، موجب فساد دل، کاهش و ضعف دین و باعث نزدیک شدن زوال قدرت است.
امام صادق(علیه السلام) فرمود: «مَلْعُونٌ مَنْ تَرَأَّسَ مَلْعُونٌ مَنْ هَمَّ بِهَا مَلْعُونٌ مَنْ حَدَّثَ بِهَا نَفْسَهُ»؛[48] کسى که ریاست را به خود بندد ملعون است، کسى که به آن همّت گمارد ملعون است، کسى که به فکر آن باشد ملعون است.
أباربیع شامى گوید امام باقر(علیه السلام) فرمود: «وَیحَک یا أَبَا الرَّبِیعِ لَاتَطْلُبَنَّ الرِّئَاسَةَ وَ لَاتَکنْ ذِئْباً وَ لَاتَأْکلْ بِنَا النَّاسَ فَیفْقِرَک اللَّهُ»؛[49] واى بر تو اى أباربیع! ریاست مجو، گرگ مباش و به نام ما مردم را مخور که خدا محتاجت کند.
مدیران ریاست طلب برای اینکه مقام و منصب خود را از دست ندهند، مرتکب هر عمل ناشایست و حرامی نظیر دروغ، غیبت، رشوه، ریا، نفاق و ... میشوند؛ لذا خطری بزرگ و جدّی برای جامعه محسوب هستند.
2 ـ عُجب و خودپسندی
امام کاظم(علیه السلام) فرمودند: «مَنْ دَخَلَهُ الْعُجْبُ هَلَک»؛[50] هر کس خود بینى در دلش راه یابد هلاک شود.
خودپسندی از رذایل اخلاقی است که اهل بیت(علیهم السلام) به پرهیز از آن سفارش کرده اند؛ چنان که حضرت علی(علیه السلام) فرمودند: «إِیاک أَنْ تُعْجَبَ بِنَفْسِک فَیظْهَرَ عَلَیک النَّقْصُ وَ الشَّنَئان»؛[51] بر توست دورى از عجب آوردن به خودت؛ پس بر تو نقص و دشمنى ظاهر میشود. منظور امام(علیه السلام) آن است که خودپسندی موجب نقص مرتبه انسان و دشمنی خدا و خلق با او میشود.
در سخنان گهربار حضرت علی(علیه السلام) آثار و عواقب زیان باری برای خودپسندی و فخرفروشی ذکر شده است ازجمله: حقارت، هلاکت، فساد عقل، حبط عمل، دشمنی خدا و خلق و ... ؛[52] پس لازم است کسی که عهده دار مسند مهمّ مدیریت شده است هرگونه خودپسندی و فخرفروشی را از خود دور کند، در غیر این صورت سرانجامی جز شکست و تباهی نخواهد داشت.
امام علی(علیه السلام) به مالک اشتر فرمودند: «إِیاک وَ الْإِعْجَابَ بِنَفْسِک وَ الثِّقَةَ بِمَا یعْجِبُک مِنْهَا وَ حُبَ الْإِطْرَاءِ فَإِنَّ ذَلِک مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّیطَانِ فِی نَفْسِهِ لِیمْحَقَ مَا یکونُ مِنْ إِحْسَانِ الْمُحْسِنِین»؛[53] بپرهیز از خودپسندى و تکیه به چیزى که تو را به خودپسندى وا دارد و از اینکه دوست بدارى مردم تو را بسیار بستایند؛ زیرا این حالت از مهمّ ترین فرصت هاى شیطان است تا نیکى نیکوکاران را از بین ببرد.
مدیری که دچار عجب شود، عمل شایسته خود را بیش ازحد، بزرگ دانسته و خود را از هرگونه عیب، تقصیر و کمبودی مبرّا میکند، از مشورت با دیگران باز میماند، افکار و نظریات دیگران را پوچ و بی ارزش دانسته و بصیرت خود را از دست میدهد.
3 ـ تنبلی و کوتاهی در عمل
تنبلی در فرهنگ فارسی به معنای تن پروری، بی کارگی، کاهلی، اهمال و سستی به کار رفته است.[54]
آدمی برای پیشبرد اهداف، انجام وظایف، پیشرفت، ترقّی و... باید مدام در حال تلاش و کوشش باشد؛ چراکه رسیدن به این امور با تنبلی و سستی کردن غیرممکن است؛ بنابراین در روایات اسلامی از تنبلی به عنوان یک رذیله اخلاقی یاد شده است. اسلام، هرگونه کوتاهی و تنبلی را مخالف آفرینش انسان و مانع رشد و کمال او برمی شمارد. امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید: «إِیاکمْ وَ الْکسَلَ فَإِنَّهُ مَنْ کسِلَ لَمْ یؤَدِّ حَقَّ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل».[55] از کسالت (تنبلی) دورى کنید؛ زیرا کسی که تنبلی کند، حق خداوند را بجا نیاورده است.
امام باقر (علیه السلام) فرمودند: «إِنِّی لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ أَوْ أُبْغِضُ لِلرَّجُلِ أَنْ یکونَ کسْلَاناً عَنْ أَمْرِ دُنْیاهُ وَ مَنْ کسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْیاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَکسَلُ»؛[56] من از کسی که در امور دنیایش تنبل باشد بیزارم؛ زیرا کسی که در امور دنیایش کسل باشد، در امور مربوط به آخرتش تنبل تر است.
مدیری که تنبل باشد، از آنجا که اهل کار و تلاش نیست، حتّی هدف های قابل دسترس و آسان را دشوار و دست نایافتنی میبیند و به همین دلیل در جهت رسیدن به آن اهداف، هیچ کار مثبتی انجام نمیدهد، اوقات خود را به بطالت میگذراند و هیچ گاه نمیتواندتحوّلی ایجاد کند و پیشرفت چشم گیری داشته باشد؛ لذا لازمه مدیریت موفّق، تلاش و کوشش بسیار است.
4 ـ تسویف و اهمال کاری (کار امروز را به فردا انداختن)
تسویف، منجر به سنگین تر شدن بار فردا و انباشته شدن امور میشود. نگرانی از کارهای مانده و دشواری انجام آنها به مرورزمان موجب بی تفاوتی نسبت به وظایف و از دست رفتن فرصت ها میشود و به دنبال آن عدم تعهّد نسبت به مسئولیت ها رخ میدهد.
پیامبر گرامی اسلام(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «یا أَبَاذَر إِیاک وَ التَّسْوِیفَ بِأَمَلِک فَإِنَّک بِیوْمِک وَ لَسْتَ بِمَا بَعْدَه»؛[57] ای اباذر! از اهمال کاری نسبت به اهداف خود برحذر باش، زیرا تو امروزت را در اختیار داری نه آینده ات را.
حضرت علی(علیه السلام) به مالک اشتر میفرماید: «وَ أَمْضِ لِکلِّ یوْمٍ عَمَلَهُ فَإِنَّ لِکلِّ یوْمٍ مَا فِیهِ»؛[58] ای مالک! برنامه هر روز را در همان روز انجام بده؛ زیرا برای هر روز، کارى مخصوص به همان روز است.
مدیری که کارهای امروز را به فردا بیندازد، این کار او بیانگر بی تفاوتی و تعهّد نداشتن او است که نهایتاً منجر به اختلال امور و نابسامانی در حوزه مدیریت او میشود.
5 ـ ندانستن ملاک های اولویت بندی و ناتوانی در تصمیم گیری
اولویّت بندی امور در مدیریت از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ زیرا اوقات آدمی قابلیت پرداختن به تمام امور مهم و غیرمهم را ندارد پس به همان مقدار که به امور غیرمهم بپردازد، مهم ها از او ضایع میشوند.
امیرالمؤمنین علی(علیه السلام) میفرماید: «مَنِ اشْتَغَلَ بِغَیرِ الْمُهِمِّ ضَیعَ الْأَهَم»؛[59] هر که به غیر آنچه که مهم و ضرور باشد مشغول شود، آنچه که مهم تر و ضروری تر است را ضایع میکند. حضرت در کلام دیگری فرمودند: «إِنَّ رَأْیک لَایتَّسِعُ لِکلِّ شَیءٍ فَفَرِّغْهُ لِلْمُهِم»؛[60] فکر تو وسعتی که همه امور را فرا بگیرد ندارد، پس آن را برای امور مهم فارغ بگذار.
ناتوانی در تصمیم گیری و ندانستن ملاک های اولویّت بندی باعث اتلاف وقت خود و دیگران میشود. کسی که با پرداختن به امور غیرمهم، خود را کوچک میکند و در هر کاری با ضعف و بی قدرتی اظهارنظر میکند، ضعیف و محجوب بار میآید.
حضرت(علیه السلام) در کلام دیگری فرمودند: «مَنْ قَعَدَ عَنْ حِیلَتِهِ أقَامَتْهُ الشَّدَائِد»؛[61] کسی که از چاره اندیشی باز بماند، سختی ها بر او وارد میشوند. کسى که بنشیند و چاره کار خودش را نکند، شداید و سختی ها زود به او روی میآورند و او را گرفتار میکنند و در این صورت چاره کردن آنها بسیار مشکل خواهد بود.
بدیهی است که چنین شخصی، هیچ گاه مقبول مردم نیست و نمیتواندمدیری موفّق باشد؛ زیرا لازمه مدیریت، در اولویت قرار دادن امور مهم و اتّخاذ تصمیم های بزرگ در جهت مصلحت مردم جامعه است.
6ـ اشرافی گری و رفاه بیش ازحد
اشرافی گری و پرداختن بی حد و اندازه به امور رفاهی، انسان را فریب داده و او را سریعاً تشنه دنیا میسازد و از اهداف مهم تر و والاتر باز میدارد. اگر مدیر و مسئول نتواند امیال مادی اش را کنترل کند، از مدیریت و مسئولیّتش به عنوان وسیله ای برای مال اندوزی استفاده میکند، مرتکب هرنوع فساد، ظلم، خیانت و ... شده و آسیب های بسیاری به جامعه وارد میکند. رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند: «أَرْبَعٌ یمِتْنَ الْقَلْبَ ... وَ مُجَالَسَةُ الْمَوْتَى فَقِیلَ لَهُ یا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْمَوْتَى قَالَ کلُّ غَنِی مُتْرَفٍ»؛[62] چهار چیز دل را میمیراند: ... چهارمین آن همنشینی با مردگان است. گفته شد: ای رسول خدا مردگان کیستند؟ حضرت فرمودند: بی نیازان خوش گذران.
اهل بیت(علیهم السلام) همواره از اشرافی گری و دلبستگی به دنیا احتراز داشتند؛ چراکه هر نوع فاصله گرفتن از ساده زیستی و تمایل به زندگی اشرافی توأم با تجمّل گرایی و عافیت طلبی، نتیجه ای جز ذبح عدالت، بی اعتمادی مردم و ... نخواهد داشت. شیوع اشرافی گری مدیران، موجب اولویت یافتن رفاه فردی بر رفاه جمعی میشود و مشکل ها و معضل های بسیاری را به وجود میآورد.
بررسی سخنان گهربار اهل بیت(علیهم السلام) بیانگر تأکید آنان بر ضرورت مدیریت و وجود مدیر مدبّر در جامعه بشری است؛ زیرا انحطاط یا ارتقای امور مادی و معنوی جامعه در گرو مدیر و سرپرستی است که امور آنان را مدیریت مینماید؛ بنابراین وجود مدیر موفّق و شایسته برای جامعه امری بسیار ضروری و مهم است.
مدیر موفّق در حوزه مسئولیّت خود، کسی است که کار و فعالیّت او و کارگزارانش در جهت پیشرفت، ترقّی، صلاح و رفاه مردم، آثار چشم گیری داشته باشد؛ لذا برای دستیابی به این مقصود باید هدفش معیّن باشد، با داشتن برنامه های دقیق، امور و وظایف را بین کارگزان متخصّص تقسیم کند و بر امور آنان نظارت داشته باشد تا احتمال رسیدن به اهدافش بیشتر شود. برای این منظور لازم است که همراه و همگام با مردم باشد و با پیشه نمودن سعه صدر و انتقاد پذیری، قدم در عرصه مدیریت گذارد که در این صورت از سوی مردم با مقبولیت مواجه میشود و اساسی ترین دلگرمی مدیر را که پشتوانه مردمی است، خواهد داشت.
مدیری که به دنبال ریاست طلبی باشد، مبتلای به اشرافی گری، دلبستگی به دنیا، فساد، عجب و فخرفروشی میشود و مسلّماً فردی عافیت طلب و تنبل است که مصالح فردی را بر مصالح جمعی مقدّم میکند.
چنین مدیری چون در اجرای عدالت و ارتقای جامعه ناتوان بوده و با تسویف و اهمال کاری، رسیدگی به امور مردم را به عقب انداخته و هیچ گونه پیشرفتی نداشته است، از مردم فاصله گرفته، مورد تنفّر مردم قرار میگیرد و مشکلات و معضلات بسیاری را به وجود میآورد؛ لذا چنین شخصی استحقاق هیچ گونه مسئولیّتی را ندارد و بر سر کار بودن او از مدیر نبودنش بسیار زیان بارتر است.
قرآن کریم
بحار الأنوار؛ مجلسى، محمدباقر بن محمدتقى؛ دار إحیاء التراث العربی، بیروت.
تحف العقول؛ ابن شعبه حرانى، حسن بن على؛ جامعه مدرسین، قم.
التوحید؛ ابن بابویه، محمد بن على؛ جامعه مدرسین، قم.
الخصال؛ ابن بابویه، محمد بن على؛ جامعه مدرسین، قم.
دعائم الإسلام؛ ابن حیون، نعمان بن محمد مغربى؛ مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم.
الطبقات الکبرى؛ محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری؛ دار صادر، بیروت.
الطراز الأول و الکناز لما علیه من لغة العرب المعول؛ کبیر مدنی شیرازی، سید على خان بن احمد؛ مؤسسة آل البیت(علیهم السلام) لإحیاء التراث، مشهد.
عیون أخبار الرضا(علیه السلام)؛ ابن بابویه، محمد بن على؛ نشر جهان، تهران.
غرر الحکم و درر الکلم؛ تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد؛ دار الکتاب الإسلامی، قم.
فرهنگ ابجدى؛ بستانى، فؤاد افرام؛ انتشارات اسلامی، تهران.
فرهنگ فارسی؛ معین، محمد؛ چاپخانه سپر، تهران.
الکافی؛ کلینى، محمد بن یعقوب؛ دارالکتب الإسلامیة، تهران.
کشف الغمة فی معرفة الأئمة؛ اربلى، على بن عیسى؛ بنى هاشمى، تبریز.
کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال؛ علی بن حسام الدین المتقی الهندی؛ مؤسسة الرسالة، بیروت.
لغت نامه دهخدا؛ دهخدا، علی اکبر؛ مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، تهران.
نهج البلاغة ( للصبحی صالح)؛ شریف الرضی، محمد بن حسین؛ قم.
وسائل الشیعة؛ شیخ حر عاملى، محمد بن حسن؛ مؤسسة آل البیت(علیهم السلام)، قم.
[1] ـ کنز العمال، ج 6، ص 717.
[2] ـ نهج البلاغه، خطبه 40.
[3] ـ کبير مدني شيرازي، سيد على خان بن احمد؛ الطراز الأول و الکناز لما عليه من لغة العرب المعول، ج7، ص 454.
[4] ـ بستانى، فؤاد افرام؛ فرهنگ ابجدى، تهران، چاپ دوم، 1375ش، ص 800.
[5] ـ دهخدا، علی اکبر؛ لغتنامه دهخدا، بخش «میم»، ص 52.
[6] ـ معین، محمد؛ فرهنگ فارسی، ج 6، ص 1942.
[7] ـ همان.
[8] ـ عباسزادگان، سیدمحمد؛ اصول و مفاهیم اساسی مدیریت، ص 37.
[9] ـ سازمان و مدیریت، ابوالفضل صادقپور و جلال مقدس، ص 50.
[10] ـ دهخدا، علی اکبر؛ لغتنامه دهخدا، بخش «کاف»، ص 59.
[11] ـ معین، محمد؛ فرهنگ فارسی، ص 3020.
[12] ـ کنز العمال، ج 6، ص 717.
[13] ـ عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج2، ص 101.
[14] ـ نهج البلاغه، خطبه شقشقیه ( خطبه 3).
[15] ـ همان، خطبه 146.
[16] ـ تحف العقول، ص 321.
[17] ـ نهج البلاغه، حکمت 403.
[18] ـ همان، خطبه 33.
[19] ـ همان، نامه 53.
[20] ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص 243.
[21] ـ همان، ص 145.
[22] ـ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج35؛ ص 303.
[23] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[24] ـ همان، نامه 34.
[25] ـ همان، حکمت 235.
[26] ـ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج72، ص 38.
[27] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[28] ـ همان، نامه 53.
[29] ـ الکافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص 47.
[30] ـ بحار الأنوار (ط – بيروت)، ج1، ص 208.
[31] ـ الکافي (ط ـ الإسلامية)، ج1، ص 43.
[32] ـ نهج البلاغه، حکمت 163.
[33] ـ سوره طه، آیه 25.
[34] ـ نهج البلاغة، حکمت 176.
[35] ـ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج75، ص 90.
[36] ـ نهج البلاغه؛ خطبه 53.
[37] ـ همان.
[38] ـ اعراف / 85.
[39] ـ کشف الغمة في معرفة الأئمة (ط ـ القديمة)، ج1، ص 173.
[40] ـ دعائم الإسلام، ج2، ص 532.
[41] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[42] ـ تحف العقول، ص409.
[43] ـ «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله) نَهَى عَنِ الْقِيلِ وَ الْقَالِ وَ فَسَادِ الْمَالِ وَ کَثْرَةِ السُّؤَال». الکافي، ج1، ص60.
[44] ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص 173.
[45] ـ التوحيد (للصدوق)، ص 460.
[46] ـ وسائل الشيعة، ج15، ص 339.
[47] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[48] ـ الکافي (ط ـ الإسلامية)، ج2، ص 298.
[49] ـ همان.
[50] ـ تحف العقول، ص 409.
[51] ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص 168.
[52] ـ ر.ک تصنيف غرر الحکم و درر الکلم، ص 309.
[53] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[54] ـ فرهنگ فارسی، ج 1، ص 1147.
[55] ـ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج70، ص 159.
[56] ـ الکافي (ط ـ الإسلامية)، ج5، ص 85.
[57] ـ بحار الأنوار (ط ـ بيروت)، ج74، ص 75.
[58] ـ نهج البلاغه، نامه 53.
[59] ـ غرر الحکم و درر الکلم، ص 626.
[60] ـ همان، ص 243.
[61] ـ همان، ص 630.
[62] ـ الخصال، ج 1، ص 228.