سعید قلوزی[1]
استکبار از ریشه «ک ب ر» به معنای خودبزرگ بینی، برتری خواهی و سرکشی از پذیرفتن حق از روی تکبّر است که آفتی بزرگ و شرّی عظیم برای آدمی محسوب میشود. با بررسی متون اسلامی درمی یابیم که استکبار از زشتترین صفات و بدترین اعمال و نکوهیده ترین خصلتهای انسانی است که میتواند سرچشمه انواع گناهان باشد و در مذمّت آن همین بس است که در آیات نورانی قرآن میخوانیم: «... إِنَّهُ لا يُحِبُّ الْمُسْتَکْبِرينَ»؛[2] قطعاً خداوند مستکبران را دوست ندارد.
امام صادق (علیه السلام) در کلامی گوهربار، استکبار را به عنوان اولین معصیت و نافرمانی از خدا معرفی و فرمود: «الِاسْتِکْبَارُ هُوَ أَوَّلُ مَعْصِيَةٍ عُصِيَ اللَّهُ بِهَا»؛[3] بنابراین استکبار، قبل از اینکه دامنگیر آدمیان شود، گریبانگیر ابلیس شد؛[4] لذا این حالت ازجمله خصلتهای ابلیس است که سرانجام آن، چیزی جز هلاکت و عذاب الهی نیست.
با توجّه به اهمیت موضوع استکبار و تأثیر آن در شقاوت آدمی و دور شدن از آستان الهی، تلاش ما بر این است که با بررسی و دسته بندی آیات و روایات، عوامل استکبار، تبیین شده و راه های پیشگیری از این رذیلت معرفی شود؛ همچنین با بیان آثار این گناه بزرگ، هشداری به مخاطبان داده شود تا از آن دوری کنند.
واژگان کلیدی: استکبار، مستکبر، خودبزرگ بینی.
خداوند متعال، انسان را آفرید و برای او هدفی متعالی در نظر گرفت و راه رسیدن به آن را از طریق انبیاء و اوصیای آنها به انسان آموخت؛ اما درعین حال انسانها در برابر دستورات خداوند و رسولان الهی، مواضع متفاوتی را اتّخاذ کرده اند. برخی خاضعانه دستورات الهی و دعوت انبیاء را لبیک گفته و در برابر آنان سر تسلیم فرود آورده و به اطاعت پرداخته اند و برخی دیگر از روی خودبزرگ بینی بی جهت و تکبّر، بنای بر مخالفت و سرکشی از پذیرش حق گذاشته اند که در آموزه های اسلام از این گروه اخیر به عنوان مستکبران یاد میشود.
امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) در تبیین معنای استکبار فرمود: «أَفَتَدْرُونَ الِاسْتِکْبَارُ مَا هُوَ؟ هُوَ تَرْکُ الطَّاعَةِ لِمَنْ أُمِرُوا بِطَاعَتِهِ وَ التَّرَفُّعُ عَلَى مَنْ نَدَبُوا إِلَى مُتَابَعَتِه».[5] آیا میدانید استکبار چیست؟ استکبار تخلّف از فرمان کسانی است که باید اطاعتشان کرد و سرکشی بر آن کسی که به پیروی او توصیّه شده است.
چنانچه استکبار بر روح و جان انسان چیره شود، قادر است او را به کفر و ناسپاسی بکشاند و دنیا و آخرتش را تباه سازد. در بسیاری از آیات قرآن و احادیث معصومین(علیهم السلام) به پرهیز از این رذیلت اخلاقی سفارش شده؛ چراکه سرانجام آن جهنّم و عذابی دردناک است. «فَادخُلوا أبوابَ جَهَنَّمَ خَالِدِینَ فِیها فَلَبِئسَ مَثوَی المُتَکَبِّرین»[6]؛[7] اکنون از درهاى جهنّم وارد شويد درحالى که جاودانه در آن خواهيد بود؛ جايگاه مستکبران چه جاى بدى است!
هدف اساسی از بیان عوامل استکبار و آثار آن، هشدار به فرد است که گرفتار این رذیلت مهلک نشده و به راههای غیرقابل برگشت به آستان الهی گرفتار نشود؛ سپس ارائه راهکار برای خلاصی و درمان خلق وخوی استکباری از کسانی است که غرق در این مصیبت و گناه بزرگ شده اند.
استکبار، باب استفعال از کبر، در لغت یعنی طلب کِبر و بلندمرتبگی نمود؛[8] و خودبزرگ بین و متکبّر شد.[9] امتناع از قبول حق از روی عناد و تکبّر را نیز استکبار میگویند[10] و در اصطلاح «استکبار حالتی است که بر اساس آن آدمی خود را بالاتر از دیگری دیده و معتقد است که نسبت به غیر خود رجحان دارد».[11]
لازم به ذکر است که برخی از مفسّرین گفته اند: «استکبار، بزرگى به خود بستن است و از تکبّر بدتر است؛ زيرا شخص متکبّر چيزى را در خود از حیث حسب ونسب، ریاست، سلطنت و ... مىبيند و به همین دلیل، تصوّر بزرگی میکند اما مستکبر بدون استحقاق ترفّع، بی جهت و بی جا طلب بزرگى و رفعت میکند».[12]
اعتقاد به علوّ و برتری در خلقت و آفرینش، اولین عاملی بود که نخست مستکبر عالم (ابلیس) را به تمرّد از دستور خدا و تکبّر برآدم (علیه السلام) واداشت. این خصلت پلید و شیطانی از آن زمان که ابلیس سوگند خورد تا بشر را گمراه کند، وارد عرصه عمل شده و در طول سالهای متمادی در نسل آدم جریان یافته که منشأ بسیاری از فسادها و ظلمهای بشر شده است.
خداوند در قرآن کریم عامل استکبار شیطان را این گونه بیان مینماید: «قالَ یا إِبلیسُ ما مَنَعَکَ اَن تَسجُدَ لِماخَلَقتُ بِیَدَیَّ أَستَکبَرتَ أَم کُنتَ مِنَ العالینَ * قالَ أَنَا خَیرٌ مِنهُ خَلَقتَنی مِن نارٍ و خَلَقتَهُ مِن طینٍ»؛[13] گفت: اى ابليس! چه چيزی مانع تو شد تا بر مخلوقى که او را با قدرت خود آفريدم سجده نکنى؟ آيا تکبّر کردى يا از برترينها بودى؟ گفت: من از او بهترم؛ زیرا من را از آتش و او را از گِل آفريدهاى.
گرچه این آیات درباره سرگذشت ابلیس است اما از آنجا که عبرت آیات قرآن به عموم لفظ است نه خصوص سبب، پس این آيات هم عمومیّت به تمام مکلّفین دارند و آنها را از نژادپرستی ها و برتری های بی جهت باز میدارد.
امام صادق (علیه السلام) در کلامی گوهربار فرمود: «مَنْ ذَهَبَ يَرَى أَنَّ لَهُ عَلَى الْآخَرِ فَضْلًا فَهُوَ مِنَ الْمُسْتَکْبِرِين»؛[14] هرکس معتقد باشد که بر دیگری فضل و برتری دارد، جزء مستکبران است.
بنابراین، نژاد و ژن برتر، عرب و عجم، سیاه و سفید و ... که زمینه های بروز استکبار است، همگی پندارهای ابلیس مآبانه است که بر سر راه بسیاری از انسان ها قرار میگیرد درحالی که در آموزه های اسلام به شدّت از آن نهی شده است.
پیامبر اکرم(صل الله علیه و آله) فرمود: «لَافَضْلَ لِعَرَبِيٍّ عَلَى عَجَمِيٍّ وَ لَالِعَجَمِيٍّ عَلَى عَرَبِيٍّ وَ لَا لِأَحْمَرَ عَلَى أَسْوَدَ وَ لَا لِأَسْوَدَ عَلَى أَحْمَرَ إِلَّا بِالتَّقْوَى قَالَ اللَّهُ تَعَالَى «إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَاللَّهِ أَتْقاکُمْ»[15]».[16] عرب بر عجم، عجم بر عرب، احمر [سرخ رنگ] بر اسود [سیاه رنگ] و اسود بر احمر، فضيلت و برتری ندارد مگر به سبب تقوا و پرهيزکارى، چنانکه بارى تعالى فرمود: به درستى که گرامی ترين شما نزد خداوند پرهيزکارترين شما است.
قدرت و ثروت درصورتی که توأم با بی ایمانی و کم ظرفیتی باشد، موجب استکبار میشود. انسانهاى تربيت نايافته و بى ارزش، هنگامى که در ناز نعمت، قدرت و ثروت فرو مى روند و اسباب ظاهرى هم با آنان سر سازگارى دارد، چنان غرور و تکبّر بر آنها چيره مى شود که همه چيز را فراموش مىکنند و به کفران، ناسپاسى و طغیان علیه دیگران برمى خيزند. قرآن کریم نیز ریشه استکبار فرعون، قارون، هامان و ... را قدرت و ثروت آنها معرفی میکند:
«وَ قارُونَ وَ فِرْعَوْنَ وَ هامانَ وَ لَقَدْ جاءَهُمْ مُوسى بِالْبَيِّناتِ فَاسْتَکْبَرُوا فِي الْأَرْضِ ...».[17] قارون، فرعون و هامان را [هلاک کرديم]؛ موسى با دلايل روشن به سراغشان آمد امّا آنان در زمين، استکبار و برترى جويى کردند.
«قارون، مظهر ثروت توأم با غرور و خودخواهى و غفلت، فرعون مظهر قدرت استکبارى توأم با شيطنت و هامان الگويى براى معاونت از ظالمان مستکبر بود. قارون تکيه بر ثروت و زينت و گنجها و علم و دانشش کرد و فرعون و هامان تکيه بر لشکر و قدرت نظامى و نيروى تبليغاتى عظيم در ميان توده هاى ناآگاه».[18]
همچنین درباره قوم «عاد» میفرماید: «فَأَمَّا عادٌ فَاسْتَکْبَرُوا فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِالْحق وَ قالُوا مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً ...».[19] قوم عاد به ناحق در زمين استکبار ورزيدند و گفتند: چه کسى از ما نيرومندتر است؟
«قوم عاد جمعیتی کم نظير ازنظر قدرت جسمانى، تمکّن مالى و تمدّن مادى بودند. اين ثروت و قدرت ظاهرى آنها را سخت مغرور و متکبّر کرده بود چنان که خود را جمعيّتى شکست ناپذير و برتر از همه مى پنداشتند و به همين دليل در برابر خدا و پيامبرشان «هود» به طغيان و تکذيب و انکار برخاستند».[20]
بنابراین انسان صاحب قدرت و ثرورت اگر بی ایمان و کم ظرفیّت باشد، غرق در باتلاق غرور و تکبّر شده و با طغیان و سرکشی علیه دیگران، بنای برتری جویی و استکبار را آغاز میکند.
شیطان ازبزرگترین موانع و اصلی ترین دشمنان ما در صراط مستقیم (راه رسیدن به کمال وسعادت) است و به تعبیر قرآن برای ما دشمن آشکار است: «إنَّ الشَّیطَانَ کَانَ لِلإنسَانِ عَدُوَّاً مُّبِینَاً».[21]
شیطان به دلیل استکبار و عدم اطاعت از فرمان خداوند در سجده در مقابل حضرت آدم (علیه السلام) از درگاه الهی رانده و سرزنش شد؛ لذا سوگند یاد کرد که در کمین بندگان بنشیند و تمام تلاشش گمراه نمودن آنان از صراط مستقیم باشد.
یکی از حربه های شیطان برای رسیدن به مقصود پلیدش، القای روحیه خودبرتربینی در انسانها است. امام علی (علیه السلام) در این باره فرمود: «الْکِبْرُ مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ الْعُظْمَى»؛[22] تکبّر، دام بزرگ شيطان است.
حضرت (علیه السلام) در کلام دیگری فرمود: «إِيَّاکَ وَ الْکِبْرَ فَإِنَّهُ أَعْظَمُ الذُّنُوبِ وَ أَلْأَمُ الْعُيُوبِ وَ هُوَ حِلْيَةُ إِبْلِيسَ»؛[23] از تکبّر بپرهيز که به درستی بزرگ ترين گناهان و دردناکترين عيبها است. کبر، زيور شيطان است. بنابراین آن دسته از انسانها که دچار روحیه استکبار شده و سرکشی و طغیان میکنند، درواقع گرفتار دام شیطان شده و از دستوراتش پیروی میکنند.
یکی از عوامل پدید آمدن استکبار، انکار توحید، قیامت و ... است. آیات ذیل کاملاً گویای این مطلب است:
«إِنَّهُمْ کانُوا إِذا قيلَ لَهُمْ لا إِلهَ إِلاَّ اللَّهُ يَسْتَکْبِرُونَ * وَ يَقُولُونَ أَ إِنَّا لَتارِکُوا آلِهَتِنا لِشاعِرٍ مَجْنُون»؛[24] به درستی آنان چنین بودند که هر زمان به آنها گفته مىشد: «معبودى جزخدا وجود ندارد»، تکبّر و سرکشى مى کردند و پيوسته مى گفتند: آيا ما معبودان خود را به خاطر شاعرى ديوانه (پیامبر) رها کنيم؟
«إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالَّذينَ لايُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُون»؛[25] معبود شما خداوند يگانه است؛ امّا کسانى که به آخرت ايمان نمى آورند، دلهايشان [حق را] انکار مى کند و آنها مستکبرند.
کسانی که بدون هيچ حجّت و دليلى، خداوند، قیامت، رسالت و ... را انکار و نفی میکنند، دچار خُوى استکبار و عدم تسليم در برابر حق می شوند و دیگر هيچ سخن حق، دليل و منطقى در آنها نفوذ نمى کند؛ بنابراین انکار و نفی توحید، معاد و ... سر از استکبار در میآورد؛ چراکه این انکار از اظهار تکبّر و خودبرتربینی و خودمحوری نشأت میگیرد.
پیروی از هوای نفس، موجب استکبار در برابر حق و پیامبران دعوت کننده به حق میشود؛ زیرا کسانی که اسیر و پیرو هوای نفس شده اند، همیشه حق به جانب هستند و نفس خویش را در فهم و درک حق، مقدّم و أولی از دیگران میدانند. این افراد، چشم، گوش و قلب خود را برای پذیرش حقیقت واقعی بستهاند و خودپرستی و هواپرستی را جایگزین حق پذیری و خداپرستی کرده اند. خداوند در قرآن کریم در وصف آنان میفرماید: «... أَفَکُلَّما جاءَکُمْ رَسُولٌ بِما لاتَهْوى أَنْفُسُکُمُ اسْتَکْبَرْتُمْ فَفَريقاً کَذَّبْتُمْ وَ فَريقاً تَقْتُلُون»؛[26] آيا چنين نيست که هر زمان، پيامبرى چيزى برخلاف هواى نفس شما آورد، در برابر او استکبار ورزیدید [و از ايمان آوردن به او خوددارى نموديد]؛ پس عدّه اى را تکذيب کرده و جمعى را به قتل رسانديد؟
بنابراین کسانی که به پیروی از هوای نفس میپردازند، در مقابل اوامر الهی، احکام نبوی و به طور کلّی هرچه موافق هوای نفس و مشتهیّات نفسانی آنها نباشد، سرکشی میکنند و گرفتار روحیه پلید استکبار و خودمحوری میشوند.
تعالیم اسلام، آثار و تبعات زیانباری برای استکبار بیان نموده که برخی از آنها را بیان میکنیم:
استکبار و خودبزرگ بینی مانع تعبّد و تمکین آدمی از دستورات خدا و انبیای الهی میشود؛ آیات ذیل در تأیید این ادعا کاملاً گویا است:
«إِذْ قالَ رَبُّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّي خالِقٌ بَشَراً مِنْ طينٍ * فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ * فَسَجَدَ الْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْليسَ اسْتَکْبَرَ وَ کانَ مِنَ الْکافِرينَ»؛[27] به خاطر بياور هنگامى که پروردگارت به فرشتگان گفت: به درستی من بشرى را از گِل مى آفرينم. هنگامى که آن را نظام بخشيدم و از روح خود در آن دميدم، براى او به سجده بیافتيد. پس فرشتگان همگی یکسره سجده کردند، جز ابلیس که استکبار ورزید و از کافران بود.
«ثُمَّ بَعَثنا مِن بَعدِهِم مُّوسی و هارونَ إلی فِرعَونَ و مَلَإیهِ بِایاتِنا فَاستَکبَرُوا و کَانُوا قَوماً مُّجرِمِینَ»؛[28] بعد از آنها (رسولان پیشین)، موسى و هارون را با آيات خود به سوى فرعون و اطرافيانش فرستاديم؛ اما آنها استکبار ورزیدند [و زير بار حق نرفتند؛ چراکه] آنها گروهى مجرم بودند.
با توجّه به آیات فوق، استکبار و خود بزرگ بینی سبب میشود که آدمی زیر بار حق نرود و اوامر خداوند و انبیای الهی را نپذیرد؛ زیرا در این حال با خود میگوید که من از هر حیث (اقتصادی، نظامی، سیاسی و ...) از دیگران برتر هستم و نیازی به آنان ندارم؛ لذا با این تفکّر باطل بنای طغیان و سرکشی را میگذارد.
منظور از آیات و نشانه ها، گاه آیات وحیانی و گاه همه خلقت است. مستکبرین نسبت به آیات الهی بی توجّه هستند و به خصومت و مجادله در آنها میپردازند؛ تا آنجا که در برابر آنها نه تنها خاضع نمیشوند بلکه بی اعتنایی و گردنکشی میکنند. آیات ذیل، برخی از مستندات این ادّعا است:
«وَإِذا تُتْلى عَلَيْهِ آياتُنا وَلَّى مُسْتَکْبِراً کَأَنْ لَمْ يَسْمَعْها کَأَنَّ في أُذُنَيْهِ وَقْراً فَبَشِّرْهُ بِعَذابٍ أَليمٍ»؛[29] هنگامى که آيات ما بر او خوانده مى شود، مستکبرانه روى برمى گرداند، گويى که آن را نشنيده است؛ گويى اصلاً گوش هايش سنگين است، او را به عذابى دردناک بشارت بده.
«إِنَّ الَّذينَ يُجادِلُونَ في آياتِ اللَّهِ بِغَيْرِ سُلْطانٍ أَتاهُمْ إِنْ في صُدُورِهِمْ إِلاَّ کِبْرٌ ما هُمْ بِبالِغيهِ ...»؛[30] قطعاً کسانی که درباره آیات و نشانه های خدا بدون آنکه برهانی به آنها رسیده باشد، مجادله و ستیزه میکنند؛ در سینه هایشان چیزی نیست جز کبر و بزرگی ای که به آن نخواهند رسید.
«علت بی اعتنایی و مجادله مستکبرین در آیات الهی، منحصر در کبر آنان است؛ لذا برتری جویی آنان تنها عاملى است که آنها را وادار به اين جدال مى کند؛ نه حسّ جست وجوى از حق است و نه شک در حقانيت آيات الهی تا بخواهند با مجادله حق را روشن کنند. آنان هیچ حجّت و برهانى هم ندارند تا بخواهند با مجادله، آن حجّت را اظهار کنند بلکه تنها عامل جدالشان، آن کِبری است که در سينه دارند. آرى، کبر و خود بزرگ بینی آنها را وادار کرده است که در برابر حق جدال کنند و به وسیله آن، حق صریح را باطل جلوه دهند».[31]
هرگاه پیامبران دلسوز بشر، حق را برای مردم بیان میکردند، مستکبران [برخلاف ادّعایشان] از پذیرفتن حق اظهار انزجار و نفرت میکردند و چون منافع نامشروعشان به خطر میافتاد، بیشتر از حق فاصله میگرفتند. خداوند در توصیف آنان میفرماید: «وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَهُمْ نَذيرٌ لَيَکُونُنَّ أَهْدى مِنْ إِحْدَى الْأُمَمِ فَلَمَّا جاءَهُمْ نَذيرٌ ما زادَهُمْ إِلاَّ نُفُوراً * اسْتِکْباراً فِي الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّيِّئِ وَ لايَحيقُ الْمَکْرُ السَّيِّئُ إِلاَّبِأَهْلِهِ...»؛[32] آنان به خداوند سوگند خوردند که اگر پيامبرى انذارکننده به سراغشان بیايد، هدايت يافتهترين امّتها خواهند بود؛ امّا هرگاه پيامبرى براى آنان آمد، جز فرار و فاصله گرفتن [از حق] چيزى برآن ها نيافزود. اين ها همه به خاطر استکبار در زمين و نيرنگهاى بدشان بود؛ امّا اين نيرنگها تنها دامان صاحبانش را مىگيرد.
حضرت نوح (علیه السلام) نیز در شکایت از افراد مستکبر به خداوند چنین عرض نمود: «وَإِنِّي کُلَّما دَعَوْتُهُمْ لِتَغْفِرَ لَهُمْ جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُمْ وَ أَصَرُّوا وَ اسْتَکْبَرُوا اسْتِکْباراً»؛[33] من هر زمان آنها را دعوت کردم که [ايمان بياورند و] تو آنها را بيامرزى، انگشتان خويش را در گوشهايشان قرار داده، لباسهايشان را بر خود پيچيدند، در مخالفت اصرار ورزيدند و به شدّت استکبار کردند.
«وَ إِذا قيلَ لَهُمْ تَعالَوْا يَسْتَغْفِرْلَکُمْ رَسُولُ اللَّهِ لَوَّوْا رُؤُسَهُمْ وَ رَأَيْتَهُمْ يَصُدُّونَ وَ هُمْ مُسْتَکْبِرُونَ»؛[34] هنگامى که به آنان گفته شود: بياييد تا رسول خدا براى شما استغفار کند، سرهاى خود را [از روى کبر و غرور] تکان مىدهند؛ آنها را مىبينى که [از سخنان تو] اعراض کرده و استکبار مىورزند.
بنابراین نتیجه استکبار و خودبرتربینی کاذب، روی گردانی از انذار و هشدار انبیاء و اولیای الهی است؛ زيرا مستکبرین عالم خود را بالاتر از اين مىبینند که در برابر سخن حق سر تسليم فرود آورند.
انسان متکبّری که به پیروی از هوا و هوسهای باطل پرداخته و در دنیا از ارتکاب به هرنوع گناهی ابا نداشته است، آثار این گناه بزرگ به تدریج در او هویدا میشود و درواقع از نعمتها و لذّتهای دنیوی آن چنان بهره ای نخواهد برد؛ چراکه همان تصوّر وحشتناکی که از آخرت خودش دارد، تمام لذّتهای ظاهری را بر او تلخ میکند. مولای متّقیان امام علی (علیه السلام) فرمود: «مَنِ اسْتَکْبَرَ أَدْبَر»؛[35] هرکسی که استکبار ورزد، تيره بخت میشود.
کسی که در دنیا دستورات الهی را نادیده گیرد، به راحتی مرتکب هرنوع جرم و گناهی شده و از دایره عبودیّت خداوند خارج میشود، در آخرت به مقتضای عدل الهی کیفر این گناه بزرگ را که عذابی دردناک است خواهد دید؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: «... إِنَّ الَّذينَ يَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبادَتي سَيَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ داخِرين»؛[36] همانا کسانی که نسبت به عبادت من، استکبار میکنند، به زودی با ذلّت، داخل جهنّم خواهند شد.
کسانی که با خُلق وخوی ابلیسی به سرکشی و عصیان در برابر خداوند و دستورات او برمی خیزند، به همان راه و روشی طیّ طریق میکنند که پیشرو مستکبرین (ابلیس) رفت و قطعاً از بهشت، محبّت خداوند، هدایت الهی و ... محروم خواهند شد؛ چنانکه خداوند در قرآن کریم میفرماید: «إنّ الّذين کَذَّبوا بايتنا و استَکبَروا عنها لاتُفَتَّحُ لهم أبوبُ السّمآءِ و لايَدخُلُون الجنَّةَ ...»؛[37] کسانى که آيات ما را تکذيب کردند و در برابر آن استکبار ورزيدند [هرگز] درهاى آسمان به رويشان گشوده نمى شود و [هيچ گاه] داخل بهشت نخواهند شد.
ازجمله راههای زدودن خلق وخوی استکباری از خود، عبارتند از:
خداشناسی، انسان را به حقیقتی میرساند که درک میکند خداوند علّت و خالق او است؛ او غنىّ بالذات و پسنديده در اعمال و افعال خويش است؛ او وجودى است بى نهايت از هر نظر که کبریایی، عزّت و عظمت، فقط مختصّ او است؛ چنان که امام باقر (علیه السلام) فرمود: «الْعِزُّ رِدَاءُ اللَّهِ وَ الْکِبْرِيَاءُ إِزَارُهُ فَمَنْ تَنَاوَلَ شَيْئاً مِنْهُ أَکَبَّهُ اللَّهُ فِي جَهَنَّمَ»؛[38] عزّت، لباس رويين خدا و بزرگ منشى لباس زيرين او است، پس هرکسی به يکى از آنها دست درازى کند خداوند او را در دوزخ سرنگون سازد.
برخی در شرح این روایت گفته اند: لفظ روپوش و زيرپوش هردو استعاره براى اختصاص عزّت و کبريایى به خداوند است؛ زيرا هرکسی روپوش و زيرپوشش ويژه خود او است.[39]
در مقابل، همه انسانها بلکه همه موجودات، عین نیاز، فقر مطلق و وابسته به آن وجود مستقل و متعلّق به او هستند؛ چنان که در قرآن کریم میخوانیم: «يا أَيُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَميدُ»؛[40] اى مردم! شما نيازمندان درگاه خداوند هستيد و تنها خداوند است که بى نياز ستوده است.
انسانی که به این شناخت یقینی نسبت به خدا دست یابد، در برابر آفریدگار قاهرخویش و دستورات او و رسولانش خاضع و خاشع میشود و هرگز دچار روحیه خود بزرگ بینی و برتری جویی نمیشود.
ضروری است که آدمی خود را با همه استعدادها، قابلیّتها و با همه ضعف ها، نقاهتها و زبونی ها بشناسد؛ زیرا کسی که از ضعفها و ناتوانی های خود آگاه باشد، هیچ گاه در مسیر برتری طلبی، سرکشی از قبول حق و تکبّر قدم نمیگذارد. امیرمؤمنان امام علی (علیه السلام) فرمود: «عَجِبْتُ لِلْمُتَکَبِّرِ الَّذِي کَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً وَ هُوَ غَداً جِيفَةً»؛[41] از متکبّر شگفت زده ام که ديروز نطفه و فردا مُردار است.
استاد بزرگ اخلاق، مرحوم ملا مهدی نراقی(رحمه الله) گفت: «چه چیزی پستتر و کم ارزشتر است از موجودی که آغازش عدم، مادّه خلقتش نجستر از هرچیزی و پایانش نیز مرداری متعفّن و گندیده است؟ موجودی ناتوان و ذلیل که هرگز مالک نفع و ضرر و حتّی خیر و شرّ خود نیست. کسی که در پایانِ کارش (مرگ) چهره اش مضمحل، اعضایش فرسوده، استخوانهایش پوسیده و بندبند اجزایش از هم گسیخته میشود و درنتیجه طعمه کرمهای خاک میشود و حتّی حیوانات نیز به جهت بوی بدی که از او متصاعد میشود از او میگریزند و هر آدمیزادی به چشم موجودی نجس و پلید به او مینگرد. پس کسی که حال و روزش چنین است او را چه به تکبّر و خودبزرگ بینی!».[42]
تواضع در آموزه های اسلام، نقطه مقابل تکبّر معرفی شده؛ چنان که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «... التَّوَاضُعُ وَ ضِدَّهُ التَّکَبُّر».[43] حضرت (علیه السلام) در کلام گوهربار دیگری فرمود: «فِيمَا أَوْحَى اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ إِلَى دَاوُد(علیه السلام): يَا دَاوُدُ! کَمَا أَنَّ أَقْرَبَ النَّاس مِنَ اللَّهِ الْمُتَوَاضِعُونَ کَذَلِکَ أَبْعَدُ النَّاسِ مِنَ اللَّهِ الْمُتَکَبِّرُونَ».[44] آنچه خداى عزّوجلّ به داود (علیه السلام) وحى فرمود اين بود که: اى داود چنان که نزديک ترين مردم به خدا متواضعانند، دورترين آنها ازخدا هم متکبّرانند.
نمونه اعلاى تواضع و برائت از خلق وخوى استکبار، پیامبرگرامی اسلام(صل الله علیه و آله) و اهل بیت او(علیهم السلام) هستند. پیامبر(صل الله علیه و آله) به اباذر فرمود: «يَا أَبَاذَرٍّ إِنِّي أَلْبَسُ الْغَلِيظَ وَ أَجْلِسُ عَلَى الْأَرْضِ وَ أَلْعَقُ أَصَابِعِي وَ أَرْکَبُ الْحِمَارَ بِغَيْرِ سَرْجٍ وَ أُرْدِفُ خَلْفِي؛ فَمَنْ رَغِبَ عَنْ سُنَّتِي فَلَيْسَ مِنِّي»؛[45] اى اباذر! من لباس خشن مى پوشم، بر روى زمين مى نشينم، انگشتهايم را مى ليسم، الاغ بدون پالان سوار مى شوم و کسى را در رديف خودم سوار مى کنم؛ پس هر کسی از روش من دورى کند از من نيست.
آری! تواضع مانع میشود که آدمی خودش را بالاتر و برتر از دیگران ببیند؛ چراکه لازمه متواضع بودن، بزرگداشت، تکریم، فروتنی و خشوع در برابر خدا و خلق خدا است.
یکی از مهمترین ارمغانهای نماز، سلامت و آرامش روحی و روانی فرد است که تأثیر بسیار زیادی در منکوب کردن و نابودسازی تکبّر دارد. کسی که با اخلاص کامل در طول روز، بارها متواضعانه به سوی خالق بی نیاز روآورده، با او به رازونیاز میپردازد و فقط او را تکیه گاه و پشتیبان خویش قرار میدهد، از آلودگی به کبر، منیّت، خودپرستی و خودخواهی پاک میشود.
حضرت زهرا(علیها سلام) در خطبه ای در موضوع فدک فرمود: «... فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْکِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْکِبْر».[46] خداوند ايمان را براى پاک کنندگى از شرک و بت پرستى مقرّر نمود و نماز را براى دورى از کبر و خودبرتربینی.
طبق فرمایش حضرت(علیها سلام) خداوند نماز را که ستون دین است، برای محو و نابودی تکبّر قرار داد؛ چراکه تمام افعال و اذکار نماز، سرشار از تواضع، خضوع و فروتنی آدمی در پیشگاه مقدّس خداوند است.
استکبار ازجمله رذائل اخلاقی است که در تعالیم اسلام بسیار نکوهش شده است. استکبار دربردارنده مفاهیم مذمومی همچون: خودبزرگ بینی، برتری خواهی، سرکشی از پذیرفتن حق از روی تکبّر، فخرفروشی و ... است و در مقابلش تواضع و فروتنی است؛ لذا خُلقی مذموم و گناهی مهلک محسوب میشود که اگر در نفس انسان ریشه بزند قادر است که او را به نابودی و تباهی بکشاند.
با توجه به اهمیت فراوان این موضوع و تأثیر آن در دور شدن از آموزه های دینی، ضروری است که آدمی خود را از هر نوع روحیه استکبار، خود بزرگ بینی و برتری جویی دور کند و در برابر آفریدگار قاهر خویش و دستورات او و رسولانش خاضع و خاشع شود.
برای رهایی از این مصیبت و گناه بزرگ لازم است که سالکان إلی اللّه و راهیان راه حق، از زمینه ها، آثار و عوامل استکبار آگاهی یابند تا از مبتلا شدن به آن ممانعت کرده و درصورت ابتلا بتوانند بر آن غلبه پیدا کنند.
قرآن کریم.
نهج البلاغة.
1. اطيب البيان في تفسير القرآن؛ طيب، سيد عبدالحسين؛ انتشارات اسلام، تهران، چ دوم،1378 ش.
2. الأمالي؛ طوسی، محمدبن الحسن؛ محقق/مصحّح: مؤسسة البعثة؛ دار الثقافة، قم، چ اول، 1414 ق.
3. بيان المعانى؛ سيد عبدالقادر ملاحويش آل غازى؛ مطبعة الترقى، دمشق، چ اول، 1382 ق.
4. تحف العقول عن آل الرسول؛ ابن شعبه حرانى، حسن بن على؛ محقق/مصحّح: غفارى، علىاکبر؛ جامعه مدرسين، قم، چ دوم، 1404 ق/1363 ش.
5. تصنيف غرر الحکم و درر الکلم؛ تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد؛ محقق/مصحّح: درايتى، مصطفى؛ دفتر تبليغات، قم، چ اول، 1366 ش.
6. تفسير اثنا عشرى؛ حسينى شاه عبدالعظيمى، حسين بن احمد؛ انتشارات ميقات، تهران، چ اول، 1363 ش.
7. تفسير احسن الحديث؛ قرشى بنايى، علی اکبر؛ بنياد بعثت، تهران، چ سوم، 1377 ش.
8. تفسير القمي؛ قمى، على بن ابراهيم؛محقق/ مصحّح: موسوى جزائرى، طيّب؛ دار الکتاب، قم، چ سوم، 1404 ق.
9. تفسير نمونه؛ مکارم شيرازى، ناصر؛ دار الکتب الإسلامية، تهران، چ اول، 1374 ش.
10. تفسير نور؛ قرائتى، محسن؛ مرکز فرهنگى درسهايى از قرآن، تهران، چ یازدهم، 1383 ش.
11. تنبيه الخواطر و نزهة النواظر المعروف بمجموعة ورام؛ ورام بن أبی فراس، مسعود بن عيسى؛ مکتبة الفقيهة، قم، چ اول، 1410 ق.
12. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال؛ دار الشريف الرضي للنشر، قم، چ دوم، 1406ق.
13. جامعالسعادات؛ نراقی، ملامهدی؛ مترجم: فیضی، کریم؛ انتشارات قائم آل محمّد؟عج؟، قم، چ دوم، 1388 ش.
14. الکافي؛ کلينى، محمد بن يعقوب؛ محقق/ مصحّح: غفارى، على اکبر و آخوندى، محمد؛ چ چهارم، دار الکتب الإسلامية، تهران، 1407 ق.
15. لسان العرب؛ ابن منظور، محمد بن مکرم؛ محقق/ مصحّح: مير دامادى، جمال الدين؛ دار الفکر للطباعة و النشر و التوزيع- دار صادر، بيروت، چ سوم، 1414 ق.
16. المحاسن؛ برقى، احمد بن محمد بن خالد؛ محقق/مصحّح: محدّث، جلال الدين؛ دار الکتب الإسلامية، قم، چ دوم، 1371 ق.
17. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد؛ طوسی، محمد بن حسن؛ مؤسسة فقه الشيعة، بيروت، چ اول، 1411 ق.
18. معدن الجواهر و رياضة الخواطر؛ کراجکى، محمد بن على؛ محقق/مصحح: حسينى، احمد؛ المکتبة المرتضوية، تهران، چ دوم، 1394 ق/1353 ش.
19. من لا يحضره الفقيه؛ ابن بابويه، محمد بن على؛ محقق/ مصحّح: غفارى، علی اکبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چ دوم، 1413 ق.
20. منهج الصادقين فى الزام المخالفين؛ کاشانى، ملا فتح الله؛ کتابفروشى محمدحسن علمى، تهران، چ سوم، 1336 ش.
21. الميزان فى تفسير القرآن؛ طباطبايى، سيد محمدحسين؛ دفتر انتشارات اسلامى جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، چ پنجم، 1417 ق.
[1]. محقق حوزه علمیه، اتمام سطح سه حوزه علمیه، yasin313in@gmail.com.
[2]. سوره نحل، آیه 23.
[3]. تفسیرقمی، ج1، ص42.
[4]. سوره بقره، آیه 34.
[5]. مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج2، ص756.
[6]. منظور از متکبّرين همان مستکبرين هستند، به این معناکه مصداقاً هردو يکى هستند هرچند که عنايت لفظى در آن دو مختلف است، اما از نظر مصداق يکى هستند. الميزان فى تفسير القرآن، ج12، ص 234.
[7]. سوره نحل، آیه 29.
[8]. «الاستکبار: فهو طلب الکبر». التحقّيق في کلمات القرآن الکريم، ج10، ص18.
[9]. فرهنگ ابجدى، ص64.
[10]. «الاستکبار: الامتناع عن قبول الحقّ مُعاندة و تَکَبُّراً». لسان العرب، ج5، ص126.
[11]. جامع السعادات، ج1، ص470.
[12]. اطيبالبيان في تفسيرالقرآن، ج11، ص 274؛ تفسير منهج الصادقين فى الزام المخالفين، ج8، ص69؛ تفسير نور، ج4، ص506؛ تفسيراحسن الحديث، ج1، ص96؛ تفسير اثنا عشرى، ج11، ص213؛ بيان المعانى، ج5، ص27.
[13]. سوره ص، آیات 75_ 76.
[14]. الکافي، ج8، ص128.
[15]. سوره حجرات، آیه 13.
[16]. معدن الجواهر و رياضة الخواطر، ص21.
[17]. سوره عنکبوت، آیه 39.
[18]. تفسير نمونه، ج16، ص272.
[19]. سوره فصّلت، آیه 15.
[20]. ر.ک: تفسير نمونه، ج20، ص236.
[21]. سوره اسراء، آیه 53.
[22]. تصنيف غرر الحکم و درر الکلم، ص309.
[23]. همان.
[24]. سوره صافات، آیات 35 _ 36.
[25]. سوره نحل، آیه 22.
[26]. سوره بقره، آیه 87.
[27]. سوره ص، آیات 71 _ 74.
[28]. سوره یونس، آیه 75.
[29]. سوره لقمان، آیه 7.
[30]. سوره غافر، آیه 56.
[31]. ر.ک: الميزان فى تفسير القرآن، ج17، ص341.
[32]. سوره فاطر، آیات 42 _ 43.
[33]. سوره نوح، آیه 7.
[34]. سوره منافقون، آیه 5.
[35]. تحف العقول، ص 168.
[36]. سوره غافر، آیه 60.
[37]. سوره اعراف، آیه 40.
[38]. ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، ص221.
[39]. ترجمه ثواب الأعمال و عقاب الأعمال، علی اکبرغفارى، ص499.
[40]. سوره فاطر، آیه 15.
[41]. نزهة الناظر و تنبيه الخاطر، ص54.
[42]. ر، ک: جامع السعادات؛ ترجمه کریم فیضی، ج1، صص450 _ 448.
[43]. المحاسن، ج1، ص197.
[44]. الکافی، ج2، ص123.
[45]. الأمالي (طوسی)، ص531.
[46]. من لا يحضره الفقيه، ج3، ص 568.