علی اصغر سیفی[1]
موضوع غنا از ديرباز در فقه بررسی و نظرات گوناگونی درباره آن بیان شده است. در نظريه معروف ميان فقهای شيعه، هر آواز مطربی که با مجلس لهوولعب مناسبت داشته باشد، مصداق غنا بوده و حرام است. بر اساس نظريه مطرح شده در اين مقاله، آيات قرآن و رواياتی که از امامان معصوم(علیهم السلام) در ذيل آيات مربوط به غنا وارد شده فقط بر حرمت آهنگ ها و آوازهای فسادانگيز و گمراه کننده دلالت دارد، اما غنايی که منجر به فساد، گناه و انحراف نشود، خواه غنای مفيد باشد یا غنای لهوی که فايده ای جز التذاذ نفسانی ندارد، غنای حرام نیست. در این پژوهش، مفهوم و حکم غنا از منظر فقه اسلامی بررسی میشود.
واژگان کليدی: غنا، لهو، لغو، قول زور، لهو الحديث.
قرآن، واژه غنا را صریح بیان نکرده ولی روايات متعدد، غنا را مصداق «لهو الحديث» و «قول زور» که در قرآن مورد مذمت شديد قرار گرفته اند، دانسته است.[2] روايات، آثار سوء و نامناسبی را برای غنا بیان کرده اند.[3] برخی از فقيهان شيعه، روايات مذمت غنا را در حد تواتر ارزيابی کرده اند.[4]
مهم ترین مسئله، شناسايی معنای حقيقی واژه غنا در متون اوليه و در شرايط تاريخی صدور روايات است، به گونه ای که بدون اين شناخت، فهم صحيح مقصود شارع امکان پذير نیست. علاوه بر منابع فقهی و حديثی، واژه غنا و مشتقات آن مانند تغنّى و مغنّيه در کتاب هاى ادبى و تاريخى عرب، فراوان استعمال شده است؛ ازاين رو ما در ابتدا به تحليل معنای اين واژه در عرف جوامع اوليه اسلامی پرداخته و معنای متعارف اين واژه را در عصر معصومين(علیهم السلام) بررسی میکنیم و سپس حکم غنا از منظر آيات قرآن و رواياتی که در تفسير اين آيات وارد شده را بررسی مینماییم.
غَناء (به فتح غين) به معناى ثروت و توانگرى و غِنا (به کسر غين) از مقوله صدا است.[5] دهخدا، «غُناء» (به ضم غين) به معناى تغنّى و گونه ای آوازخوانى که الحانش از شعر و همراه با کف زدن باشد را مطرح میکند.[6]
معنای لغوی غنا معنايی عام است که هر آواز آهنگين زيبايی را شامل میشود. برخى از کتاب هاى لغت، غنا را مترادف سماع دانسته اند.[7] «تاج العروس»، سماع را صدای گوش نواز تعريف کرده است: «ما التذته الآذان من صوت حسن».[8] «لسان العرب»، طرب انگيز بودن را به تعريف غنا افزوده است: «الغناء من الصوت ما طُرِّبَ به».[9] میتوان صدای طرب انگيز را به صدای خوشی اطلاق کرد که نشاط و وَجدی غريزی در انسان برانگيزد و موجب التذاذ نفس شود. هرچند، گونه ممتاز طرب میتواند باعث تحريک جنسی شود ولی روشن است که هر طربی الزاماً با تحريک جنسی همراه نيست.
غنا به معنای صدای طرب بخش و جذابی که شنونده را متأثّر میکند، انواع مختلفى دارد. صداى قرآن و مناجات امام سجاد(علیه السلام) که رهگذران را بى اختيار در پشت ديوار منزل امام متوقف مى کرد، آوازهاى صوفيان در مجالس سماع، آواز رکبانى اعراب و آوازهاى لهوى و شهوانى، همه در دایره شمول اين معناى عام قرار دارند.
وسعت معنای لغوی واژه غنا به اين معنا نيست که مفاد و مفهوم عرفی آن در هر زمان، مکان و جامعه ای چنين گستره ای داشته است؛ زيرا معنای متعارف هر واژه در دوره های مختلف، متفاوت است؛ گاه متأثّر از شرايط اجتماعی خاص، به دليل کثرت موارد و کاربرد فراوان يکی از مصاديق آن، موجب انصراف معنای واژه به آن مصداق شده و کاربرد آن واژه به همان نوع، اختصاص میيابد.
ابن خلدون در تعريف «غنا» میگوید: «غنا تناسب بخشيدن به اصوات و آفرينش زيبايى در صدا براى حس شنوايى انسان است». وی میافزايد: به دليل فراوانى نغمه ها و الحانِ صداها، نوع و مقدار لذت بخش بودن صداها نيز متنوع و بى شمار است و بين کمترين مقدار زيبايى تا بالاترين آن متفاوت خواهد بود. نفس انسان با شنيدن نغمه ها و صداهاى آهنگين، فرح و طربى در خود احساس مى کند و هنگامى که غنا به وجود آيد، اين احساس زیاد میشود.[10]
به گفته وی، غنا، صناعتى است که با آن، اشعار داراى وزن را آهنگين و نغمه دار مى کنند. براى اين کار صداها و اصوات را براساس نسبت هاى منظّم تقطيع کرده و با قرار دادن هر قطعه صدا در «مقامى»، نغمه اى خاص پديد مى آورند، آنگاه با چينش نغمه ها، وزن ها و نسبت هايى مى آفرينند که شنيدنش براى شنوايى انسان لذت بخش است؛ پس غنا ايجاد زيبايى در صداى انسان با استفاده از گونه اى چينش مناسب ميان بخش ها و قطعات صدا است. طرب انگيز بودن و نشاط آفرينى غنا به علت ويژگی آهنگ ها و نغمه هايى است که در صدا به کار مى رود.
با گونه هاى مختلفِ تأليف نغمه ها، مى توان احساس های متفاوتی را در شنوندگان پديد آورد:
1ـ نوعى از غنا براى تحریک غريزه های نفسانی و به طور خاص تمايلات شهوانى شنونده استفاده مى شود؛
2ـ غنای حماسى که براى تحريک جنگاوران در ميدان هاى جنگ به کار گرفته مى شود؛
3ـ غنایی که تأثيرات روحى و معنوى مثبت دارد، مانند آهنگ ها و غناهای عرفانی؛
4ـ غنایی که برای ايجاد لذت نفسانى به کار میرود ولى موجب تحريک غریزه های نفسانى و شهوانی نمیشود؛ مانند بسیاری از تغنّی های مردم در تنهایی.
ابن اثير به نقل از ابن اعرابى میگوید: اعراب پيش از اسلام، در سفرهاى طولانى که بر پشت شتران راه مى پيمودند يا هنگامى که در خانه هايشان استراحت مى کردند، گونه اى آواز را زمزمه مى کردند که به آن «رکبانى» گفته مى شد، هنگامی که قرآن بر پيامبر اسلام(صل الله علیه و آله) نازل شد، او دوست داشت که مسلمانان به جاى آواز رکبانى، قرآن را قرائت کنند.[11]
ابن اثير از قول عايشه نقل میکند: «دو کنيز داشتم که آواز «بُغاث» تغنى مى کردند». وى پس از نقل گفته عايشه مى گويد: «منظور عايشه، آوازخوانى اهل لهوولعب نیست».
همچون ساير پديده های اجتماعی، ممکن است نوع خاصی از غنا يا موسيقی در مناطق خاص جغرافيایى يا ميان گروهی از ملت رواج يابد آن چنان که گونه هاى ديگر مهجور شوند، طوری که «اطلاق» واژه غنا به همان «استعمال غالب» انصراف يافته و هنگامى که گويندهاى در آن عصر يا در آن منطقه يا از اهل آن فرقه، واژه غنا را بدون قرينه خاص به کار برد، کلامش به همان نوع غالب منصرف شود. باتوجه به اين نکته روشن میشود که برای شناخت معنای واژه غنا فقط نبايد به معنای لغوی بسنده کرد بلکه بررسی استعمالات اين واژه در دوره های مختلف تاريخی و جغرافيایی، ضرورت دارد.
مرورى بر تاريخچه گسترش غنا در جامعه اسلامى از قرن اول تا سوم، در شناسايی اين امر که آيا غنا در عرف زمان معصومين(علیه السلام) به همان معنای جنسی و عام لغوی به کار رفته و همه انواع آن را شامل میشود يا استعمال غالبی در آن دوران شکل گرفته، کمک میکند.
مسعودى، مورخ معروف قرن چهارم نقل مى کند: سرآمد مغنيان دربار، تاريخچه غناى عرب را براى معتمد، خليفه عباسى (متوفاى 279 ه.ق) چنين توضيح داد: پيش از پيدايش غنا نخستين سماع و ترجيع بند در عرب، «حداء» بود که براى حرکت روان شتران خود مى خواندند؛ سپس غنا در عرب آغاز شد و عرب به آن ولعى وافر پيدا کرد. قريش در آغاز، جز «غناى نصب» نمى شناخت ولى بعدها نواختن عود و غناى همراه آن را فراگرفت و به کنيزان آوازخوان روى آورد.
وی میگويد: وليد بن يزيد بن عبدالملک (متوفى 126 ه.ق، از خلفاى اموى) اهل شراب، لهو، طرب و سماع غنا بود. او اولين خليفه اى است که زنان و مردان آوازخوان را از کشورهاى ديگر به پايتخت خويش آورد و بساط شراب و آلات لهو را آشکارا گسترانيد. مغنيان مشهورى همچون ابن سريج، معبد، غريض، ابن عايشه، ابن محرز، طريس و رحمان در عهد او پديد آمدند.
مسعودى میگوید: در دوران وليد «شهوت غنا» در سرزمين اسلام رواج يافت چنان که بر خاص و عام غالب شد. داستان شهوترانى ها و علاقه بى حد پدر او «يزيد بن عبدالملک» به دو زن آوازخوان «حبابه» و «سلامه» معروف است.
طبرى مینویسد: اقبال و ولع عبدالله بن جعفر بن ابی طالب به غنا چنان بود که معاويه، زبان به ملامت او گشود.[12] وی نقل میکند که عبدالله بن زبير با تعريض به يزيد گفت: به خدا سوگند! حسين از کسانى بود که قرآن را با غنا، روزه را با شراب خوارى و مجلس ذکر خدا را با شکار رفتن عوض نکرد.
ابن خلدون نيز در دفاع از معاويه میگوید: «تا زنده بود يزيد را از سماع غنا نهى مى کرد».[13] وى در تحليل علت گسترش غنا در جامعه اسلامى مى گويد: غنا ميان اعراب پيش از دوران فتوحات اسلامى در حد ابتدايى و ساده وجود داشت. پس از فتوحات، سيل زنان، مردان و کنيزانى که در فنون مختلف غنا، آلات موسيقى و لهو مهارت داشتند به مرکز جهان اسلام، حجاز و عراق وارد شد و مسلمانان با غناى رايج در سایر کشورها آشنا شدند. اعراب مسلمان در اين دوره، غرق در ثروت هاى فراوانى که از کشورها به آنجا سرازير بود، سرگرم عياشى و خوش گذارانى بودند و کنيزکان آوازخوان، مجالس لهوولعب آنان را گرم مى کردند.[14]
همان گونه که مسعودى گفت، لهوولعب در نيمه دومِ قرن اول، نخست در شام، پايتخت امويان که مجاور امپراتورى رم بود آغاز شد و سپس حجاز و عراق را هم فراگرفت. پس از فتوحات (قرن دوم و سوم)، فضاى لهوآلود و فسادانگيز، جامعه اسلامى را فراگرفت. خلفاى اموى پس از معاويه و به خلفای عباسی، جز در موارد استثنايى، جملگی غرق در اين عيش و عشرت ها شدند و شب هاى هزارويک شب بغداد را براى تاريخ به يادگار گذاشتند.
غناى متداول در قرن دوم و سوم هجرى (هم زمان با زندگى امام پنجم(علیه السلام) و امامان بعد از ايشان) غنايى است که در سايه حکومت هاى فاسد اموى و عباسى، به دنبال ورود گسترده مغنّيان حرف هاى از کشورهاى ايران و روم و گرم شدن بازار عيش و عشرت در ميان مسلمانان رواج داشته است؛ بنابراین معناى غنا در مفهوم گسترده بدون توجه به انواع رايج آن، نمى تواند مراد معصومين(علیهم السلام) باشد.
پرسش حکم غنا از امامان(علیهم السلام) ناظر به غنايى است که در آن عصر بين مسلمانان رواج داشته؛ به تعبير مصطلح در علم اصول، به دنبال کثرت استفاده از اين نوع غنا و کثرت استعمال واژه غنا در اين نوع، لفظ غنا از معنای عام خود به معنای خاص «انصراف» دارد؛ يعنی معنای آن «غنای فاسد» شده است.
با وجود وضع لغوى عام اوليه، به علت غلبه استعمال غنا در غناى لهوى فاسد در آن عصر، از اين واژه براى اشاره به انواع سالم غنا مانند خواندن قرآن با صداى آهنگين و دلپذير، استفاده نشده است. گواه بر اين مدعا، اين است که کلمه «تغنى به قرآن» هيچ گاه در روايات امامان معصوم(علیهم السلام) نقل نشده است. عدم استفاده از واژه غنا و مشتقات آن در روايات امامان معصوم(علیهم السلام) در قرن دوم و سوم هجرى براى اصوات دلنشين معنوى، شاهد ديگرى براى غلبه استعمال آن در غناى لهوى است.
امامان چهارگانه اهل سنت، غنا را به دو قسم حلال و حرام تقسيم کرده اند. غنايی که همراه با آلات لهو يا فسادانگيز و موجب فتنه باشد حرام و ساير موارد حلال است.[15] چنين تقسيمی در ميان فقيهان شيعه مطرح نیست و توافق بر حرمت غنا دارند.[16]
برخی از فقها مواردی را به عنوان مستثنيات غنا بیان کرده اند اما برخی وجود موارد استثنا را نپذيرفته اند.[17] فقهایی مانند مفيد و سلار که در کتب خود، سخنی از اين مستثنيات نياورده اند، در گروه دوم قرار دارند.[18]
فقها درباره تعداد مستثنيات نيز نظر همسانی ندارند؛ گروهی فقط استماع و استفاده از غنا را در مجالس عروسی جايز میدانند، گروهی آن را به اعياد هم تعميم داده و برخی «حُداء» را که برای راندن شتر به کار میرود بر آن افزوده اند.[19] محقق نراقی(رحمه الله) غنای در خواندن قرآن و هر ذکر و مناجاتی را مجاز دانسته است[20] و محقق سبزواری(رحمه الله) مراثی امام حسين(علیه السلام) را هم ازجمله اين موارد دانسته است.[21]
آيا غنا ذاتا حرام است یا حرمتش فقط به خاطر همراه شدن آن با اعمال محرّم است؟
احتمال دوم، میان فقيهان اهل سنت، سابقه طولانی دارد[22] ولی اولين فقيه شيعی که آن را پذيرفت فيض کاشانی(رحمه الله) است.[23] بسياری از فقيهان به وی اعتراض کردند و محقق سبزواری(رحمه الله) تنها فقيه صاحب نامی است که از او حمايت کرده است. به عقيده عاملی(رحمه الله)، مرحوم فيض از غزالی و علمای اهل سنت که غنا را فقط در صورت همراه شدن با عمل محرّم خارجی حرام میدانند، تبعيت کرده است.[24]
هيچ آيهاى از قرآن تصریح به لفظ غنا نکرده ولی معصومين(علیهم السلام) به آياتی از قرآن برای حرمت غنا استشهاد نموده اند. اين آيات عبارتند از:
1ـ «وَالَّذِينَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ».[25]
2ـ «وَإِذَا سَمِعُوا اللَّغْوَ أَعْرَضُوا عَنْهُ».[26]
3ـ «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَيتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ».[27]
4ـ «فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ».[28]
5ـ «وَالَّذِينَ لَا يشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا».[29]
6ـ «وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا لَاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَيلُ مِمَّا تَصِفُونَ».[30]
آيات مزبور به چهار گروه دسته بندی میشوند:
الف ـ آيات مذمت کننده لغو
آيات سوره های مؤمنون، قصص و فرقان، از هر عمل لغوی نکوهش میکنند. «لغو» در لغت به معنای «سَقَط» آمده و به کلام بی فايده و بی ارزش اطلاق میشود.[31] اين آيات از باب «جَرى» و تطبيقِ کلى بر مصاديق و افراد، بر غنا تطبيق شده است. اين تطبيق، قابل مناقشه است؛ لذا از اين آيات حرمت مطلق غنا استفاده نمیشود.
ادله منع تطبيق
1ـ برای شمول آيات نسبت به همه اقسام غنا بايد لغو بودن عقلی يا شرعی تمام آنها ثابت شود، درحالی که این ادعا ثابت نيست؛ زيرا برخی از انواع غنا فوايد عقلايی دارد و عقلاً لغو نیست. دليلی نقلی هم که لغويت شرعی فوايد مقبول عقل را ثابت کند و همه اقسام غنا را تعبداً بی فايده بداند، وجود ندارد.
2ـ دلالت اين آيات بر حکم تحريمی ثابت نيست؛ زيرا در صورتی اين دلالت تام است که ثابت شود اوصاف ذکر شده برای مؤمنان در اين آيات، «لازم التحصيل» هستند، درحالی که آيات سوره های مؤمنون و فرقان درباره اوصاف مؤمنان متقی و ممتاز است و شاهد آن وجود اوصافی مانند خضوع و خشوع در نماز، بيتوته و تهجد شبانه در اين آيات است که فقها قائل به وجوب آنها نيستند.
آيه سوره قصص نیز دال بر الزامی بودن اين وصف نیست. اين آيه در وصف اهل کتابی است که به پيامبر اسلام(صل الله علیه و آله) ايمان آوردند. ادامه اين آيه «وَقَالُوا لَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ سَلَامٌ عَلَيکُمْ» روشن میکند که «لغو» اشاره به سخنان ناشايست مشرکان، خطاب به آنان است که در برابر اين سخنان زشت، با تحمل و صبوری پاسخ میدادند: «ما را از اين سخنان باکی نيست؛ زيرا زشتی آنها به خود شما میرسد، ما فقط از درِ سلم و آرامش با شما مواجه میشويم و ما را با شما جنگی نيست»؛ بنابراین لغو در اين آيه بر سخنان تعرض آميز مشرکان خطاب به مؤمنان منطبق بوده و نمیتواند بر غنا تطبيق شود.
بررسی روايات
رواياتی که در تطبيق آيه 72 فرقان بر غنا وارد شده است و میتوان بر حکم غنا به آنها استدلال نمود به اين شرح است:
1ـ «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي عَبَّادٍ وَ کَانَ مُسْتَهْتَراً بِالسَّمَاعِ وَ يَشْرَبُ النَّبِيذَ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا(علیه السلام) عَنِ السَّمَاعِ فَقَالَ: لِأَهْلِ الْحِجَازِ فِيهِ رَأْيٌ وَ هُوَ فِي حَيِّزِ الْبَاطِلِ وَ اللَّهْوِ أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ(عزوجل) يَقُولُ: «وَ إِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»».[32]
يکى از شيعيان که دلباخته آواز و اهل شرب آبجو بود درباره سماع از امام(علیه السلام) پرسد. امام(علیه السلام) پاسخ داد: فقهاى حجاز دراين باره رأيی دارند (اباحه) و حال آنکه سماع در حوزه باطل و لهو قرار دارد. آيا نشنيدهاى کلام خدا را که مىفرمايد: (بندگان خدا) زمانی که گذرشان بر کار لغوی مى افتد با کرامت و بزرگ منشی از آن عبور مىکنند (و خود را بر آن نمى آلايند).
قراین موجود در اين روايت حکايت دارد که امام(علیه السلام) در مقام بيان حرام دانستن غنا نبوده و فقط خواسته پرسشگر را به ناشايست بودن اين عمل که بر کراهت هم قابل تطبيق است رهنمون شود. اولين قرينه ما بر اين ادعا آن است که امام(علیه السلام) پرسشگرِ شيفته سماع که خودش اقدام به پرسش حکم کرده را از اين عمل نهی نکرده و حتی به حرمت اين عمل هم تصريح ننموده و فقط به اينکه اين عمل از امور باطل است اکتفا کرده است. اگر حرمت غنا امری ثابت بود، جا داشت که امام صريحاً متذکر حرمت شده و اين فرد معتاد به غنا را از آن منع کند.
قرينه ديگر اين است که عدول امام(علیه السلام) از ذکر آيات عذاب به آيات بيانگر اوصاف متقين، با اراده نهی تحريمی ناسازگار و با نهی تنزيهی مناسب تر است.
شاهد سوم آن است که امام(علیه السلام) در صدد ردّ اعتقاد اهل حجاز مبنی بر اباحه «بالمعنی الأخص» و بدون نقص دانستن غنا، بوده است. ردّ اين اعتقاد، بيش از وجود اصل منقصت را در سماع ثابت نمیکند؛ بنابراین دلالت اين روايت بر حرمت غنا تمام نبوده و فقط بر کراهت و منقصت اين عمل دلالت دارد.
2ـ «أَبِي أَيُّوبَ الْخَرَّازِ قَالَ: نَزَلْنَا بِالْمَدِينَةِ فَأَتَيْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) فَقَالَ لَنَا: أَيْنَ نَزَلْتُمْ فَقُلْنَا عَلَى فُلَانٍ صَاحِبِ الْقِيَانِ فَقَالَ: کُونُوا کِرَاماً ... فَقُلْنَا: لَانَدْرِي مَاأَرَدْتَ بِقَوْلِکَ کُونُوا کِرَاماً فَقَالَ أَمَا سَمِعْتُمُ اللَّهَ(عزوجل) يَقُولُ: «وَإِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً»[33]»؛[34] ابى ايوب خراز (از ياران امام صادق(علیه السلام)) در منزل کسى که به «صاحب کنيزکان آوازخوان» معروف بود، ميهمان شد. میگويد: به محضر امام صادق(علیه السلام) رسيديم. حضرت پرسيد: کجا اقامت گزيده ايد؟ گفتيم: نزد فلان کس که صاحب القيان است. امام(علیه السلام) فرمود: «کونوا کراما». وی میگويد: متوجه منظور امام نشديم. فردای آن روز خدمت امام رسيده و منظور او را جويا شديم؛ حضرت فرمود: آيا نشنيده ايد که خداوند میفرماید: «وَإِذا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِراماً».
امام(علیه السلام) در این روایت که سند معتبری دارد با تذکر آيه مذکور در صدد بازداشتن ابی ايوب و ياران او از نزديک شدن به مجلس غنا و لهوولعب صاحب خانه بود و به جای نهی صريح، از روش غيرمستقيم استفاده و در نهايت با ذکر آيه به اين مقصود تصريح کرده.
اشکالات
اشکال اوّل: اين استدلال بر حرمت مطلق غنا ناتمام است؛ زيرا معلوم نيست که تذکر امام(علیه السلام) متوجه چه کار خلافی بوده است؟ آيا نهی امام(علیه السلام) متوجه شرکت در مجلس لهوولعب و احتمالاً آلوده به گناه و فسادی بوده که صاحب خانه برگزار میکرد، يا تذکر امام(علیه السلام) متوجه نگاه با ريبه به کنيزان خواننده بود، يا متوجه استماع هر غنايی که کنيزان میخوانده اند، يا شامل هر غنايی بود که در آن منزل خوانده میشد؟ تنها در فرض اخير است که میتوان مقداری به این روايت استدلال نمود اما بازهم دلالت مخدوش است؛ زيرا ممکن است غنای در آن منزل از نوع حرام بوده که امام(علیه السلام) متذکر آن شده است؛ پس روایت ناظر به قضيه خارجيه ای است که خصوصيات آن برای ما معلوم نيست. چنين قضيه ای فاقد اطلاق است و از آن بيش از مذموم بودنِ «قدر متيقن» که شرکت در مجلس لهوولعب فسادانگيز است، اثبات نمیشود.
اشکال دوم: دلالت کلام امام(علیه السلام) بر حرمت تمام نيست؛ زيرا ممکن است با توجه به اينکه مخاطب امام(علیه السلام) از اصحاب برجسته وی بوده، امام(علیه السلام) او را از ارتکاب عمل مکروه، باز داشته و عمل مورد نهی، فعلی مکروه باشد.
ب ـ آيه لعب
«وَمَا خَلَقْنَا السَّمَاءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَينَهُمَا لَاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنَا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْوًا لَاتَّخَذْنَاهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فَاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْبَاطِلِ فَيدْمَغُهُ فَإِذَا هُوَ زَاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَيلُ مِمَّا تَصِفُونَ»؛[35] ما آسمان، زمين و آنچه ميان آن دو است را از روی بازی نيافريديم، اگر میخواستيم میتوانستيم! بلکه خواستيم تا با آفرينش آنها حق را بر باطل فرود آورده و باطل را به وسیله آن نابود سازيم؛ باطل نابود است، وای بر شما از آن چه بيان میکنيد!
در اين آيه، همانند آيات ديگر، سخنی از غنا و تغنی نيست و بدون کمک روايات، نشانی از حرمت غنا در آن ديده نمیشود. امام صادق(علیه السلام) با استناد به اين آيه، نسبت دادن تجويز خواندن اشعار جاهلی به پيامبر اکرم(صل الله علیه و آله) از سوی برخی فقهای عامه را به شدت انکار کرده است:
«عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ: إِنَّهُمْ يَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ(صل الله علیه و آله) رَخَّصَ فِي أَنْ يُقَالَ جِئْنَاکُمْ جِئْنَاکُمْ حَيُّونَا حَيُّونَا نُحَيِّکُمْ. فَقَالَ: کَذَبُوا إِنَّ اللَّهَ(عزوجل) يَقُولُ: «وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَيْنَهُما لاعِبِينَ لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کُنَّا فاعِلِينَ بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَيَدْمَغُهُ فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَلَکُمُ الْوَيْلُ مِمَّا تَصِفُونَ»، ثُمَّ قَالَ: وَيْلٌ لِفُلَانٍ مِمَّا يَصِفُ رَجُلٌ لَمْ يَحْضُرِ الْمَجْلِسَ».[36] عبدالاعلی میگويد: از امام صادق(علیه السلام) درباره غنا پرسیدم و گفتم: برخى عامّه به پيامبر اکرم(صل الله علیه و آله) نسبت میدهند که وی به مسلمانان اجازه داد در مجالسشان شعر «جئناکم جئناکم، حيّونا حيّونا نحيّکم» خوانده شود. حضرت اين نسبت را تکذيب نمود و فرمود: خداوند مى فرمايد: «آسمان ها، زمين و مخلوقات درون آنها را به بازى نيافريديم ...». امام(علیه السلام) در پايان فرمود: وای بر فلانی که چيزی را توصيف میکند درحالی که در آن مجلس حضور نداشته است!».
سند اين روايت معتبر است؛ حسن بن على بن فضال از خاندانى است که امام(علیه السلام) فرمود: «خذوا ما رووا و ذروا ما رأوا».[37] يونس بن يعقوب بجلّى ثقه و عبدالاعلى بن اعين مولى آل سام نيز (بنا بر تحقيق) فردى ثقه است.
با تأمّل در مفاد اين روايت با اين ابهام مواجه میشويم که چگونه امام(علیه السلام) نسبت اجازه خواندن اين شعر را به پيامبر(صل الله علیه و آله) تکذيب کرده درحالی که هيچ مضمون ناصحيحى جز تحيّت و درود مسلمانان به يکديگر ندارد و نشانی از اينکه با تغنّى و آواز خوانده میشده در آن ديده نمى شود؟
می توان ابهام را اين گونه پاسخ داد که ممکن است علّت تکذيب شديد امام(علیه السلام) اين بوده که برخی فقهاى عامّه در صدد بوده اند تا با استناد به ترخيص پيامبر اکرم(صل الله علیه و آله) توجيهی برای فتوا به جواز مجالس فسادانگيز تغنی و لهوولعب که با تشويق خلفای اموی و عباسی رونق داشته، باز کنند. موضع گيری تند امام(علیه السلام) درحقيقت در برابر بدعت مباح دانستن آن مفاسد بوده است؛ بنابراین روايت مذکور بر حرمت مطلق غنا دلالتی ندارد.
احتمال ديگر: مقصود گوينده آن بوده که به نظر برخی فقهای عامه، پيامبر(صل الله علیه و آله) خواندن اين اشعار لهوی را تشويق کرده اند. براساس این احتمال، علّت برخورد امام(علیه السلام) نسبت دادن تشويق اعمال لهوی (حتّی لهوی مجاز) به پيامبر(صل الله علیه و آله) و شريعت اسلام بوده است؛ با اين احتمال هم دلالت روايت برحرمت غنا ناتمام است.
جمله پايانى روايت که فرمود: «ويل لفلان»، تقبيح نسبت کذب به پيامبر(صل الله علیه و آله) است و به محتواى نسبت، نظرى ندارد. نتيجه اينکه دلالت اين روايت بر حرمت مطلق غنا، بنا بر هر دو احتمال، تمام نیست.
ج ـ آيات زور
«فَاجْتَنِبُوا الرِّجْسَ مِنَ الْأَوْثَانِ وَاجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ».[38]
«وَالَّذِينَ لَا يشْهَدُونَ الزُّورَ وَإِذَا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرَامًا».[39]
آيه اوّل به اجتناب از قول زور دستور داده و آيه دوم، حاضر نشدن بر زور را از اوصاف مؤمنان دانسته است.
واژه «زور» در لغت، به معنای کجی و انحراف آمده است: «ميل في وسط الصدر»؛[40] بنابراين «قول زور» به معناى هر گفتاری است که در آن انحراف از حق و صواب وجود دارد.
«شهود زور» کنايه از حضور در مجلسی است که در آن اعمال باطل انجام میشود؛ بنابراين اگر غنا را از مصاديق قول زور دانسته و استماع و شرکت در مجلس غنا را مصداق شهود زور بدانیم، اين عمل، مشمول نهی قرآنی خواهد بود.
اشکال به استدلال
1ـ شمول اين آيه نسبت به همه اقسام غنا مخدوش است. قرينه ای هم که بتواند شمول زور را به همه افراد غنا ثابت کند در مفاد آيه وجود ندارد؛ زيرا برای اثبات دلالت آيه بر حرمت همه اقسام غنا بايد اثبات کنيم که غنا در ذات خود مصداق زور و دور کننده از حق است.
به لحاظ عقلی، برخی اقسام غنا یقیناً باطل و زور نیست؛ بنابراین باطل شمردن همه اقسام غنا فقط با اعمال تعبد و به صورت حکمی صحيح است درحالی که چنين تعبدی ثابت نيست.
2ـ برفرض شمول زور نسبت به همه افراد غنا، به دليل قرار گرفتن اين عنوان در عداد برخی اوصاف نيک و غیرالزامی، الزامی بودن دوری از غنا قابل مناقشه است؛ زيرا هرچند بعضى از صفات مذکور در اين آيه مانند دورى از قتل نفس محرّم براى هر مؤمنى الزامى است اما برخى ديگر از صفات و افعال نيک اشاره شده مانند بيتوته در حال عبادت، مسلّماً الزامى نيستند؛ ازاين رو ادعای الزامی بودن صفت حاضر نشدن در مجلس استماع زور، قابل اثبات نيست.
روايات
راه ديگر برای اثبات دلالت اين دو آيه، استفاده از رواياتی است که غنا را مصداق قول زور و مشمول نهی آيه دانسته است:
1. عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ وَ أَبِيالصَّبَّاحِ الْکِنَانِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) فِي قَوْلِ اللَّهِ(عزوجل) «وَالَّذِينَ لايَشْهَدُونَ الزُّورَ»، قَالَ: الْغِنَاءُ».[41] امام صادق(علیه السلام) شهادت زور را بر غنا تطبیق نموده است.
سند اين روايت صحيح و معتبر است. کافی در همان جا روايت ديگری با همين مضمون را از ابی الصباح نقل کرده که به احتمال قوی اين دو روايت، يکی بوده و دوبار از معصوم صادر نشده است.
همان مشکل دلالت آيه در دلالت روايت هم وجود دارد. کلام امام(علیه السلام) که فرمود: «غنا همان گفتار زور و باطل است» يا به معنای اعمال تعبد شرعی است يا صرفاً ارشاد به حکم عقل است. وجه اول نادرست است؛ زيرا باتوجه به اينکه از نظر عقل، همه انواع غنا و هر صوت فرح بخشی را نمیتوان زور و انحراف از حق دانست، اگر شارع بخواهد اين امر را به عنوان تعبدی شرعی اعلام کند، لازم است که با بيانی صريح، حکم عقل را ابطال کرده و حرام بودن همه اقسام غنا و صوت لذت آفرين را اعلام نمايد. روشن است که «دلالت اطلاقی»، فاقد چنين نيرو و توانی است و نمیتواند در برابر حکم عقل، مقاومت کند؛ دراين صورت فهم عقلايی حکم میکند که در مقام تعارض اين اطلاق شرعی با حکم عقل، از اطلاق دست برداشته و آن را به گونه ای که با حکم عقل سازگار باشد، مقیّد کنيم.
2. روايات متعددی غنا را مصداق قول زور دانسته اند که ما به نمونه ای از آن اشاره میکنيم:
«حَمَّادِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ الزُّورِ قَالَ: مِنْهُ قَوْلُ الرَّجُلِ لِلَّذِي يُغَنِّي أَحْسَنْتَ».[42]
سند اين روايت معتبر است و راويان آن جملگى از بزرگان شيعه هستند. امام(علیه السلام) در پاسخ پرسش از معنا يا مصاديق «قول زور» فرمود: کلمه احسنتى که براى تشويق به آوازخوان گفته مى شود از مصاديق قول زور است. براساس اين روايت، تشويق آوازخوان، عملى حرام است که با حرمت آواز وى ملازمه دارد. دليل اين ملازمه آن است که عقلاً ممکن نيست تشويق عملِ مباح يا مکروه که فاعل آن عمل مستوجب کيفر نيست حرام و مستوجب عقاب باشد؛ پس خواندن غنا، کاری حرام است.
حرمت شنيدن غنا هم در گام بعد، از طريق ملازمه عقلی ثابت میشود؛ زيرا مفسده خواندن آواز چيزى جز تأثير منفی که بر شنوندگان مىگذارد نیست؛ بنابراين اگر شنيدن آواز و تأثير منفی اش حرام نباشد، خواندن غنا و ايجاد تأثير هم حرام نخواهد بود. با اين استدلال، میتوان مدعی شد که دلالت اين روايت بر حرمت مطلق غنا تمام است.
با اين وجود، دلالت روايت بر حرمت همه اقسام غنا تمام نيست؛ زيرا همان گونه که درباره آيه اشاره کرديم، عقلاً و تعبداً نمیتوان همه اقسام غنا را قول زور دانست؛ پس ناچاريم از اطلاق آن دست برداشته و به برخی اقسامش محدود کنيم.
دـ آيه لهو الحديث
اين آيه، مهم ترين آيه ای است که در روايات بر حرمت غنا استدلال شده است: «وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيرِ عِلْمٍ وَيتَّخِذَهَا هُزُوًا أُولَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ مُهِينٌ»؛[43] گروهی از مردم، حديث لهو را در ميان مردم میآورند تا آنان را نادانسته از راه خدا منحرف سازند. آنان راه خدا را به تمسخر میگيرند و برايشان عذابی مهين فراهم شده است.
به گفته طبرسی(رحمه الله) اکثر مفسرين بر اين نظرند که مراد از «لهو الحديث» غنا است. تفسیر «مجمع البيان» نقل میکند: «اين آيه درباره نضر بن حرث بن علقمه نازل شد که در سفرهاى خود به ايران، افسانه هاى رستم و اسفنديار را آموخته و پس از بازگشت، در مساجد مدينه و اماکن عمومى شهر مى نشست و با نقل آن ها، مردم را از قرآن منصرف میکرد». همچنین از ابن عباس روايت کرده: «آيه درباره مردی نازل شد که کنيزش شب و روز برايش آوازخوانی میکرد».[44]
واژه «اشتراء» در لغت، هم به معنای خريد و هم به معنای فروش به کار رفته است؛ معنای دوم در اين آيه مقصود بوده و کنايه از ترويج و نشر در ميان مردم است.
سخنی از غنا در اين آيه نيست و به جای آن با ارائه اصلی کلی، خط مشی زندگی انسان را در بخش تفريح و لهويات، مشخص کرده است. مطابق آيه، هر «لهو مضل» که انسان را از راه خدا منحرف کند ممنوع و مستوجب عذاب است؛ بنابراین گفتار لهوی که مردم را از راه خدا منحرف میکند، نکوهیده است.
روايات متعددی که با اسناد صحيح و معتبر در ذيل اين آيه وارد شده، غنا را مصداق آيه شمرده اند و ازجمله لهوهای مضل معرفی کرده اند.
«ابْنِ مُسْکَانَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ(علیه السلام) قَالَ: سَمِعْتُهُ يَقُولُ: الْغِنَاءُ مِمَّا وَعَدَ اللَّهُ عَلَيْهِ النَّارَ وَ تَلَا هَذِهِ الْآيَةَ «وَ مِنَ النَّاسِمَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُواً أُولئِکَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»».[45]
«وَ عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنِ الْوَشَّاءِ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا(علیه السلام) يُسْأَلُ عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ: هُوَ قَوْلُ اللَّهِ(عزوجل) «وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَرِي لَهْوَ الْحَدِيثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبِيلِ اللَّهِ»».[46]
امام(علیه السلام) در اين دو روايت غنا را مصداق آيه ذکر نموده است. سند هر دو روايت صحيح و معتبر است.
شناخت مقدار دلالت آيه نيازمند بررسی سه مسئله زير است:
مسئله اوّل
تطبيق عنوان «لهوالحديث» بر غنا مشکلی است که بايد بررسی شود. گفتيم که غنا، کيفيت زيبا و دلنشينِ صوت و آهنگ لذت بخش صدا است. براساس این تعریف، آهنگ صدا ارتباطى با محتواى سخن و گفتار ندارد اما در اين آيه، غنا مصداقى از «لهوالحديث» دانسته شده که مطابق معنای ظاهری کلمه و شأن نزول آيه، به معناى گفتار لهو و سخنان بيهوده است؛ پس تطبيق اين آيه بر غنا که با مقوله محتواى سخن ارتباطى ندارد مشکل است. اين مشکل با دو راه، حل میشود:
راه نخست: تطبيق گفتار لهوى بر غنا، گونه ای مجاز است که علاقه «حالّ و محل» که ميان گفتار و آهنگ صدا وجود دارد آن را تجويز مى کند. سخن در حکم مادّه است و آهنگ صدا همچون هيئت بر آن قرار میگیرد تا بتوان آثار و احکام يکى را مجازاً بر ديگرى بار کرد؛ بنابراین سخنى که با آهنگ لهوى ادا شود مجازاً گفتاری لهوى است، هرچند محتوايش چنين نباشد.
راه دوم: با تحليل عناصر اصلی آيه (سه واژه لهو، حديث و ضلال) میتوانيم به رمز تطبيق اين آيه بر غنا در روايات پى ببريم. آيه میگوید: «هر حديث لهوى که وصفِ اضلالگرى دارد، حرام و فاعلش سزاوار عذاب مُهين است». بررسی عناصر سه گانه حديث، لهو و مضل، روشن مى کند که فقط دو عنصر «لهو» و «مضل» مى تواند در وعده عذاب مؤثر باشد؛ زيرا صرف گفتاری بودن به عنوان عنصر و جزء مقوّم، نمیتواند دليل حرمت باشد. امام(علیه السلام) نیز عنصرِ «گفتاری بودن» را از دخالت در حکم، کنار گذارده و دو عنصر «لهو و اضلال گرى» را اصالت داده است؛ دراين صورت برخی افراد غنا که دارای اين دو ويژگی باشند، مشمول ملاک حرمت بوده و مصداق حکمی لهوالحديث خواهند بود.
شمول لهوالحديث نسبت به غنا در راه نخست، با واسطه صناعت ادبى اراده معناى مجازى به جاى معناى حقيقى صورت گرفت ولى در راه دوم، تحليلی عقلی و اجتهادى، راه را برای توسعه در مفاد آيه هموار کرد.
مسئله دوم
آيا همه اقسام سه گانه غنا (غنای غيرلهوی که در خواندن آيات قرآن و اشعار حکمت آميز به کار میرود، غنای لهوی غيرمضل که صرفاً برای التذاذ نفسانی استفاده میشود و غنای لهوی مضل که عقل نيز به دليل فسادانگيز بودن آن، باطل و مضل بودنش را میپذيرد) مشمول اين آيه و روايات مرتبط با آن هست؟
وجود قيد «ليضل عن سبيل الله» در آيه، شمول آن را نسبت به لهوهايی که عقل، آنها را غيرمضل میداند، منتفی میکند. طبق ظاهر آيه، فقط کسانی مشمول عذاب خواهند بود که لهو اضلالگر را ترويج میکنند.
برای تعیین مصداق لهو مضل، دو شيوه را میتوان مشخص نمود: 1ـ عقلِ عملیِ فطری به فساد عمل لهوی حکم کند. لهوی که انسان را کاملاً از ياد خدا دور کند يا لهوی که انسان را از ايفای وظايفی که خداوند مقرر کرده باز دارد به حکم عقل غيرمستقل، لهو مضل است. 2ـ شرع مقدس با اعمال تعبد، عملی را که عقل از تشخيص مضل بودن آن ناتوان است، مضل بداند؛ دراين صورت عقل، ناچار از تبعيت حکم صادق مصدق است.
براساس اطلاق رواياتی که پيش تر ذکر شد، هر غنايی، قول زور و مصداق عمل ضلال است که هرچند عقل، مضل بودن آن را تشخيص نداده ولی به حکم تعبدی شرع، بايد وصف اضلال گری را برای آن بپذيريم. پاسخ اين کلام را در بيان نظريه برگزيده بيان خواهيم داشت.
نکته آخر: از جمله «ليضل عن سبيل الله» که در مقام تعليل است استفاده میشود که مقصود آيه، بيان اين اصل اجتماعی مترقی و بنيادين در شريعت است که ميان سرگرمی های انسان، هر عملی که موجب اضلال و انحراف از راه خدا شود، حرام است. مطابق اين اصل، هر عمل لهوی حرام نيست بلکه هر سرگرمی که انسان را از حرکت در مسير الهی باز دارد حرام است. اين لهو بازدارنده میتواند گوش کردن به غنا و موسيقی، شرکت در مجالس لهوولعب، نگاه کردن به فيلم، سرگرم شدن با بازی ها، نگاه کردن به مسابقات، گوش کردن به برنامه های راديو يا خواندن کتاب های رمان باشد. البته مقصود ما اين نيست که اين اعمال هميشه مصداق لهو مضل بوده و حرامند بلکه مقصود اين است که تمامی اين اعمال اگر به شکل بازدارنده از ياد خدا و انجام تکاليف الهی درآيد مشمول اين آيه خواهند بود.
حرمت مطلق غنا به معنای شمول لهوالحديث و قول زور نسبت به همه اقسام غنا است؛ یعنی شارع برخلاف فهم متعارف عقلی، هر غنايی حتی غنايی که برای خواندن قرآن به کار میرود را به صورت تعبدی و به طور حُکمی، مصداق زور و لهو مضل قرار داده است هرچند هیچ اثر گمراه کننده یا باطلی نداشته باشد؛ دراين صورت، دلالت آيه بر حرمت تمام اقسام غنا تمام خواهد بود.
چنين برداشتی از اين روايات، خلاف فهم عرفی است و بدون وجود دلالت صريح و صرفاً با اتکای به ظهور اطلاقی، نمیتوان به آن ملتزم شد. اگر اين روايات از افاده چنين حکم تعبدی ناتوان باشند، ناچاريم مفادشان را منطبق با حکم عقل دانسته و آنها را ارشاد به «غنای لهوی مضل» که از مصاديق قول زور و لهو مضل است بدانیم.
ادله و شواهد
شاهد اول: هر زمان که در کلام شارع، سخن از تبيين حکم شرعى درباره موضوعی عرفی باشد، ناچاريم آن را بر نوع يا انواع متعارف و موجود در خارج که در تخاطب عرفى به آن اشاره میشود، حمل کنيم نه بر معنايی که تنها در کتب لغت از آن ياد مىشود. معنای عام غنا که در کتاب های لغت با جملاتی از قبيل: «الغناء هو الصوت الحسن» از آن ياد شده، همانند «سعدانة نبتٌ» معناى عام جنسى است. مقصود از سخن امام(علیه السلام) که ناظر به بيان حکم موضوعات مطرح در جامعه و مورد پرسش مردم بوده است، نمیتواند معنايی باشد که به کتاب هاى لغت اختصاص دارد.
پيش تر گفتيم که غنای رايج در دوران امام پنجم(علیه السلام) و امامان بعد(علیهم السلام) که توسط خلفاى اموى، عباسى و کارگزاران آنها در شهرها و ولايات شيوع داشته از نوع غناى لهوى فاسد و اضلالگر بوده است؛ محتواى اشعار، نوع تغنّى، آهنگ و نغمه هاى به کار رفته در آنها تحريک کننده به فساد و غالباً همراه با گناهان ديگرى چون شرب خمر و ملاهى بوده است. نقل هاى تاريخى از رواج گسترده اين گونه غنا در بين مسلمانان، پس از حاکميت بنى اميه و بنى عباس (از نيمه دوم قرن اوّل هجرى به بعد) حکايت دارد.
دور کردن شيعيان از موج فساد و ابتذال از اقدامات اصلاحى مورد اهتمام امامان معصوم(علیهم السلام) در جامعه شيعى بوده است. مثلاً امام صادق(علیه السلام) به ابی ايوب خراز که در منزل فرد دارای کنيزکان آوازخوان ميهمان شده بود، نسبت به آلوده شدن به لهوولعب هشدار داد.[47] در روايت ديگری محمد بن عمرو بن حزم که ساعتی را به استماع صدای تغنی کنيزان گذرانده بود با خطاب غيرمستقيم امام صادق(علیه السلام) مواجه شد که حضرت(علیه السلام) مکرر حاضران را به دوری از غنا تذکر میداد؛ وى مى گويد: کاملاً فهميدم که منظور امام از اين جملات عتاب آميز، من هستم. [48]
شاهد دوم: اگر مقصود امام(علیه السلام) بيان حکم تعبدی حرمت تمامى انواع غنا بود، بايد به آن تصريح مینمود؛ زيرا براساس روش پذيرفته شده درباره تفهيم و تفاهم عقلايی که شارع هم از آن تبعيت میکند، اگر شارع مقدس بخواهد اصلی دور از فهم و ارتکاز عقلايی را اعلام کند بايد آن را به گونه ای روشن و به دور از ابهام بيان نماید. افاده حکم تعبدی ناسازگار با فهم عرفی و عقلايی نمىتواند با اجمال و اشاره محقق شود. براساس اين اصلِ عقلايی، بيان اطلاقی اين روايات که «الزور هو الغناء» يا «هو (الغنا) قول الله و من الناس ...»، براى اعلام اصلی تعبدى کافى نیست.
شاهد سوم: شيخ صدوق(رحمه الله) نقل نموده که امام سجاد(علیه السلام) در پاسخ کسى درباره خريدن کنيزى که صداى خوشى داشت فرمود: «مانعی ندارد؛ چه ايرادى دارد اگر با صداى خوشش بهشت را به يادت آورد!» در ادامه روايت آمده: «يعنى بقراءة القرآن و الزهد و الفضائل الّتى ليست بغناء فامّا الغناء فمحظور»؛[49] يعنی با قرائت قرآن و يادآوری زهد و فضيلت ها به صورتی که غنا نباشد؛ اما غنا، کاری ممنوع است.
سياق عبارت نشان میدهد که جمله اخير، جزء روايت نيست و آن را مرحوم صدوق يا راوی ديگری در توضيح روايت افزوده است. درهرصورت يک معناى اين روايت همان است که در جمله پايانى آمده؛ يعنى اگر کنيزت از امور اخروی و معنوی برايت بخواند، هيچ اشکالى ندارد. اگر روايت را چنين معنا کنيم که چه عيبى دارد کنيزت با صداى زيبايش تو را به ياد خوشى ها و لذت هاى بهشت بيندازد، ديگر لازم نيست اشعار و آواز، درباره بهشت و آخرت باشد بلکه مقصود، تجويز هر تغنى لذت بخش و غيرمضل است.
شاهد چهارم: رواياتی که میگویند: قرائت قرآن امام زين العابدين(علیه السلام) چنان زيبا بود که عابران با شنيدن اين آوای دلنشين از حرکت میايستادند[50] و روايت: «رجّع بالقرآن صوتک»[51] بر جواز برخی اقسام غنا دلالت داشته و مقيد اطلاق اخبار وارد در ذم غنا است.
شاهد پنجم: رواياتی که غنای در عروسی ها و عیدها را مجاز شمرده بر حليت غنای لهوی غيرمضل دلالت دارد.[52] ابی بصير در روایتی معتبر از امام صادق(علیه السلام) نقل کرده: «اجر مغنيه ای که در عروسی ها کار میکند اشکالی ندارد».[53]
بنا بر اصل تبعيت احکام از مصالح و مفاسد واقعی که مقبول عدليه است، نمیتوان پذيرفت که غنای لهوی حرام به لهوی حلال تغيير ماهيت دهد، بدون اين که مفسده موجود در آن منتفی شود يا به گونه ای به دليل وجود مصلحت اهم تدارک شود. وجود مصلحت لازمی که حکم مؤکد حرمت غنا را در مجالس عروسی به لحاظ وضعيت خاص اين مجالس که دارای شرايط مفسده انگيزتری نسبت به ساير وضعيت ها است مباح و مجاز کند، بسيار بعيد و دور از فهم عقلايی است. اين وجه که اين مجالس بايد با نشاط برگزار شود، تغيير حکم را توجيه نمیکند؛ پس حکم جواز مطلق غنا در مجالس لهو، مشکلی بر سر راه نظريه حرمت است اما براساس نظريه مختار (حرمت غنای لهوی مضل) اين مشکل حل میشود؛ زيرا غنايی که در اين مجالس، مباح دانسته شده همان غنای لهوی غيرمضل است که در موارد ديگر نيز مجاز است.
اين روايات نشانی از اختصاص حليت غنا به اين مجالس ندارند اما حرمت غنای لهوی مضل در اين مجالس به قوت خود باقی است. هرچند اطلاق اين روايات شامل غنای لهوی مضل است ولی اين اطلاق به خاطر تعارض با آيات 30 حج و 6 فرقان به غنای لهوی غيرمضل مقيّد میشود.
غنا به لحاظ تأثيری که بر انسان میگذارد به دو نوع مضل و غيرمضل قابل تقسيم است. غنای غيرمضل خود به دو گونه لهوی و غيرلهوی تقسيم میشود. روايات متعدد بر حليت غنای غيرلهوی (غنای در اشعار مفيد و آيات قرآن) دلالت دارد.
آيه سوره لقمان که در صدد بيان اصل کلی درباره لهو و سرگرمی های بشری است با تحريم لهو مضل، نوع غيرمضل لهو از جمله غنا را از اين حکم خارج کرده است. آيات و رواياتی که درباره حرمت غنا وارد شده، جملگی قابل تطبيق بر اين نوع غنا است و دليلی که بر حرمت غنای غيرمضل دلالت کند، ثابت نيست.
آيات قرآن و روايات معصومان(علیهم السلام) فقط بر حرمت غنای «لهوی مضل» که به جهت مضامين مطرح شده در اشعار آن يا به دليل آهنگ های به کار گرفته شده، دارای آثار فسادانگيز و موجب انحراف فکر يا رفتار و مسبب سوق انسان به سوی گناه و دوری از خدا میشود، دلالت دارد اما غنايی که منجر به فساد و گناه نشود خواه غنای غيرلهوی (غنای مفيد) باشد و خواه غنای لهوی باشد که فايده ای جز ايجاد طرب، نشاط و التذاذ نفسانی ندارد غنای حرام نیست.
بااين وجود اطلاق برخی از رواياتی که در مذمت غنا وارد شده را میپذيريم؛ ولی از اين روايات فقط منقصت و کراهت «غنای لهوی» غيرمضل استفاده میشود و دلالت آنها بر نهی تحريمی ثابت نيست. رواياتی که درباره استثنای غنا در مجالس عروسی وارد شده، اين نظر را تأييد میکند؛ زيرا اگر واقعاً غنای لهوی از نظر شارع امری دارای مفسده حقيقی است وجهی برای پذيرفتن چنين مفسده ای آن هم در شرايطی که احتمال انحراف در آن بسيار زياد است وجود ندارد.
با تبيين صورت گرفته میتوان مشکل روايات متعارض را به نحو شايسته حل کرد. روايات فراوانی که در مذمت غنا يا نهی از مجالس غنا وارد شده و آثار سوء و نامناسبی که برای غنا بیان شده، فاقد اطلاق بوده و میتواند بر غنای لهوی مضل حمل شود. تعدادی از اين روايات که درباره نهی از تغنّی به قرآن است فقط عدم جواز تغنّی را در آيات قرآن (شايد به دليل قداست قرآن) ثابت میکند و شامل موارد ديگر نمیشود.
در پايان ذکر دو نکته لازم است:
نکته اوّل: حرام نبودن انواع غنای غيرمضل به معنای ترخيص و اباحه خاص، نيست. غنای لهوی غيرمضل، مشمول برخی روايات نکوهش کننده غنا است.[54]
نکته دوم: عامل اضلال غنا فقط فسادانگيز بودن آهنگ ها و مضامين آن نيست؛ گونه ديگری از غنای مضل، غنايی است که میتواند موجب سرگرم شدن و اشتغال دائمی و اعتياد انسان شود. اين غنا میتواند غنای لهوی غير فاسد باشد که انسان را از تکاليف و مسئوليت هايی که خداوند بر عهده او گذارده باز دارد و مصداق سدّ از راه خدا شود.
1. ايضاح الفوائد؛ فخر المحققين حلی، ابوطالب محمد بن حسن؛ اسماعيليان، قم، چ اول، 1387ه.ق،.
2. تاریخ طبری؛ طبری، محمد بن جریر؛ مترجم: ابوالقاسم پاینده؛ اساطیر، تهران، چ هفتم، 1388 ه.ش.
3. التغني بالقرآن؛ لبيب السعيد؛ نرم افزار المعجم الفقهي، نسخه 3.
4. جواهر الکلام في شرح شرايع الاسلام؛ نجفی، محمدحسن بن باقر بن عبدالرحيم؛ داراحياء التراث العربي، بيروت، چ هفتم، بي تا.
5. الخلاف؛ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن؛ مؤسسه نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسين، قم، چ اول، 1407ه.ق.
6. درر الأصول؛ حائری یزدی، عبدالکریم؛ انتشارات اسلامی، قم،بی چا، بی تا.
7. السرائر الحاوي لتحرير الفتاوى؛ ابن ادريس حلی، محمد بن احمد؛ نشر اسلامی وابسته جماعه مدرسين، قم، چ دوم، 1410 ه.ق.
8. شرائع الاسلام في مسائل الحلال و الحرام؛ حلّی، نجم الدين جعفر بن حسن؛ اسماعيليان، قم، چ دوم، 1408 ه.ق.
9. العين؛ فراهیدی، خليل بن احمد؛ اعلمی، بيروت، بی چا، 1408 ه.ق.
10. الغيبة؛ طوسی، ابوجعفر محمد بن حسن؛ مؤسسه معارف اسلامی، قم، 1411ه.ق.
11. الفقه علي المذاهب الاربعة و مذهب اهل البيت؛ جزايری، عبدالرحمن؛ دارالثقلين، بيروت، چ اول، 1419 ه.ق.
12. الکافي؛ کلينی، محمد بن یعقوب؛ دارالکتب، قم، 1365ه.ق.
13. کتاب المکاسب؛ انصاری، مرتضی؛ المؤتمر العالمي لذکري الشيخ الانصاري، قم، 1414ه.ق.
14. کفاية الاحکام؛ سبزواری، محمدباقر بن محمد مؤمن؛ تهران، چ سنگی، 1270 ه.ق.
15. لغت نامه دهخدا ؛ دهخدا، عل اکبر؛ انتشارات دانشگاه تهران، تهران، 1373ه.ش.
16. مجمع البيان في تفسیر القرآن؛ طبرسی، فضل بن حسن؛ مکتبة الحياه، بيروت، 1980ه.ق.
17. مجمع الفائدة و البرهان في شرح إرشاد الأذهان؛ الأردبيلي، أحمد بن محمد؛ نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسين، قم، چ اول، 1403 ه.ق.
18. مستند الشيعة في أحکام الشريعة؛ نراقی، أحمد بن محمدمهدی؛ مؤسسه آل البيت(علیهم السلام) لإحياء التراث، قم، چ اول، 1415 ه.ق.
19. مفتاح الکرامة في شرح قواعد العلاّمه؛ عاملی، محمدجواد؛ نشر اسلامی وابسته به جامعه مدرسين، قم، چ اول، 1419ه.ق.
20. المقدمه؛ ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد؛ دار الفکر، بيروت، بی چا، بی تا.
21. من لايحضره الفقيه؛ صدوق، محمّد بن علی بن بابويه؛ مؤسسه نشر اسلامی، قم، چ دوم، 1413 ه.ق.
22. نهاية الاصول؛ طباطبایی بروجردی، حسین؛ نشر تفکر، قم، بی چا، 1418 ه.ق.
23. النهاية في غریب الحدیث و الاثر؛ ابن اثير، مبارک بن محمد؛ اسماعيليان، قم، 1364 ه.ش.
24. الوافي؛ فيض کاشانی، محسن؛ مکتبة الإمام أميرالمؤمنين علي(علیه السلام)، اصفهان، چ اول، 1406 ه.ق.
25. وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ حرّ عاملی، محمد بن الحسن؛ مؤسسه آل البيت(علیهم السلام)، قم، چ اول، 1409 ه.ق.
[1]. استاد و محقق حوزه علمیه، اتمام سطح چهار حوزه علمیه، saifi512@gmail.com.
[2]. ر.ک، وسايل الشیعة، ج12، ابواب15، 16 و 99.
[3]. ر.ک، همان، باب101.
[4]. مفتاح الکرامة، ج12، ص179.
[5]. لسان العرب، ماده غنی.
[6]. ر.ک، لغت نامه دهخدا، واژه غنا.
[7]. العين؛ الصحاح؛ تاج العروس، واژه «غنا».
[8]. ج5، ص398.
[9]. ج15، ص139.
[10]. المقدمة، ج1، ص400.
[11]. النهاية، ج3، ص391.
[12]. تاریخ طبری، ج4، ص249.
[13]. المقدمة، ج1، ص231.
[14]. همان.
[15]. الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل البیت، ج5، ص79.
[16]. مجمع الفائدة و البرهان، ج8، ص57.
[17]. السرائر، ج2، ص222؛ ایضاح الفوائد، ج1، ص405.
[18]. مفتاح الکرامه، ج12، ص175.
[19]. شرائع الاسلام، ج4، ص128.
[20]. مستند الشیعة، ج14، ص150.
[21]. کفایة الاحکام، ص86.
[22]. الفقه علی المذاهب الاربعة و مذهب اهل البیت، ج5، ص79.
[23]. کفایة الاحکام، ج17، ص205.
[24]. وسائل الشيعة، ج12، ص172.
[25]. سوره مؤمنون، آيه3.
[26]. سوره قصص، آيه55.
[27]. سوره لقمان، آيه6.
[28]. سوره حج، آيه30.
[29]. سوره فرقان، آيه72.
[30]. سوره انبیاء، آیات 16_ 18.
[31]. لسان العرب، ج15، ص250.
[32]. وسائل الشيعة، ج17، ص38.
[33]. سوره فرقان، آیه72.
[34]. وسائل الشيعة، ج17، ص316.
[35]. سوره انبیاء، آیات 16_ 18.
[36]. وسائل الشيعة، ج17، ص307.
[37]. الغيبة، ص 387.
[38]. سوره حج، آيه30.
[39]. سوره فرقان، آيه72.
[40]. العین، ماده «زور».
[41]. وسائل الشيعة، ج17، ص305.
[42]. همان، ج17، ص309.
[43]. سوره لقمان، آيه6.
[44]. مجمع البيان، ج8، ص490.
[45]. وسائل الشيعة، ج17، ص305.
[46]. همان ج6، ص432.
[47]. الکافی، ج6، ص432.
[48]. همان، ج17، ص 309.
[49]. من لا یحضره الفقیه، ج4، ص60.
[50]. وسائل الشيعة، ج16، ص211.
[51]. همان، ص212.
[52]. همان، ج17، صص120_ 122.
[53]. همان، ص121.
[54]. وسائل الشيعة، ج17، ص39.