menusearch
darolsaqalain.ir

امکان‌شناسی ارتباط با ارواح واجنه

دوشنبه سی ام مهر ۰۳
(0)
(0)
امکان‌شناسی ارتباط با ارواح واجنه

امکان‌شناسی ارتباط با ارواح واجنه


عباس‌مراد فتحی


چکیده

روح پديده‌ای از عالم غيب است که به پدیده‌های عالم، ماده حیات می‌بخشد. روح انسان همان جان اوست که پس از مرگِ پیکرِ انسان، ماندگار خواهد ماند و در عالم دیگر به زندگی خود ادامه می‌دهد. «جن» چیزی است که از حس انسان پوشیده باشد. در متون دین اسلام، موجودی اسرارآمیز است که مانند انسان دارای شعور، اختیار و تکلیف است. حقیقت و ماهیت روح و جن، از پیچیده‌ترین مسائلی است که تا‌کنون دانش بشری قادر به درک آن نشده و بهترین راه شناخت و درک آن، مراجعه به آیات قرآن وروایات است. درباره ارتباط انسان با ارواح و اجنه، دو بحث وجود دارد : آیا ارتباط با ارواح و اجنه ممکن است؟ در صورت امکان ارتباط، حکم آن چیست و فقها چه نظری درباره آن دارند؟ در این پژوهش ابتدا مفهوم جن و روح و اهمیت آن‌ها بررسی می‌شود و سپس مصادیقی از ارتباط پیامبران و امامان (علیهم‌السلام) با ارواح و اجنه بیان می‌شود. سپس نظریه دو گروه از اندیشمندان درباره ارتباط با ارواح و اجنه ذکر شده و درنهایت به بررسی حکم مسأله ارتباط با آن‌ها می‌پردازد.
واژگان کلیدی: روح، جن، احضار، تسخیر.


مقدمه

روح، جن، جهان پس از مرگ و… همه از پدیده‌هایی هستند که پس از قرن‌ها که بشر به علم و آگاهی و دانش مجهز شده، باز هم از میزان رازآلودبودن و ابهام آن‌ها کاسته نشده است. شاید بیشتر از علم و دانش، اتکا به امر قدسی بوده که توانسته کم و کیف جهان پیچیده عالم معنا را برای بشر بازگشایی کند. این عالم رازآلود، پیچیده و ناشناخته، همواره انسان را بر آن داشته که بیشتر و حریص‌تر به آن گرایش یابد تا بتواند به دریافت‌هایی شخصی و تجربی به آنچه ندیده یا جهل داشته، برسد. همین کشش و کنجکاوی بشر باعث شده که با رشد علم و دانش، انسان متمدن نه‌تنها از خرافات فاصله نگیرد، بلکه جلوه‌های مدرنی به آن ببخشد و با انواع عرفان‌های کاذب و نوظهور به سمت نادیده‌ها قدم بگذارد.
درباره حکم استخدام جن و ارواح، میان علما اختلاف‌نظر وجود دارد که برخی قائل به جواز و برخی قائل به حرمت هستند. مهم‌ترین دلیل حرمت استخدام جن و ارواح، سحر و جادوگری دانستن آن موارد است.
ساحری سابقه دیرینه در تاریخ بشر دارد که بیشترین زمان گسترش آن، زمانی بود که انبیای الهی یا در جامعه حضور نداشتند و یا حاکمیت آن‌ها کم بود؛ بیشترین زمان حضور آن‌ها بعد از حضرت نوح و سلیمان بود. ساحران ضررهای زیای اعم از ضررهای دینی و معنوی به جامعه بشری زدند؛ ازاین‌رو راه‌های دسترسی به اجنه و ارواح و اطلاعات و تاثیراتی که اجنه و ارواح می‌دهند یا می‌گذارند، خلاف دین است و چه بسا که ساحران ادعای نبوت یا مهدو یت کرده‌اند.
برخی قائل به سحر و جادو بودن این موارد نیستند اما آن‌ها را حرام می‌دانند؛ زیرا موجب ضرر می‌شود و ادله شرعی، حرمت سحر و کهانت را مطلق می‌دانند. اکثر علما استخدام جن و ارواح را فی‌نفسه جایز می‌دانند؛ زیرا این موارد تخصصا از بحث سحر و جادوگری خارج هستند. در سحر و جادوگری ضرر، فریب و خدعه وجود دارد که در استخدام جن و ارواح یافت نمی‌شوند. برخی به‌دلیل کهانت دانستن ارتباط با جن، آن را حرام می‌دانند. اصل رابطه با جن، ضرر ندارد، بلکه ضرر بر آن عارض می‌شود؛ بنابراین تا ارتباط موجب ضرر نشود، جایز است.


معنی روح

ریشه روح، «ر-و-ح» یکی از پرمعناترین ریشه‌های لغت عربی است که در سه معنای عمده به کار رفته که این هر سه معنا در ارتباط نزدیکی با هم هستند:
1. هوا، باد و بوی خوش؛[1]
2. راحتی؛[2]
3. نفس[3] (روان).
در فارسی هم واژه روان، روانی و باد، دارای قرابت معنایی هستند که شباهت به واژه روح دارد. روح در قرآن کریم در هر سه معنا به کار رفته است.
1. «وَ هُوَ الَّذی یُرْسِلُ الرِّیاحَ بُشْراً بَیْنَ یَدَیْ رَحْمَتِهِ».[4] و «إِنِّی لَأَجِدُ ریحَ یُوسُفَ لَوْ لا أَنْ تُفَنِّدُونِ».[5]
2. «تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوح».[6]
3. «فَرَوْحٌ وَ رَیْحانٌ وَ جَنَّةُ نَعیمٍ».[7] و «وَ لَکُمْ فیها جَمالٌ حینَ تُریحُونَ وَ حینَ تَسْرَحُونَ».[8]
ریحان به معنای گل نیز از همین ریشه است که به‌دلیل بوی خوش به این نام گفته شده است.
کلمه روح در هر علمی معنای اصطلاحی خاص خود را دارد و در اصطلاح قرآنی نیز با تعبیرات متفاوتی به کار رفته است. روح از نظر لغت به معنای «نفس» و «دویدن» است بعضی بیان کرده‌اند که روح و ریح (باد) از یک معنا گرفته شده است.[9] وجه تسمیه روح انسانی به دلیل این است که از نظر تحرک و ناپیدابودن مانند نفس و باد است.
روح، پديده‌ای از عالم بالا و غيب است که حیات‌بخش پديده‌های عالم ماده و دنیا است. در برخی باورهای مذهبی، اعتقاد بر این است که روح انسان درواقع همان جان اوست و پس از مرگِ پیکر انسان، ماندگار خواهد ماند.
واژه روح در قرآن، همان موجودی است که مبدأ حیات و زندگی است و منحصر به انسان یا انسان و حیوان نیست، بلکه شامل غیرانسان و حیوان نیز می‌شود.
«فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجَابًا فَأَرْسَلْنَا إِلَيْهَا رُوحَنَا»؛[10] مریم میان خود و آنان، حجابی افکند و در این هنگام، ما روح خود را به‌سوی او فرستادیم.
« وَکَذَلِکَ أَوْحَيْنَا إِلَيْکَ رُوحًا مِنْ أَمْرِنَا»؛[11] همان‌گونه (که بر پیامبران پیشین، وحی فرستادیم) بر تو نیز روحی را به فرمان خود وحی کردیم.
این دو آیه و آیات دیگر به صراحت بر وجود روح در انسان و برخی موجودات دیگر غیر از انسان، دلالت دارد.
گاهی مراد از روح، روح انسانی است، «وَيسْأَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَمَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلًا»؛[12] (ای پیامبر!) از تو درباره روح می‌پرسند، بگو روح از کار خداست و به شما جز اندکی از علم داده نشده است.
در این آیه گرچه روح، مطلق آمده، ولی از قراین موجود در آیه، استفاده می‌شود که مراد از روح، روح انسانی است که به امر خدا انجام گردیده است. بنا بر عقیده بیشتر مفسران، روح در آیه به معنای روان و عامل حیات به کار رفته است.[13] مفسر بزرگ «شیخ ابوالفتوح رازی» با بیان اقوال مختلف درباره مفهوم و معنای روح می‌گوید: «آنچه در این آیه مورد سؤال قرار گرفته، روح آدمی است که قوام حیات به آن است و آدمی به آن زنده و با فقدان آن، زنده نمی‌ماند».[14]
علامه طباطبایی (رحمه‌الله) می‌گوید: «واژه روح آن‌گونه که در لغت معرفی شده، به معنای مبدأ حیات است که جاندار با آن قادر بر احساس و حرکت ارادی می‌شود، ولی مراد از روح در این آیات، همان روح و نفس به نام «نفس ناطقه» است که در کالبد همه افراد انسان‌های موجود، وجود دارد که وجودش از سوی خدا و وابسته به اوست».[15]


معنای جن

این واژه مشتق از ریشه «ج ن ن» به معنای پوشش و استتار است[16] و برخی معتقدند معنای اصلی پوشش و استتار در بیشتر مشتقات این ریشه وجود دارد؛ مانند جَنین که در رحم مادر پنهان است.[17] برخی واژه «الجانّ»[18] که در قرآن همراه انس به کار رفته را اسمِ جمعِ «جنّ» دانسته‌اند.[19]
در اصل کلمه‌ «جن» به معنای چیزی است که از حس انسان پوشیده باشد. قرآن در ۲۲ آیه از جن یاد می‌کند و هفتادودومین سوره آن نیز جن نام دارد. جن در قرآن، موجودی است با شعور و اراده که به اقتضای طبیعتش، بشر آن را نمی‌بیند و در شرایط عادی، قابل درک حسی نیست. او مانند انسان، تکلیف دارد و هدف از خلقت او، همانند انسان، عبادت و بندگی خداست. مانند آدمیان‌ در روز قیامت‌ از آن‌ها بازخواست‌ می‌شود[20] و می‌تواند مؤمن یا مشرک باشد.
لغت‌دانان به نوعِ ارتباط میان دو واژه جن و جان اشاره کرد‌ه‌اند؛ برخی جان را اسم جمعِ جن دانسته‌اند و گروهی، جن را فرزند جان می‌دانند و جان را «ابوالجن» نامیده‌اند.[21]


ماهیت روح و جن

حقیقت و ماهیت روح یکی از پیچیده‌ترین مسائلی است که تا‌کنون دانش بشری قادر به درک آن نشده و باعث اختلاف دیدگاه اندیشمندان درباره آن شده است. به گفته بعضی از دانشمندان، حدود هزار دیدگاه درباره حقیقت روح و دیگر مسائل مربوط به آن، گفته شده است.[22]
واژه روح در قرآن ۲۱ بار در و معانی مختلفی استفاده شده است؛ مانند جبرئیل فرشته وحی که با عنان «روح القدس» و «روح الامین» تعبیر شده، فرشته‌ای که بالاتر از همه فرشتگان است و روح جدا از تن در انسان. خدا پس از پایان آفرینش انسان، از روح خویش در او دمید و سپس به فرشتگان دستور داد بر او سجده کنند.[23]
یکی از آیات مهمی که در قرآن کریم اشاره اجمالی به ماهیت روح دارد، آیه ۸۵ سوره اسراء است: «یسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی ومَا أُوتِيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلَّا قَلِيلاً»؛ از تو درباره روح می‌پرسند، بگو: روح از امر پروردگار من است و جز اندکی از علم آن به شما داده نشده است.
منظور آیه نمی‌تواند روح حیوانی باشد که در دانش پزشکی از آن بحث می‌شود؛ چراکه شناخت ماهیت آن، دور از دسترس علوم نبوده و در پزشکی قدیم و علوم روحی جدید درباره ماهیت آن مطالب مختلفی گفته شده است. همچنین مراد از آن، جبرئیل نیست؛ چون در بسیاری از آیات قرآن تکرار شده و به قرینه اینکه در کنار ملائکه و متمایز از آن‌ها آمده (الملائکه و الروح) به‌یقین چیزی غیر از ملائکه است و صریح برخی از روایات نیز به این تمایز اشاره دارد.
علامه طباطبایی (رحمه‌الله) درباره چیستی روح در آیه «یسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ...» می‌گوید: روح ظاهراً خَلقی بسیار وسیع‌تر از جبرئیل و غیرجبرائیل است.
در این جا به برخی از روایات دال بر این که روح غیر از ملائکه و غیر از جبرئیل است اشاره می‌شود:
الف-«أَتَى رَجُلٌ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه‌السلام) يَسْأَلُهُ عَنِ اَلرُّوحِ أَ لَيْسَ هُوَ جَبْرَئِيلَ فَقَالَ لَهُ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ (علیه‌السلام) جَبْرَئِيلُ (علیه‌السلام) مِنَ اَلْمَلاَئِکَةِ وَاَلرُّوحُ غَيْرُ جَبْرَئِيلَ»؛[24] شخصی از حضرت علی (علیه‌السلام) پرسید: آیا روح همان جبرئیل است؟ حضرت فرمود: جبرئیل از ملائکه است و روح غیر از جبرئیل است.
ب-«عَنْ أَبِی بَصِیرٍ قَالَ سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه‌السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ (عزوجل) یَسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّی قَالَ خَلْقٌ أَعْظَمُ مِنْ جَبْرَئِیلَ وَ مِیکَائِیلَ کَانَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) وَهُوَ مَعَ الْأَئِمَّةِ وَهُوَ مِنَ الْمَلَکُوتِ»[25]؛ابوبصیر از امام صادق (علیه‌السلام) آیه «یسْئَلُونَکَ عَنِ الرُّوحِ ...» پرسید. حضرت فرمود: خلقی است بلندمرتبه‌تر از جبرائیل و میکائیل که همراه با پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بود و با ائمه (علیهم‌السلام) همراه است و از عالم ملکوت است.
اما در برخی آیات، جبرئیل را روح‌الامین معرفی کرده است.[26] وجه جمع این دو را علامه طباطبایی (رحمه‌الله) می‌گوید که از اشارات قرآن استنباط که جبرئیل و ملائکه، حاملان روح هستند و روح را در تنزلات و ترقیات خود، همراهی می‌کنند؛ ازاین‌رو روح به وجهی ملازم ملائکه و جبرئیل است و به وجهی جدای از آن‌هاست.[27]
درباره ماهیت و حقیقت این روح، خدای سبحان در آیه مذکور با بیانی اجمالی چنین فرموده: «قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي» بگو روح از امر پروردگار من است. این آیه نشان می‌دهد روح که از سنخ امر خداوند و منسوب به ذات است. از آنجا که «امر الهی» عبارت است از کلمه «کن» که همان کلمه ایجادی است و اشاره به فعل مختص ذات خدا دارد. روح که از سنخ امر الهی است، با مقیاس زمان، مکان و هیچ خصیصه مادی دیگری اندازه‌گیری نمی‌شود.
درباره ماهیت روح همین اندازه می‌توان گفت که حقیقتی مجرد و از سنخ امر خداوند است، ولی درک چگونگی این امر ربوبی و مراتب آن، نیاز به علمی شهودی دارد و چون اکثر مردم فاقد چنین ادراکی هستند، سخن‌گفتن در این مورد باعث حیرت عقول بوده و شاید باعث گمراهی نیز باشد. درباره شناخت روح در ظاهر قرآن تفصیل بیشتری گفته نشده، اما نباید گمان کرد که خود پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) از این علم بی‌بهره بوده است.[28]
از موجوداتی که در منابع دینی از آن‌ها نام برده شده و در سرنوشت انسان‌ها تأثیر‌گذارند، جنیان هستند. ابلیس نیز از همین طایفه است؛ ازاین‌رو، آگاهی از حقیقت، اوصاف، نحوه حیات و سرنوشت این موجودات و چگونگی ارتباط آن‌ها با آدمی، همیشه برای بشر جذاب بوده است.
در مورد حقیقت جن میان عالمان اختلاف است: میرداماد می‌گوید: «به اعتقاد حکمای اسلام، جن نه جسم است و نه جسمانی، بلکه موجودی مجرد و مخالف با ماهیت نفوس بشری است که به پیکری آتشی و هوایی تعلق می‌گیرد و قدرت بر تصرف در این عالم را دارد».[29]
ملاصدرا قائل به دو وجود برای جن است؛ وجودی در عالم حس و وجودی در جهان غیب و مثال. وی معتقد است چون این موجودات دارای تنی لطیف مانند هوا هستند به‌دلیل تراکم کمی که دارند، دیده نمی‌شوند، اما اگر متراکم شوند مانند ابر، قابل‌دیدن می‏شوند. در دنیا هیچ بدنی نیست که دارای نوعی نرمی و اعتدال باشد، مگر اینکه روحی داشته باشد که مناسب آن باشد.[30]
برخی نیز گفته‏اند جن مخلوقی از مخلوقات خداوند متعال است که از حواس ما پنهان بوده و مانند انسان شعور و اراده داشته و مکلف است و در بینشان مطیع، عاصی، مؤمن و مشرک وجود دارد و در آخرت نیز مبعوث می‌شوند.[31]
تنها منبعی که درباره خلقت جن می‌تواند اطلاعات کافی بدهد، قرآن است؛ زیرا احتمال هیچ‌گونه اشتباهی در آن نیست. قرآن می‌فرماید: «وَخَلَقَ الْجَانَّ مِنْ مارِجٍ مِنْ نار»؛[32] جن را از شعله‏‌هاى مختلط و متحرّک آتش خلق کرد.
براساس نظر قرآن‌، «جن» مخلوقی غیرمادی است که با حواس پنجگانه قابل‌لمس و درک نیست. به ‌عبارت دیگر، این موجود را با عوامل و حواس ملکی نمی‌توان دریافت کرد و برای انسان‌ قابل رؤیت نیست؛ زیرا کارهای عجیب و حرکات سریع انجام می‌دهند.[33] قرآن‌کریم می‌فرماید: «إِنَّهُ یَراکُمْ هُوَ وَ قَبِیلُهُ مِنْ حَیْثُ لا تَرَوْنَهُم‏»؛[34] او و همکارانش شما را مى‏بینند از جایی که شما آن‌ها را نمى‏بینید.
جن موجودی لطیف است که اگر تغییر حالت بدهد در قوه حس و ادراک انسان به صورت‌های مختلف، محسوس می‌شود. او روی زمین قبل از خلق‌شدن انسان‌ها به وجود آمده است.[35] «وَالْجَانَّ خَلَقْناهُ مِنْ قَبْلُ مِنْ نارِ السَّمُومِ»؛[36] و جن را پیش از آفریدن انسان از آتش بى‏دود و لطیف خلق کردیم. جن از آتش آفریده شده است. «سموم» باد داغی است که تأثیری همچون سم دارد.[37] برخی معتقدند که سموم، باد بسیار داغی است که هم زبانه و هم سوزندگی دارد. سموم نامیده‌اند؛ زیرا به‌دلیل ظرافت و لطافتش، در منفذهای زیر پوست (مسام) نفوذ می‌کند.[38] در آیه «وَخَلَقَ الْجَانَّ مِن مَّارِجٍ مِّن نَّار»[39] مفسران «مارج» را شعله خاص بدون دود دانسته‌اند؛[40] آتش مشتعل متحرک که همیشه در جنبش است و جابجا می‌شود.


ارتباط انسان با ارواح و اجنه

از آنجا که روح، امری مادی نیست، محدودیت ماده را ندارد و مانند اشعه خورشید که از پشت شیشه و ابر به داخل منزل می‌تابد و چیزی نمی‌تواند مانع از حضور و حرکت ذرات آن شود، می‌تواند در همه‌ جا حاضر شود.
از آیات و روایات استفاده می‌شود که روح انسان‌ پس از مرگ می‌تواند از مسائل دنیا آگاهی یابد و ارواح مؤمنان برحسب قدر و اندازه فضیلتشان، کم‌وبیش خانواده‌شان را زیارت می‌کنند.[41] این امتیاز، اختصاص به ارواح مؤمنان دارد که به اذن خداوند از آزادی نسبی برخوردارند، اما ارواح کافران و کسانی که اهل پلیدی و ظلمند، در وادی برهوت به بند کشیده شده، در عقاب اعمال خود گرفتارند و نمی‌توانند آزادانه رفت‌وآمد کنند.
قرآن مجید از جن‌هایی صحبت کرده که خدمت پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌آمدند و درنتیجه گوش‌دادن به آیات قرآن، ایمان آوردند.[42] همچنین از جن‌هایی صحبت شده که در خدمت حضرت سلیمان (علیه‌السلام) بودند.[43] از انسان‌هایی صحبت شده که به جن پناه می‌بردند.[44]
در روایات اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نیز به روایاتی برمی‌خوریم که حاکی از خدمت‌نمودن برخی از طایفه جن به افراد صالح است.[45]


مصادیق ارتباط با ارواح و اجنه

در میان آیات قرآن و احادیث و منابع تاریخی، مصادیق بسیاری مورداتفاق میان دانشمندان شیعه و اهل سنت وجود دارد که گویای ارتباط و مکالمه با مردگان است.
«وَقَدْ رَجَعَ مِنْ صِفِّينَ فَأَشْرَفَ عَلَى الْقُبُورِ بِظَاهِرِ الْکُوفَةِ: يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ وَالْمَحَالِّ الْمُقْفِرَةِ وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ، يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ وَنَحْنُ لَکُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ؛ أَمَّا الدُّورُ فَقَدْ سُکِنَتْ، وَأَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُکِحَتْ، وَأَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ. هَذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَکُمْ؟ ثُمَّ الْتَفَتَ إِلَى أَصْحَابِهِ فَقَالَ: أَمَا [وَاللَّهِ] لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْکَلَامِ لَأَخْبَرُوکُمْ أَنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى».[46] از صفين بازگشته بود، گذارش به گورستان بيرون کوفه افتاد. چنين فرمود: اى ساکنان خانه‌هاى وحشتزا و محله‌هاى تهى و گورهاى تاريک! اى در خاک غنودگان! اى غريبان! اى ترسندگان! شما در رفتن بر ما پيشى گرفته‌ايد و ما از پى شما مى‌آييم. اما خانه‌هايتان، ديگران در آن‌ها آرميده‌اند. اما زنانتان، ديگران آنان را به زنى گرفته‌اند. اما اموالتان به ميان ديگران تقسيم شده. اين‌ها خبرهايى بود که ما داشتيم، شما چه خبر داريد؟ سپس، به اصحابش رو کرد و فرمود: اگر اينان رخصت سخن گفتن ‌داشتند، به شما مى‌گفتند که بهترين توشه‌ها پرهيزگارى است.
از ظاهر کلام امام عل (علیه‌السلام) (چنين برمى‌آيد که او با ارواح مردگان سخن مى‌گويد و آن‌ها سخنان امام (علیه‌السلام) را درک مى‌کنند. همچنین اگر اذن پروردگار باشد، آن‌ها نيز مى‌توانند با انسان‌ها ارتباط برقرار کنند؛ پس اين روایت دليلى بر امکان ارتباط با ارواح است؛ هرچند بسيارى از مدعيان دراين‌باره دروغ مى‌گويند و با خيالات خود، ارتباط یافته‌اند، ولى اصل ارتباط، امکان‌پذير است.
آيا اين تعبيرات با آنچه در قرآن مجيد آمده که مى‌فرمايد: «وَ مَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَّنْ فِى الْقُبُورِ»[47] هماهنگ است؟
مشرکان، سخنان پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) را مى‌شنيدند و گوششان از اين نظر ناشنوا نبود ولى اين سخنان در دل و جانشان نفوذ نمى‌کرد؛ بنابراين آيه شريفه می‌گوید: همان‌گونه که توانایی هدایت مردگان را نداری اين قوم مشرک لجوج و متعصب را نيز نمى‌توان هدايت کرد؛ چراکه گوشی برای شنیدن ندارند، گوشى که مطالب را بشنود و به درون جان انسان منتقل کند.
«وَقَف النَّبِیُّ (صلی‌الله‌علیه‌وآله) عَلَی قَلِیبِ بَدْرٍ فَقَالَ بِئْسَ عَشِیرَهْ الرَّجُلِ کُنْتُمْ لِنَبِیِّکُمْ کَذَّبْتُمُونِی وَصَدَّقَنِی النَّاسُ وَأَخْرَجْتُمُونِی وَآوَانِی النَّاسُ وَقَاتَلْتُمُونِی وَنَصَرَنِی النَّاسُ ثُمَّ قَالَ هَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا فَقَدْ وَجَدْتُ مَا وَعَدَنِی رَبِّی حَقّاً ثُمَّ قَالَ إِنَّهُمْ یَسْمَعُونَ مَا أَقُولُ».[48]
پیامبر بر چاه بدر ایستاد و فرمود: «چه بد قومی برای پیامبرتان بودید. من را تکذیب کرده و از دیارتان بیرون کردید، درحالی‌که مردم پناهم دادند. با من جنگیدید درحالی‌که مردم یاریم دادند». سپس فرمود: «آیا آنچه پروردگارتان وعده داده بود را درست یافتید؟ به‌راستی که من وعده‌ پروردگارم را راست و درست یافتم». سپس فرمود: «آنان سخنان من را می¬شنوند».
پیامبر خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) کشته‌شدگان جنگ بدر را مخاطب قرار داد و فرمود: «فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّکُمْ حَقًّا»[49] گفتند: ای پیامبر خدا آن‌ها مرده‌اند، چرا آن‌ها را صدا می‌زنید»؟ حضرت فرمود: «آن‌ها اکنون از شما شنواترند.
ممکن است در موارد عادى، ارواح صداى کسى را نشنوند، اما در مواقع فوق‌العاده، هنگامى که پيامبر، امام معصوم يا يکى از اوليای الهی با آن‌ها سخن خاصى بگويد، آن را خواهند شنيد.
در آیات و روایات، مواردی از حضور جنیان و ارتباط آنان با پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) و ائمه اطهار (علیهم‌السلام) آمده است.
جن به تسخیر آدمی درمی‌آید و انسان می‌تواند او را به خدمت گیرد، حتى افراد سرکش آن‌ها را به زنجیر و بند بکشد. جنیان در تسخیر حضرت سلیمان بودند و از آن‌ها کار می‌کشید. برخی اجنه برای حضرت سلیمان غواصی و کارهای سنگین انجام می‌دادند که در توان انسان نبوده است.[50]
یکی از جنیان به حضرت سلیمان گفت: پیش از آنکه برخیزی، می‌توانم تخت بلقیس را برایت بیاورم.[51] معلوم می‌شود که جن می‌تواند برخی کارها را برای آدمی انجام دهد. گرچه در داستان بلقیس بالاخره «آصف بن برخیا» تخت بلقیس را قبل از چشم برهم‌زدن حاضر کرد، ولی از آن آیه به دست می‌آید که جن نیز قدرتی انجام برخی کارهای سریع را برای انسان دارد.
به اذن الهی، اجنه مؤمن برای پیامبران و امامان مسخر می‌شدند و به آن‌ها خدمت می‌کردند. ممکن است برخی صالحان دارای معنویت نیز جنیان را به تسخیر خود درآورند.


امکان ارتباط با ارواح و جن

در مسأله ارتباط انسان بار ارواح و اجنه، دو بحث مطرح است : 1- امکان و عدم امکان ارتباط؛ 2- حکم ارتباط. آیا امکان ارتباط هست در صورت عدم ارتباط، حکمی بر آن بار نمی‌شود و کسانی که ادعای ارتباط با آن‌ها دارند، دروغگو هستند، اما در صورت امکان ارتباط، بحث این است که چه حکمی دارد؟
ارتباط با ارواح به معنای امکان گفت‌وگو و کسب اطلاعات از روح درگذشتگان، از موضوعاتی است که در امکان یا عدم امکان آن اختلاف‌نظر وجود دارد. این موضوع به مباحث اعتقادی مثل توسل به امامان و زیارت اهل قبور ارتباط دارد. قائلان به امکان ارتباط با ارواح به آیاتی از قرآن استناد کرده‌اند که به زنده بودن شهدا و ارتباط با ارواح پیامبران اشاره دارد. آنان همچنین به روایات و تجربه کسانی که با ارواح ارتباط برقرار کرده‌اند، استناد می‌کنند. در مقابل، باورمندان به عدم امکان رابطه با ارواح نیز به آیاتی تمسک کرده‌اند که مردگان را موجوداتی غیرشنوا معرفی کرده که توان پاسخگویی به هیچ سخنی را ندارند.
امکان ارتباط با ارواح و آگاهی روح مردگان از زندگان با چند مسأله دینی پیوستگی دارد. برخی از عالمان شیعه، مسأله ارتباط با روح را از مسائل پیچیده و رایج روز دانسته و هدف از طرح این بحث را نه صحّه‌گذاشتن بر تمام ادعاهای مدعیان ارتباط با ارواح، بلکه اثبات اصل ارتباط با ارواح گذشتگان می‌داند. در پرتو این بحث به دنبال پاسخ به شبهاتی هستند که برخی درباره زیارت قبور و توسل شیعیان به پیشوایان اسلام مطرح کرده‌اند.[52] برخی ادّعا کرده‌اند که می‌توانند ارواح گذشتگان را احضار کرده و با آن‌ها ارتباط برقرار کنند و پاسخ برخی پرسش‌ها را بیابند.
درباره امکان ارتباط با روح یا عدم آن، دو دیدگاه وجود دارد:
دیدگاه عدم امکان ارتباط با ارواح
انسان‌ها در طول تاریخ با عقیده‌های مختلف، معتقد بوده‌اند که مردگان، حیات ویژه‌ای دارند و برای شادی آنان اعمالی را انجام می‌دهند.
منکران ارتباط با ارواح دو گروه هستند:
اوّل مادّی‌گرایان و طبیعت‌گرایان هستند که اصل وجود روح را انکار می‌کنند. می‌گویند: مادّه چیزی است که قابل لمس و رؤیت باشد، هرچند بسیار کوچک باشد، براساس این دیدگاه، آنچه با چشم ظاهر دیده نمی‌شود و قابل‌درک نیست، وجودش را نمی‌توان پذیرفت. دوام و بقای هر چیزی قائم به وجود مادّه است. روحی در کار نیست و نیروبخش حیات انسان، سلسله اعصاب است که ادراکات را به مغز رسانده و آگاهی به وجود می‌آورد. فکر و اندیشه از سلّول‌های مغز سرچشمه می‌گیرد. انسان می‌میرد، می‌پوسد و از بین می‌رود؛ پس معادی وجود ندارد «إِنْ هی إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِین»؛[53] به‌یقین غیر از این زندگى دنیاى ما، چیزى در کار نیست. پیوسته گروهى از ما مى‏میریم و نسل دیگرى جاى ما را مى‏گیرد و ما هرگز برانگیخته نخواهیم شد.
با پیشرفت علم و تحقیق درباره علم روحی، این نظریه اعتبار ندارد. آن نیروی ناپیدا که جسم آدمی را اداره می‌کند و نظام و هماهنگی مخصوص در تمام اعضای ظاهری انسان به وجود می‌آورد، چیست؟! آیا چون آن‌ها را نمی‌بینیم می‌شود انکار کنیم؟ اگر حواسّ انسان از درک برخی عوالم ناپیدا عاجز باشد، دلیل بر نبود آن عوالم نیست.
گروه دیگر منکر ارتباط با ارواح معتقد است که مردگان هیچگاه چیزی نمی‌شنوند و چیزی نمی‌فهمند. آن‌ها به آیات سوره فاطر استناد کرده‌اند:
«يُولِجُ اللَّيْلَ فِى النَّهارِ وَيُولِجُ النَّهارَ فِى اللَّيْلِ وَسَخَّرَ الشَّمْسَ وَالقَمَرَ کُلٌّ يَجْرى لأَجَل مُسَمّىً ذلِکمُ اللّهُ رَبُّکُمْ لَهُ المُلْکُ وَالّذين تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ ما يَمْلِکُونَ مِنْ قِطْمِير * إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءَکُمْ وَلَو سَمِعُوا مَا استَجابُوا لَکُمْ وَيَومَ القِيامَةِ يَکْفُرونَ بِشِرکِکُمْ وَلا يُنَـبِّـئُکَ مِثْلُ خَبير * يا أَيُّهَا النّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللّهِ وَاللّهُ هُوَ الغَنِىُّ الْحَميد»؛[54] شب را در روز و روز را در شب وارد مى کند و خورشيد و ماه را به (نفع شما) تسخير کرده و همگى تا مدت معيّنى جريان دارند. اين است خداى شما، براى اوست ملک جهان هستى. کسانى را که جز او پرستش مى‌کنيد، رشته هسته خرمايى را مالک نمى‌شوند. اگر آنان را بخوانيد، دعاى شما را نمى‌شنوند و اگر بشنوند براى شما پاسخ نمى‌گويند. در روز رستاخيز بر شرک شما کفر مى‌ورزند و هرگز تو را مانند خبير آگاه نمى‌کند .اى مردم! شما به خدا محتاجيد وخداوند بى‌نياز و ستوده است.
از اين استدلال به دو گونه مى‌توان پاسخ داد:
اين آيات مربوط به بت‌هاى چوبى و فلزى عرب جاهلى است. اگر قرآن مى‌فرمايد: «إِنْ تَدْعُوهُمْ لا يَسْمَعُوا دُعاءکُمْ» مربوط به اين‌گونه از خدا نماها است و از محل بحث برقرارى ارتباط با ارواح خارج است.
اگر آيات، مربوط به قديسان و پيامبرانی باشد که پرستیده می‌شدند، مقصود، نفى قدرت ذاتى در «سماع» و «استجابت» است و نفى چنين امرى ملازم با نفى سماع و استجابت به اذن الهى نيست.
«أَفَمَنْ يَخْلُقُ کَمَنْ لا يَخْلُقُ أَفلا تَذَکَّرُون*وَإِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللّهِ لا تُحْصُوها إِنَّ اللّهَ لَغَفُورٌ رَحيمٌ * وَاللّهُ يَعْلَمُ ما تُسِرُّون وَما تُعْلِنُونَ * وَالّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ لايَخْلُقُونَ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُون * أَمواتٌ غَيْرُ أَحْياء وما يَشْعُرُونَ أَيّانَ يُبْعَثُونَ * إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَالّذِينَ لا يُؤمِنُونَ بِالآخِرَةِ قُلُوبُهُمْ مُنْکِرَةٌ وَهُمْ مُسْتَکْبِرونَ»؛[55] آيا آن کسى که مى‌آفريند، مانند کسى است که خلق نمى‌کند؟ چرا متذکر نمى‌شويد. اگر نعمت‌هاى خدا را بشماريد نمى‌توانيد احصا کنيد. خداوند آمرزنده و رحيم است. خداوند از آنچه پنهان مى‌سازيد يا آشکار مى‌کنيد آگاه است. آن‌ها را که جز خدا مى‌خوانيد (پرستش مى‌کنيد) چيزى را خلق نمى‌کنند، درحالى‌که خود، مخلوق هستند. مردگانند، زنده نيستند و نمى‌دانند (که پرستندگان آن‌ها) کى مبعوث مى‌شوند. خداى شما خداى يگانه است، قلوب آن گروه که به سراى ديگر ايمان ندارند، منکر (حق) است و از خضوع (در برابر حق) کبر مى‌ورزند».
مورد استدلال آنان آيه بيست‌ويکم است. در اين آيه چيزهايى که مورد پرستش امت‌هاى پيشين بود با جمله «أَمْواتٌ غَير أَحياء...» توصيف شده و چنين موجوداتى نمى‌توانند سخن طرف مقابل را بشنوند و به درخواست او پاسخ بگويند و مقصود از چنين موجودات که در جمله «أَمْواتٌ غَير أَحياء...» آمده، قديسان و پيامبران است؛ در اين صورت، آيه گواه بر نفى ارتباط با چنين افراد خواهد بود.
ممکن است که اين نوع آيات، ناظر به اجساد طبيعى و مادى افراد باشد که پس از خروج روح به‌صورت جمادى در مى‌آيند، ولى طرف ارتباط، ارواح اوليا و شهدا است که در جهان ديگر يا بدن‌هاى متناسب با آن جهان به سر مى‌برند. سلب شنوايى و ناآگاهى از مردگان، حکمی طبيعى است، ولى چنين حکمى مانع از آن نخواهد بود که بخشى از اموات در پرتو الطاف الهى، منزلتى دارند که آگاه و شنوا باشند.
«أَيُشْرِکُونَ ما لا يَخْلُقُ شَيْئاً وَهُمْ يُخْلَقُونَ* وَلا يَسْتَطِيعُونَ لَهُمْ نَصْراً وَلا أَنْفُسَهُمْ يَنْصُرُونَ* وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الهُدى لا يَتَّبِعُوکُمْ سَواءٌ عَلَيْکُمْ أَدَعَوتُمُوهُمْ أَمْ أَنْتُمْ صامِتُونَ* إِنَّ الّذينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللّهِ عِبادٌ أَمْثالُکُمْ فَادْعُوهُمْ فَلْيَسْتَجيبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صادِقينَ* أَلَهُمْ أَرْجُلٌ يَمْشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَيْد يَبْطِشُونَ بِها أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِها أَمْ لَهُمْ اذانٌ يَسْمَعُونَ بِها قُلِ ادْعُوا شُرَکاءَکُمْ ثُمَّ کِيدُونِ فَلا تُنْظِرُون»؛[56] آيا موجوداتى را که چيزى خلق نمى‌کنند و خودشان مخلوق هستند، شريک قرار مى‌دهند. موجوداتى که نمى‌توانند به آن‌ها و نه خودشان را کمک نمايند. اگر آن‌ها را به هدايت دعوت کنيد، شما را پيروى نمى‌کنند چه آن‌ها را بخوانيد و يا ساکت بمانيد، نتيجه يکسان است. آن‌ها را که مى‌خوانيد بسان شما بندگان خدا هستند. اگر راست مى‌گوييد آن‌ها را بخوانيد تا شما را اجابت کنند. مگر آن‌ها پا دارند که با آن راه بروند يا دست دارند که با آن چيزى را بگيرند يا چشم دارند که با آن ببينند يا گوش دارند که با آن بشنوند؟ بگو شريکان پندارى را بخوانيد و درباره من حيله کنيد، و مهلتم ندهيد.
مقصود این آيات، همان اصنام و بت‌هاست ولى چرا ضماير مخصوص ذوالعقل در اين آيات به کار رفته است «وَهُمْ يُخلقُون»، «لا يَسْتَطِيعُون»، «ولا أَنْفسهُمْ»؟ می‌توان گفت که قرآن در اين آيات از ديدگاه کافران، سخن مى‌گويد. آنان با بت‌هاى خود بسان موجودات عاقل رفتار مى‌کردند، آن‌ها را مى پرستيدند، از آن‌ها حاجت مى‌خواستند، براى آن‌ها قربانى مى‌کردند و ...؛ ازاين‌رو حسن تخاطب ايجاب کرد که ضماير مخصوص به ذوالعقل به کار رود.
زمخشری با استناد به آیه «إِنَّهُ يَرَاکُمْ هُوَ وَقَبِيلُهُ مِنْ حَيْثُ لَا تَرَوْنَهُمْ»[57] معتقد است که دیدن جن، ممتنع است و کسی که ادعای دیدن کند، دروغ گفته است،[58] درحالی‌که مفاد آیه، ندیدن جنیان است نه محال بودن آن.


امکان ارتباط با ارواح

طرف‌داران امکان ارتباط، برای اثبات مدعای خود به دلایل قرآنی، روایی و سیره‌ای استناد کرده[59] و بر این باورند که دلیلی برای انکار آن وجود ندارد، اما این کار نیازمند شرایط و آمادگی‌های فراوان است و بدون داشتن تخصّص، امکان ندارد.[60] نظريه انکار امکان ارتباط با ارواح، نه‌تنها با آيات قرآن مخالف است، بلکه با سنت مسلّم اسلامى که از پيامبر گرامى و پيشوايان معصوم (علیهم‌السلام) به دست ما رسيده و همچنین با احاديثى متواتر که دراين‌باره نقل شده، مخالف است.[61]


ادله معتقدان به امکان ارتباط با ارواح

الف- آیات قرآن
1- آیاتی که خداوند در آن‌ها شهدا را زنده می‌داند؛ «وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِينَ قُتِلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا بَلْ أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ»؛[62] هرگز کسانى را که در راه خدا کشته شده‌اند، مرده مپندار، بلکه زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌‏شوند. عبارت «أَحْيَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ» گواه بر امکان ارتباط با ارواح شهداست.[63] همچنین در قرآن از شادشدن ارواح شهیدان و نیز بشارت‌دادن این روح‌ها به دیگران یاد شده است[64] و این نیز نشانه دیگری است که امکان ارتباط با روح را بیان می‌کند.
2- آیات مربوط به ارتباط با ارواح پیامبران. پیامبر اسلام (صلی‌الله‌علیه‌وآله) می‌توانست با پیامبرانی که در این دنیا نبودند، ارتباط برقرار کند.[65]
3- آیاتی که در آن‌ها، به پیامبران مانند نوح،[66] ابراهیم،[67] موسی و هارون[68] (علیهم‌السلام) سلام داده شده است. سلام‌های قرآن بر پیامبران، زمانی واقعی است که ارواح آنان زنده باشند و آن را بشنوند. برخی به سلام در نماز هم استناد کرده‌اند؛ اگر ارتباط و پيوند ما با پيامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) مقطوع باشد، سلام‌دادن به‌صورت خطاب، بی‌معنا خواهد بود.[69]
4- آیاتی که درباره کافران است: «فَتَوَلَّى عَنْهُمْ وَقَالَ يَا قَوْمِ لَقَدْ أَبْلَغْتُکُمْ رِسَالَاتِ رَبِّي وَنَصَحْتُ لَکُمْ فَکَيْفَ آسَى عَلَى قَوْمٍ کَافِرِينَ»؛ آن‌گاه شعیب از آن مردم بی‌ایمان روی گردانید و گفت: ای قوم! من به شما رسالت‌های خدای خود را ابلاغ کردم و شما را اندرز و نصیحت نمودم، اکنون من چگونه بر هلاک کافران غمگین باشم؟» با توجه به «فَتَولّى عَنْهُمْ وَقالَ يا قَومِ...» می‌توان گفت که هدف از این آیه سرزنش افرادی که مرده اند وعذاب می‌بینند، نه افرادیکه در آنجا حاضرند.
ب- روایات
در میان احادیث موارد فراوانی وجود دارد که گواه ارتباط و مکالمه با ارواح است.
محمّد بن‌ اسحاق گوید: پیامبر بر سر چاه بدر ایستاد و فرمود: «چه بد قومی برای پیامبرتان بودید، من را تکذیب نمودید و از دیارتان بیرون کردید، درحالی‌که مردم من را پناه دادند. با من جنگیدید، درحالی‌که مردم من را یاری دادند». سپس فرمود: «آیا آنچه را پروردگارتان وعده داده بود راست و درست یافتید؟ به‌راستی که من وعده‌ی پروردگارم را راست و درست یافتم». سپس فرمود: «آنان سخنان من را می‌شنوند».[70]
روایت شده که پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) هنگام دفن «فاطمه بنت اسد» او را با دست خود درون قبر نهاد و با وی سخنانی گفت. اصحاب پرسیدند: امروز کاری کردی که برای کسی تاکنون نکرده‌ای؟ پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) فرمود: از اوصاف روز قیامت سخن می‌گفتم که مردم لخت مادرزاد، محشور می‌شوند. در این هنگام فاطمه از رسوایی آن روز وحشت کرد. به او گفتم: «من از خدا می‌خواهم تو را پوشیده برانگیزد».[71]
رسول خدا (صلی‌الله‌علیه‌وآله) به سلمان خبر داد که قبل از مرگ سلمان، شخص مرده‌ای با او سخن خواهد گفت. سلمان، به قبرستان رفت و بر اهل قبرستان سلام‌هایی فرستاد و آن‌ها را به خدا و پیامبر قسم داد تا جواب او را بدهند، در این هنگام روح شخصی جواب سلام سلمان را داد و میان آن روح و سلمان گفت‌وگویی صورت گرفت؛ سلمان بعد از ارتباط با آن روح، یقین به مرگ خود کرد.[72]


ارتباط با جن

قرآن مجید وجود جن را تصدیق کرده و ویژگی‌‏های زیر را برای او برمی‌شمارد:
1. از آتش آفریده شد، برخلاف انسان که از خاک آفریده شده است.[73]
2. دارای علم، ادراک، تشخیص حق از باطل و قدرت منطق و استدلال است.[74]
3. دارای تکلیف و مسئولیت است.[75]
4. گروهی از آن‌ها مؤمن و صالح و گروهی کافرند.[76]
5. دارای حشر و نشر و معاد است.[77]
6. قدرت نفوذ در آسمان‌‏ها و خبرگیری و استراق سمع داشته و سپس منع شد.[78]
7. با بعضی از انسان‌‏ها ارتباط برقرار می‌کردند و با آگاهی محدودی که نسبت به بعضی از اسرار نهایی داشتند، انسان‌‏ها را اغوا می‌کردند.[79]
8. میان آن‌ها افرادی یافت می‌شوند که قدرت زیادی دارند، همان‌گونه که میان انسان‌‏ها چنین است.[80]
9. قدرت بر انجام بعضی از خواسته‌های انسان را دارند.[81]
10. خلقت آن‌ها روی زمین قبل از خلقت آدم بود.[82]
عفریتى از جن مدعى شد که می‌تواند تخت بلقیس را به نزد سلیمان (علیه‌السلام) آورد، پیش از آن‌که از مجلسش برخیزد،[83] حضرت سلیمان (علیه‌السلام) آن جن را تکذیب نکرد؛ هرچند در قرآن نیامده که آن جن تخت را آورد.[84]
از مجموع این آیات استفاده می‌شود که جن موجودی واقعی و مادی است که ارتباط با او امکان‌پذیر است و عده‌ای هم با او ارتباط برقرار کرده‌اند. اگرچه از روزگاران قدیم بین انسان و جن، شیوه‌‏های مختلفی از روابط تصور می‌شد، اما تنها شیوه‌‏هایی که در آیات و روایات معتبر آمده، پذیرفته است.
در قرآن مجید آمده است: «همانا مردانی از انس به مردانی از جن پناه می‌بردند، پس به سختی‌های ایشان می‌افزودند».[85] رسم عرب چنین بود که هرگاه به بیابان هولناکی می‌رسیدند، به جن آن وادی پناه می‌بردند. اسلام این کار را نهی کرد و پناه‌بردن به آفریننده جن و انس را امر فرموده است.[86]


حکم ارتباط با ارواح و اجنه

ارتباط با ارواح و اجنه در همه موارد به یک شکل نیست و حکم آن با توجه به اینکه این ارتباط تحت چه عنوانی است (تسخیر، احضار، سحر و جادو و...) و مصداق کدام یک از راه‌های ارتباط با ارواح وجن‌هاست و نیز فردی که ارتباط برقرار می‌کند چه کسی است (پیامبر، امام یا افراد عادی) مختلف است.
چند دیدگاه درباره احضار ارواح، وجود دارد؛ امام خمینی (قدس‌سره) می‌گوید که احضار ارواح درواقع از باب اینکه ما نباید به سحر و جادو در امور عالم متوسل شویم، حرام است.[87]
آیت‌الله خویی (رحمه‌الله) نیز احضار ارواح برای خبردادن از احوال خود و برزخ را حرام می‌داند؛ زیرا باعث ضرر و زیان است.[88] البته احضار ارواح برای حل برخی مشکلات مؤمنان را به شرط آنکه ارواح مؤمنان اذیت نشوند را جایز می‌داند.[89]
آیت‌الله سیستانی (حفظه‌الله)، ضمن پذیرش امکان احضار ارواح، ممارست بر این عمل، در صورتی که ضرر به دنبال داشته باشد را جایز نمی‌داند.[90]
برخی از علما احضار روح را سحرآمیز نمی‌دانند. آیت‌الله مکارم شیرازی (حفظه‌الله) احضار روح را امکان‌پذیر دانسته، اما شرعا جایز نمی‌داند؛ زیرا مفاسد زیادی به بار می‌آورد. افرادی با احضار ارواح، باعث انحراف دیگران می‌شوند و جهت استفاده از مطامع دنیوی از احضار روح استفاده می‌کنند، اما برای کسانی که موظف به تحقیق و یا پاسخ‌گویی به دیگران هستند، واجب کفایی و در برخی موارد ضرورت پیدا می‌کند.[91]
از مواردی که انسان با اجنه ارتباط برقرار می‌کند، تسخیر جنیان و به‌خدمت‌گرفتن آن‌هاست؛ به این معنا که کسی جن را اسیر و استثمار کند تا مقصد خود را با او برآورده سازد. اگرچه ممکن است، اما میان فقها درباره جواز چنین کاری، بحث است. به‌یقین نباید این کار از راه حرام انجام شود، یا باعث آزار و اذیت آن‌ها شود. نباید به‌کارگرفتن آن‌ها برای کارهای نامشروع و حرام باشد؛ زیرا انجام کار نامشروع، چه با واسطه یا بی‌واسطه، حرام است.
البته باید گفت استخدام جن به معنای واقعی به پیش از رسالت پیامبر بر می‌گردد و پیش از آن، جنیان تحت تسخیر پیامبران بودند و شیاطین جن در بند آن‌ها بودند؛ مانند تسخیر جن توسط حضرت سلیمان (علیه‌السلام)که به فرمان خداوندبود. بعد از رسالت پیامبر اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) بیشتر جنیان، انسان را تحت کنترل داشته‌اند و آن‌ها را گمراه می‌کرده‌اند؛ البته بین مؤمنان و کافران آن‌ها تفاوت است. «وَیَوْمَ یَحْشُرُهُمْ جَمیعاً یا مَعْشَرَ الْجِنِّ قَدِ اسْتَکْثَرْتُمْ مِنَ الْإِنْسِ وَقالَ أَوْلِیاؤُهُمْ مِنَ الْإِنْسِ رَبَّنَا اسْتَمْتَعَ بَعْضُنا بِبَعْضٍ»[92] در آن روز که (خدا همگان را گردآورد و گوید) اى گروه جنیان! شما بسیارى از آدمیان را پیرو خویش ساختید. یارانشان از میان آدمیان گویند: اى پروردگار! ما از یکدیگر بهره‌مند مى‌شدیم.
دقت در آیه فوق نشان می‌دهد که در بیشتر روابط جنیان با انسان‌ها، اگر چه انسان فوایدی در ارتباط می‌بیند، اما در اصل، فرماندهی توسط جنیان است! و این تأییدی است که در تسخیرهای رایج، درواقع انسان، اسیر جنیان می‌شود. اعمالی که برای تسخیر جنیان انجام می‌شود، درواقع باز کردن در قفسی است که جنیان با آن نمی‌توانند بر بشر مسلط شوند.
برخی از مفسران می‌گویند: «قبل از بعثت رسول خدا جنیان در آسمان‌ها به استراق سمع می‌نشستند و اخباری از آنجا دریافت می‌کردند و به اطلاع دوستان خود می‌رساندند، حتی اخباری که در آینده می‌خواست اتفاق بیفتد، آنان به دست می‌آوردند. با بعثت پیامبر اسلام اکرم (صلی‌الله‌علیه‌وآله) آنان از این کار ممنوع شدند».[93] آیات سوره جن به این مطلب تصریح دارد: «وَأَنَّا لَمَسْنَا السَّماءَ فَوَجَدْناها مُلِئَتْ حَرَساً شَدیداً وَشُهُباً وَ أَنَّا کُنَّا نَقْعُدُ مِنْها مَقاعِدَ لِلسَّمْعِ فَمَنْ یَسْتَمِعِ الْآنَ یَجِدْ لَهُ شِهاباً رَصَداً»؛ ما به آسمان رسیدیم و آن را پر از نگهبانان قدرتمند و شهاب‌ها یافتیم. ما در آنجاها که مى‏توان گوش فرا داد، مى‏نشستیم، اما هر کس اکنون گوش‌نشیند، شهابى را در کمین خود یابد.[94]
برخی معتقدند این آیات اشاره دارد که با ظهور پیامبر اسلام، دگرگونی عظیمی در جهان خلقت رخ داده است و این ممنوعیت از استراق سمع، مقدمه هدایت و برچیده‌شدن دستگاه کهانت و خرافات دیگری مانند آن است.[95]
با توجه به آیات قرآن، می‌توان گفت که تسخیر به‌خودی‌خود اشکالی ندارد، همان‌طور که در زمان حضرت سلیمان، خداوند به آن فرمان داده است، اما این فقط از راه‌های حلال، ممکن است و در صورت استفاده از این کار برای ساحری، کهانت و آزار دیگران و انجام اعمالی مخالف فرمان خداوند، حرام است.
ارتباط و استفاده علمی و عملی از ارواح، اجنه و شیاطین در اصطلاح لغوی و فقهی، سحر نام دارد. قرآن کریم، ساحری را کفر، بی‌ایمانی، بی‌تقوایی، معامله‌ای بد با خود، بی‌بهره‌شدن از آخرت، افزایش گناه و خواری دانسته است. روایات دینی، ساحری را کفر، شرک، دوری از رحمت الهی و دین اسلام، بی‌نیازی از بندگی الهی و مایه ورود به جهنم و عدم ورود به بهشت و ساحر را ملعون دانسته‌اند.
فقها هم به دلیل آیات و روایات و ضررهای جسمانی، روانی، دینی و اجتماعی که ساحری دارد، آن را حرام دانسته‌اند.
امام خمینی (قدس‌سره) می‌گوید: انجام سحر، ياددادن، يادگرفتن و کاسبى‌کردن با آن حرام است. به‌خدمت‌گرفتن و تسخير جن و ارواح، ملحق به سحر است. کهانت نیز همین‌گونه است، که عبارت است از اينکه از اخبار آينده خبر دهد بر عمر خود اين اخبار را از اين جن مى‌گيرد»[96]. امام خمینی (قدس‌سره)، اگرچه این ارتباطات را سحر را ندانست، اما آنها را حرام دانست.
شیخ انصاری (رحمه‌الله) فرموده‌اند: به عقیده ما، هم راه‌های دست‌رسی به اجنه و شیاطین و ارواح و هم اطلاعاتی که آنها در اختیار انسان قرار می‌دهند و تأثیراتی که می‌گذارند، خلاف دین محسوب می‌گردد.[97]
در استفتای برخی از مراجع، در بارۀ حکم مراجعه به افرادی که از طریق تسخیر ارواح و جن اقدام به معالجه می‌کنند، این کار فى نفسه اشکال ندارد، مشروط بر این‌که از راه‌هایى که شرعاً حلال هستند، اقدام شود.[98] تسخير جن در صورتى که موجب ضرر به کسى باشد که ضرر رساندن به او جائز نيست حرام است.[99]
«خلافى نيست در حرمت سحر و کسب آن وبعضى از جمله سحر شمرده‌اند خدمت فرمودن و تسخير کردن ملائکه و جن را و نازل گردانيدن شياطين را از براى کشف امور غريبه و علاج مجنون يا مصروع يا داخل شدن آن‌ها در بدن کودکى يا زنى و سخن گفتن به زبان او ... و خلافى نيست در حرمت کهانت و گفته‌اند که آن عملى است که موجب اطاعت بعضى از جن گردد وخبرها براى او بياورد و اين نزديک است به سحر».[100]


نتیجه‌گیری

احضار روح از موضوعات وابسته به امکان ارتباط با روح است. برخی با ادعای امکان ارتباط با روح درگذشتگان تلاش می‌کنند به اسراری دست پیدا کنند. افرادی که ادعای احضار ارواح دارند و قائل به این هستند که روح شخصی که می‌خواهید ببینید را به عالم دنیا می‌آوریم، باید به این نکته توجه کنند فردی که می‌میرد و وارد برزخ می‌شود یا مؤمن یا کافر است که یا در بهشت برزخی یا در جهنم برزخی است. در اینجا پرسیده می‌شود آیا کسی که در جهنم برزخی است روحش اجازه بیرون آمدن از جهنم برزخی را دارد؟ یا انسانی که در بهشت برزخی و در راحتی و امنیت است را می‌توان هر موقع که خواستیم از راحتی و آرامش خارج کنیم؟ این مسائل با برخی از مسلمات دینی ما سازگاری ندارد و اگر بخواهیم از این مطالب نتیجه‌گیری کنیم با اذن پروردگار و با راضی‌شدن دل مؤمن و همچنین بنابر این فرض که ما مصلحتی را در نظر بگیریم، مسأله احضار ارواح شدنی و جایز است، وگرنه حرام است؛ چون آزار و اذیت ارواح را در پی دارد و باعث انحراف دیگران می‌شود.
به نظر می‌رسد گه اصل ارتباط با جن‌های مسلمان با رعایت موازین شرعی و به‌شرطی که فرد، دارای ظرفیت و توان لازم باشد و برایش ضرر نداشته باشد(مانند پیامبران و امامان)، مانع شرعی نداشته باشد، اما برای افراد دیگر با توجه به تبعات این ارتباط و مشقت‌هایی که دارد و همچنین برای پرهیز از ضررهای احتمالی این کار حرام است و بهتر است انسان در خود نیروی عظیمی که از خدای تعالی به ودیعه دارد، شکوفا نماید این نیروی عظیم همان توانایی‌های روح او است که اگر درست مورد تعلیم و ممارست قرار گیرد، قدرتی بس فراتر از موجودات دیگر خواهد یافت و این امر کاملاً ممکن است و در این صورت دیگر احتیاجی به جن نیست؛ چرا که روح تربیت‌شده به آداب الهی بسی قوی‌تر و شریف‌تر از جن است.
اطلاعات ارواح و اجنه و شیاطین و تأثیرات آن‌ها محدود است؛ بنابراین اعتمادی به این‌گونه ارتباطات نیست؛ به‌ویژه اگر انسان بخواهد این اطلاعات و تأثیرات را از شیاطین دریافت کند؛ زیرا کار شیطان گمراه‌کردن و تزیین باطل است.
معمولاً کسانی که دم از احضار ارواح می‌زنند، درحقیقت با ارتباطی که با جن‌ها دارند و با شیوه‌ای که به اصطلا آن را تسخیر جن می‌گویند، ادعای احضار ارواح می‌کنند. در اکثر موارد به‌دلیل تعارض‌ها، دروغ‌ها و اطلاع از اخبار غلط، این‌گونه است که مدعیان ارتباط با ارواح از جنی کمک می‌گیرند و اصلا روحی احضار نشده است.
تسخیر مطلق، ویژه پیغمبران و انسان‌های برگزیده است. برخی انسان‌ها از طریق عبادت به جن مسلط می‌شوند و به‌دنبال تسلط هم نیستند و خداوند این قدرت را در اختیار آن‌ها قرار می‌دهد. برخی از انسان‌های خاص و بسیار برجسته می‌توانند به این مرحله برسند، اما این افراد کسانی نیستند که ادعا کنند با تسخیر جن می‌توانند پیشگویی کنند. این کار برای عامه مردم به اتفاق اکثر فقها حرام است؛ زیرا سحر است و باعث اذیت و ضرر و زیان است.


منابع

قرآن کریم
نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتی، 1379ش، قم، انتشارات مشهور.
1- ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 1414ق، بيروت، دار صادر.
2- طبرسی، فضل‌ بن ‌حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، 1415ق، چ اول، بیروت، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات.
3- راغب اصفهانی، أبوالقاسم الحسين بن محمد، المفردات في غريب القرآن، 1412ق، چ اول، بيروت، دار القلم.
4- انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، 1415ق، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ انصاری.
5- برقی، احمد بن محمد، المحاسن، 1371ق، چ دوم، قم، دار الکتب الإسلامیه.
6- جوادى آملی، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن(قرآن در قرآن)، 1378ش، چ اول، قم، مرکز نشر اسراء.
7- حسینی، سیدابوالقاسم، بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی، 1364ش، بی‌نا.
8- حسينى اردکانى، احمد بن محمد، مرآت الاکوان (تحریر شرح هدایه ملاصدرا)، 1375ش، تهران‌، انتشارات علمي فرهنگی.
9- خامنه‌ای، سيدعلی، أجوبة الاستفتائات، بی‌تا، تهران، انتشارات انقلاب اسلامی.
10- موسوی خمينى، سیدروح‌الله‌، تحرير الوسيله، بی‌تا، تهران‌، موسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (قدس‌سره).
11- خوئي، سيدابوالقاسم، منية السائل، بی‌تا، بیروت، دار المجتبی.
12- خوئي، سيدابوالقاسم، صراط النجاه، ۱۴۱۷ق، دفتر نشر برگزیده.
13- رازی، ابوالفتوح، تفسیر روح الجنان، حواشی میرزا ابوالحسن شعرانی، 1385ق، کتابفروشی اسلامی.
14- رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، 1420ق، بیروت، داراحیاء‏التراث العربی.
15- زبیدی‌، محمدبن‌ محمد مرتضی‌، تاج‌العروس‌ من‌ جواهر القاموس، 1414ق، بیروت، ‌چاپ‌ علی‌ شیری،.
16- زمخشری، محمود، مهذّب الأسماء في مرتب الحروف و الأشیاء، 1403ق، تهران، بی‏نا.
17- سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، ۱۳۹۳ش، قم، توحید.
18- سیستانی، سیدعلی، استفتائات، ۲۰۰۰م، بی‌تا.
19- مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، بی‏تا، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
20- صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، مصحح:غفاری، علی اکبر، 1413ق، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی.
21- طباطبايی، سيدمحمدحسين، الميزان فـي تفسـير القرآن، ترجمه محدباقرموسوی، 1374ش، قم، جامعه مدرسین.
22- فراهیدی، خلیل بن احمد، کتاب‌ العین‌، ۱۴۰۹ق، قم،‌ چاپ‌ مهدی‌ مخزومی‌ و ابراهیم‌ سامرائی.
23- قرشی، علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، بی‏تا، تهران، بنیاد بعثت.
24- قمی، عباس، الغايه القصوى في ترجمة العروه الوثقی، بی‌تا، تهران، المکتبه المرتضويه لإحياء الآثار الجعفريه.
25- کلینی، محمد، الکافی، 1365ش، تهران، دارالکتب الاسلامیه.
26- مکارم شيرازی، ناصر، ۵۰ درس اصول عقاید برای جوانان، ۱۳۸۶ش، قم، نسل جوان.
27- محمدباقری ‌رفسنجانی، حمیده، جن در آیینه قرآن، 1385ش، قم، انتشارات معصومین.
28- مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، بی‌تا، موسسه الوفاء.
29- مکارم شیرازی، ناصر، ارتباط با ارواح، ۱۳۸۰ش، قم، نسل جوان.
30- مکارم شیرازی، ناصر، جامع المسائل؛ makarem.ir/ahkam/fa/category/ index /46457
31- ملاصدرا شیرازی، محمد، مفاتیح الغیب، 1384ش، تهران، انتشارات مولی.
32- میرداماد، محمدباقر، القبسات، تحقیق مهدی محقق، 1374ش، تهران، انتشارات دانشگاه تهران.

 

پی‌نوشت‌ها

[1]. ابن‌منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج2، ص 455.
[2]. همان، ‌ص 461.
[3]. فراهیدی، خلیل‌ بن احمد، کتاب‌ العین‌، ج 3، ‌ص 291.
[4]. سوره اعراف، آیه ‌57.
[5]. سوره یوسف، آیه ‌94.
[6]. سوره قدر، آیه ‌4.
[7]. سوره واقعه، آیه 89.
[8]. سوره نحل، آیه 6.
[9]. راغب اصفهانی، أبوالقاسم الحسين بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ص۲۰۵.
[10]. سوره مریم، آیه 17.
[11]. سوره شوری، آیه 52.
[12]. سوره اسراء، آیه 85.
[13]. حسینی، سیدابوالقاسم، بررسی مقدماتی اصول روانشناسی اسلامی، ج 1، صص 20-21.
[14]. رازی، ابوالفتوح، تفسیر روح الجنان.
[15]. طباطبايی، سيدمحمدحسين، الميزان فـي تفسـيرالقرآن، ج 25، صص 340-341.
[16]. فراهیدی، خلیل‌ بن احمد، کتاب ‌العین‌، ج6، ص21.
[17]. راغب اصفهانی، أبوالقاسم الحسين بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ذیل «جنن»، ص250.
[18]. سوره رحمن، آیه74 «لَمْ يَطْمِثْهُنَّ إِنْسٌ قَبْلَهُمْ وَلَا جَانٌّ».
[19]. زبیدی، ‌محمد بن‌ محمد مرتضی، تاج ‌العروس‌ من‌ جواهر القاموس، ذیل‌ «جنن‌».
[20]. سوره انعام، آیه 30.
[21]. فراهیدی، خلیل‌ بن احمد، کتاب ‌العین‌، ج6، ص21.
[22]. مکارم شيرازي، ناصر، ۵۰ درس اصول عقاید برای جوانان، ص361.
[23]. سوره حجر، آیه 29؛ سوره ص، آیه 72.
[24]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج 1، ص 274.
[25]. همان، ص273.
[26]. سوره شعراء، آیه 193.
[27]. طباطبايی، سيدمحمدحسين، الميزان فـي تفسـير القرآن، ج13، ص528.
[28]. حسينى اردکانى، احمد بن محمد، مرآت الاکوان، 1375ه.ش، ص36.
[29]. میرداماد، محمدباقر، القبسات، ص403.
[30]. ملاصدرا شیرازی، محمد، مفاتیح الغیب، ص229.
[31]. قرشی، علی اکبر، تفسیر احسن الحدیث، ج 2، ص.62
[32]. سوره الرحمن، آیه 15.
[33]. طباطبايی، سيدمحمدحسين، الميزان فـي تفسـير القرآن، ج ۷، ص۴۹٫
[34]. سوره اعراف، آیه27.
[35]. محمدباقری ‌رفسنجانی، حمیده، جن در آیینه قرآن، ص55.
[36]. سوره حجر، آیه27.
[37]. راغب اصفهانی، أبوالقاسم الحسين بن محمد، المفردات فی غریب القرآن، ذیل «جنن»، ص250.
[38]. رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج19، ص139.
[39]. سوره الرحمن، آیه 15.
[40]. طبرسی، فضل‌ بن ‌حسن، مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج9، ص335.
[41]. صدوق، محمد بن علی، من لا یحضره الفقیه، ج 1، ص 181.
[42]. سوره جنّ، آیه 171. «قُلْ أُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّهُ اسْتَمَعَ نَفَرٌ مِنَ الْجِنِّ فَقالُوا إِنَّا سَمِعْنا قُرْآناً عَجَباً»؛بگو به من وحى شده که گروهی از جنّیان گوش فرا داده‌ و به‌دنبال آن گفته‌اند که ما سخن شگفت‌آوری به نام قرآن شنیده‌ایم.
[43]. سوره نمل، آیه 39.
[44]. سوره جن، آیه 6.
[45]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، 1365، باب أن الجن یأتیهم فیسألونهم عن معالم دینهم ویتوجهون فی أمورهم ... ج2، ص313.
[46]. نهج البلاغه، ص336.
[47]. سوره فاطر، آيه 22. و تو نمى‌توانى سخن خود را به گوش آنان که در گور [خفته‌اند] برسانى.
[48]. مجلسی، محمد تقی، بحار الانوار، ج18، ص188.
[49]. همان، ج6، ص254.
[50]. سوره سبأ، آیات ۱۲_۱۳. «وَمِنَ الْجِنِّ مَنْ یَعْمَلُ بَیْنَ یَدَیْهِ بِإِذْنِ رَبِّهِ وَمَنْ یَزِغْ مِنْهُمْ عَنْ أَمْرِنَا نُذِقْهُ مِنْ عَذَابِ السَّعِیرِ * یَعْمَلُونَ لَهُ مَا یَشَاءُ مِنْ مَحَارِیبَ وَتَمَاثِیلَ وَجِفَانٍ کَالْجَوَابِ وَقُدُورٍ رَاسِیَاتٍ» و گروهی از جن به اذن پروردگارش نزد او کار می‌کردند. هر کدامشان از فرمان ما سرپیچی می‌کرد از عذاب سوزان به او می‌چشاندیم. [گروه جن] هرچه می‌خواست برایش می‌ساختند؛ از معبدها، و مجسمه‌ها، و ظروف بزرگی مانند حوض‌ها و دیگ‌هایی ثابت.
[51]. سوره نمل، آیه ۴۰.
[52]. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، ج۱، ص۹۵
[53]. سوره مؤمنون، آیه37.
[54]. سوره فاطر، آیات 15-13.
[55]. سوره نحل، آیات22-17.
[56]. سوره اعراف، آیات 195-191.
[57]. اسوره اعراف، آیه27.
[58]. زمخشری، محمود، مهذّب الأسماء فی مرتب الحروف و الأشیاء، ج2، ص74.
[59]. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، ج۱، ص137.
[60]. مکارم شیرازی، ناصر، ارتباط با ارواح، ص۹۹.
[61]. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، ج۱، صص۱۳۸_۱۳۹.
[62]. سوره آل‌عمران، آیه ۱۶۹.
[63]. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن، ج۱، ص96.
[64]. سوره آل‌عمران، آیات ۱۷۰-171.
[65]. سوره زخرف، آیه ۴۵. «وَاسْأَلْ مَنْ أَرْسَلْنَا مِنْ قَبْلِکَ مِنْ رُسُلِنَا أَجَعَلْنَا مِنْ دُونِ الرَّحْمَنِ آلِهَةً يُعْبَدُونَ»؛ و از رسولانی که پیش از تو فرستادیم بازپرس که آیا ما جز خدای یکتای مهربان خدایان دیگری را معبود مردم قرار دادیم؟»
[66]. سوره صافات، آیه ۷۹.
[67]. همان، آیه ۱۰۹.
[68]. همان، آیه ۱۲۰.
[69]. سبحانی، جعفر، اصالت روح از نظر قرآن،ج۱، ص۱۲۷.
[70]. مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، ج18، ص188.
[71]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج۱، ص۴۵۳.
[72]. مجلسی، محمدتقی، بحار الانوار، ج۲۲، ص۳۷۴.
[73]. سوره الرحمن، آیه 15.
[74]. آیات سوره‌ جن.
[75]. آیات سوره‌ جن و الرحمن.
[76]. همان.
[77]. سوره جن، آیه 15.
[78]. همان، آیه 9.
[79]. همان، آیه 6.
[80]. سوره نمل، آیه39.
[81]. سوره سباء، آیات 12_13.
[82]. سوره حجر، آیه 27.
[83]. سوره نمل، آیات 40_30.
[84]. جوادى آملی، عبدالله، تفسیر موضوعى قرآن(قرآن در قرآن)، ج 1، ص 119.
[85]. سوره جن، آیه 6.
[86]. برقی، احمد بن محمد، المحاسن،‏ ج 1، ص 49؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 92، ص 148 قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی‌الله‌علیه‌وآله): «إِذَا تَغَوَّلَتِ الْغِیلَانُ فَأَذِّنُوا بِأَذَانِ الصَّلَاةِ».
[87]. موسوی خمينى، سیدروح‌الله‌، تحرير الوسيله، ج1، ص473.
[88]. خوئی، سيدأبوالقاسم، منية السائل، ج1، ص65.
[89]. خوئی، سيدأبوالقاسم، صراط النجاه، ج۲، ص۴۲۴.
[90]. سیستانی، سیدعلی، استفتائات، ص۳۴۹، سوال ۱۳۶۲.
[91]. مکارم شیرازی، ناصر، ارتباط با ارواح، صص۷۲ و ۸۱.
[92]. سوره انعام، آیه128.
[93]. رازی، فخرالدین، التفسیر الکبیر، ج30، ص669.
[94]. سوره جن، آیات9-8.
[95]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج25، ص113.
[96]. موسوی خمينى، سیدروح‌الله‌، تحرير الوسيله، ج1، ص473.
[97]. انصاری، مرتضی، کتاب المکاسب، ج 1، ص 257،
[98]. مکارم شیرازی، ناصر، جامع المسائل، makarem.ir/ahkam/fa/category/ index /46457.
[99]. حسینی خامنه‌ای، سیدعلی، أجوبة الاستفتائات، ج2، ص24.
[100]. قمی، عباس، الغاية القصوى في ترجمه العروه الوثقی، ج2، ص420.

گالری تصاویر محصول
تصاویر
بیشتر