یکی از مسائل مهم جامعه، «کهانت» است که معنای پیشگویی و آگاهی از غیب را میدهد. روایات انبوهی در مذمت کهانت از فریقین نقل گردیده و بهصورت کلی کهانت را حرام دانستهاند. مراجعه به کاهن اگر از اخبار جزمی اطلاع دهد، حرام است. در این نوشتار با روش توصیفی- تحلیلی تلاش شده تا بعد از مفهومشناسی کهانت از نظر لغوی، به بررسی شواهد کهانت در متون امامیه و اهلسنت پرداخته شود تا حدود و ثغور کهانت و مراجعه به کاهن بهصورت تفصیلی واکاوی و تحلیل شود. از یافتههای این پژوهش این است که هیچکدام از روایات حرمت کهانت، سند تامی ندارد، اما از تمام این روایات، اثبات حرمت نزد برخی فقها، ماهیت کهانت که غالباً دوستی و ارتباط با شیاطین است و با نگاه نامناسبی که متشرعه و اسلام به کاهن دارد، این عمل حرام گردیده است. براساس برخی از روایات اهلسنت که فقهای اهلسنت طبق آن فتوا دادهاند، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با برحذرداشتن مردم از تصدیق کاهنان، میفرماید: هر کس با رفتن نزد کاهن و ساحری، او را در گفتههایش تصدیق نماید، به چیزی که بر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نازل گردیده، کافر شده است.
واژگان کلیدی: کهانت، پیشگویی، اخبار از غیب، امامیه، اهلسنت.
«کهانت» از دیدگاه لغت، معنای آگاهی از غیب و پیشگویی را میدهد.[1] این واژه غالباً واژگانی مانند «پیشگویی»، «سحر» و «رمالی» را در ذهن انسان مجسّم مینماید. بهراستی، کسی که ادعای اشراف بر امور غیبی را از طریق اسلوبهای مختلف دارد، کاهن است و ازاینرو «کهانت» انواع گوناگونی مانند «طالعبینی»، «پیشگویی» و «رمالی» دارد. طالعبین با غروب و طلوع ستاره، از آینده انسانها خبر میدهد و رمال با سنگریزه و شن، امور را بررسی مینماید. ادعای پیشگو این است که دوستی میان اجنّه دارد که او را از حوادث باخبر مینماید.[2] برخی مانند ابنتیمیّه، پیشگو را از الفاظ مشترک برای رمّال، کاهن و انسانی که طالعبینی مینماید و افرادی که با این اسلوبها پیرامون شناسایی امور و حوادث سخن میگویند، تعریف نموده است.[3] برخی نیز در لغت عربی «کاهن» را کسی میدانند که از اسرار امور و آینده خبر میدهد و واژه طاغوت را با «کاهن» مترادف دانسته و معانی متفاوتی مانند شعبدهباز، ساحر، بتپرست و جادوگر بر آن ترتّب دارد.[4] برخی، کهانت را به اکتسابی و غیراکتسابی تقسیم نمودهاند و بر این باورند که کهانت غیراکتسابی در برخی از نفوس ذاتاً وجود دارد، اما کهانت اکتسابی با اشتغال به اموری مانند ستارهشناسی، قابل اکتساب است.[5] برخی مانند مسعودی «کهانت» را حالتی نفسانی و لطیف دانسته که از قوت نفس، احساس دقیق و صفای باطن، سرچشمه میگیرد. وی کهانت را اِخبار از آینده از راه ارتباط با ارواحِ تنها (جن) میداند.[6]
در این تعاریف، میان مفهوم «کهانت» و «وحی» خلط شده است. ابنخلدون «کهانت غیراکتسابی» را تنها درصورت تجرد از انسان و نیل به روحانیت خاص میسور میداند. او چنین حالتی را صرفاً در برخی افراد که در جرگه پیامبران به آن میرسند، با مفهوم وحی ارتباط داده و آنها را از کهانتهای همردیف سحر و جادو متمایز میکند. باید گفت: در «کهانت اکتسابی»، کاهن بهجهت فقدان استطاعتی که بتواند از انسان تجرّد یابد، با کمک از اعمال بدنی و تشبّث به امور حسّی و خیالی، مدّعی آگاهی از غیب و پیشگویی میشود.[7]
با توجه به تتبعاتی که صورت گرفت، کتاب «علم سحر و کهانت» تألیف خدیجه محمدی (1395) انتشارات اراده و کتاب «جن، جادو، کهانت و روش حفاظت و علاج آن در پرتو قرآن و احادیث صحیح» تألیف رشید لیزون، افضل دهمردنژاد (1399) انتشارات نسیم کویر را میتوان اشاره کرد. از مقالات نگاشته شده دراینباره به مقاله «معناشناسی واژههای اعجاز، سحر و کهانت» (1395)، یوسف فرجی و هانیه ولیزاده، مقاله «تأثیر کهانت بر پیدایش متنبیان صدر اسلام» (1397)، راضیه سیروسی و محمدحسن الهیزاده، میتوان اشاره نمود. آثار مذکور هرچند کهانت را بررسی نمودهاند، اما هیچکدام حکم فقهی کهانت را با ذکر ادله و شواهد از دیدگاه فریقین بررسی ننمودهاند.
«کاهن»، اخبار کائنات مربوط به زمان آینده را میگیرد و به رازها، ادعای معرفت دارد. کاهنانی در عرب مانند شِق، سطیح و برخی دیگر، گمان میکردند که رفیقی از جن، خبرها را به آنها میرساند. برخی هم گمان میکردند کارها را با کمک اسباب و مقدماتی میشناختند که توسط آن به رویدادهایی که در جای خویش واقع میگردد، منتقل میشوند. باید گفت که این کاهن را «عرّاف» نیز گفتهاند؛ مانند ادعاکنندهای که میداند شیء گمشده و مسروق کجاست.
غالب فقها بر این باورند که کاهن از جن صاحب رأی است و اخبار را از او میگیرد.[8] این تعریف در کتاب «التّنقیح الرائع» به مشهور منسوب گشته، اما در کتاب «سرائر» به «قیل» منسوب شده است.[9]
روایت محکمی درباره این مسأله وجود ندارد، اما علامه طبرسی روایت مفصلی را در کتاب احتجاج بهصورت مرسل ذکر نموده که مقداری از تعریف ابنکثیر درباره کاهن و کهانت را تأیید مینماید. زندیقی از حضرت صادق (علیهالسلام) پرسش بسیار کرد و امام (علیهالسلام) پاسخش را داد. ازجمله پرسید: «کهانت» از کجا آمده و چگونه برخی به حادثهها خبر میدهند؟ امام (علیهالسلام) فرمود: کاهن را بهمثابه حاکم و قاضی قبول داشتند و در امور مشتبه بر مردم قرار میدادند. کاهن از امور آینده اطلاع مییافت و با اسباب متعددی مانند بینایی چشم، روشنی قلب و چیزهایی که در درون خویش پرورانده و زیرکی و فطانت او با القای چیزهایی بر روح و قلبش خبر میداد. رویدادهای حادث در زمین را شیطان دانسته و به کاهن انتقال میدهد و چیزهای اطراف منازل را به اطلاع او میرساند. اخبار آسمانها را شیطانها در زمان فترت پیامبران، هنگام صحبت ملائکه با هم، شنود میکردند؛ زیرا در آن برهه از زمان از آسمان محجوب نبودند و با ستارگان رجم نمیگشتند، اما پس از بعثت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) مانع از استراق سمع آنها شدند تا چیزی شبیه وحی برای اخذ اخبار آسمانها در زمین واقع نگردد و بر مردم چیزهایی را که از جانب خداوند آمده مشتبه نگردد. بهجهت زدودن اشتباه و اثبات حجت، استراق سمع و شنود شیاطین ممنوع گشت ولی پیش از بعثت رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، شیطانها، عباراتی را از خبرهای آسمانها درباره وقایع پیشرو، شنود و استراق سمع مینمودند و با آوردن آن به زمین در قلب کاهنان قذف مینمودند. کاهن نیز آن را زیاد و کم میکرد و هرگاه کلماتی را به آن میافزود، باطل و حق را بههم میبافت.
چیزهایی که کاهن بهصورت صحیح و مطابق واقع بیان مینمود، اخبار قذف شده در قلب او پس از شنود و استراق سمع بود و چیزهای نادرست بهجهت موارد باطلی بود که از جانب خود بر آن میافزود. پس از ممنوعیت شیطانها از شنود، کهانت بهصورت کامل، قطع و اخبار امروزی که شیطانها به کاهنان ارسال مینمایند، درباره صحبتها و کارهای مردم است. برخی شیطانها به برخی دیگر، رویدادهایی را که در زمان آینده حاد ث میشود؛ مانند قتل، گمشدن و سرقت خبر میدهند. شیطانها نیز مانند مردم، صادق و کذّاب دارند.
به نظر میرسد تعریف کامل و جامع این است که شخص کاهن، غیبگوست و سرچشمه غیبگویی او، نمیتواند امری عقلانی و قطعی باشد. مستفاد از روایت و لغت این است که سرچشمه غیبگویی، نوعی ابهام دارد. اگر کسی براساس قوانین علمی و محاسبات بررسی کند و مطلبی را بهصورت قطع و ظن بگوید، نمیتوان گفت که کهانت نموده یا کاهن است و مقدماتی که یک کاهن استعمال مینماید، نباید چیز مشخصی باشد، بلکه نوعی ابهام را میطلبد که افراد منحصر به فرد و استثنایی، میتوانند آن را درک کنند و امام معصوم (علیهالسلام) بر فرض صدور این روایت، وجوه ابهامات را بیان نمودهاند.
کهانت، خبردادن از کائنات بهوسیله رابطه با نیروهای اهریمنی و شیاطین است که برای غالب مردم، نامحسوس و غیرعادی است. نمیتوان انسان هوشیار و بافراستی که هنگام نگاه به چشم دیگران، خیلی مسائل را از حالات او درک مینماید، ولی با جنیان و شیاطین ارتباط نمیگیرد را کاهن نامید. برخی از روایات نیز ذکر کردهاند که از راه القاء شیطان کاهن اطلاعرسانی میکند.[10] برخی از قیافهپردازان بافراست که از چهره و حرکات انسانها قادر به تشخیص نسب او هستند، کاهن نیستند.
1-دوستی با شیاطین
اگر دوستی با شیاطین از ارکان تعریف کهانت ذکر گردد، چهبسا از ماهیت این کهانت، حرمت آن را استعمال کنیم. بله! اگر شیطان نکتهای را القا کرد و پذیرشی صورت نگیرد که مورد عنایت شیطان باشد، نمیتوان گفت حرام است. اگر شخصی حبّ به شیطان داشته باشد، بهصورت یقینی نمیتوان حکم به حرمت آن داد، ولی زمینهساز اثبات حرمت میگردد.
ب) احادیث حرمت کهانت
انبوهی از احادیث، کهانت را حرام میداند، اما غالباً سند کاملی ندارد.
روایت اول: «حَدَّثَنَا أَبِی رَضِیَ اللهُ عَنهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعدُبنُ عَبدُاللهِ عَن یَعقُوبَ بنَ یَزِیدَ عَن مُحَمَّدِبن أَبِی عُمَیرٍ عَن عَلِیِّبنِ أَبِی حَمزَةَ عَن أَبِی بَصِیرٍ عَن أَبِی عَبدِاللهِ (علیهالسلام) قَالَ: مَن تَکَهَّنَ أَو تُکُهِّنَ لَهُ فَقَد بَرِئَ مِن دِینِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله). قُلتُ: فَالقِیَافَةُ؟ قَالَ: مَا اُحِبُّ أَن تَأتِیَهُم وَقَلَّ مَا یَقُولُونَ شَیئاً إِلّا کَانَ قَرِیباً مِمَّا یَقُولُونَ وَقَالَ: القِیافَةُ فَضلَةٌ مِنَ النُّبُوَّةِ ذَهَبَت فِی النَّاسِ».[11] امام صادق (علیهالسلام) فرمود: هرکس تکهّن نماید یا با درخواست خودش برای او تکهّن گردد، از دین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برائت نموده است. گفتم: تکلیف قیافه چیست؟ امام (علیهالسلام) فرمود: مایل نیستم نزد قیافهشناس بروی و به ندرت آنچه میگویند، مطابق واقع باشد. سپس حضرت فرمود: قیافه، درحقیقت، سرریزی از نبوّت بوده که بین مردم رفته است.
این روایت بر حرمت کهانت و طلب آن با تعبیر اکید «فَقَد بَرِئَ مِن دِینِ مُحَمَّدٍ (صلیاللهعلیهوآله)» تمامیت دارد.
روایت دوم: «عَنِ الصَّفَارِ عَنِ الحَسَنِ بنِ عَلِیِ الکُوفِی عَن إِسحَاقِ بنِ إِبرَاهِیمِ عَن نَصرِ بنِ قَامُوسِ قَالَ: سَمِعتُ اَبَاعَبدِاللهِ (علیهالسلام) یَقُولُ: المُنَجِّمُ مَلعُونٌ وَالکَاهِنُ مَلعُونٌ وَالسَاحِرُ مَلعُونٌ وَالمُغَنِّیَةُ مَلعُونَةٌ وَمَن آوَاهَا مَلعُونٌ وَآکِلُ کَسبِهَا مَلعُونٌ».[12]
این روایت از نظر سندی بهجهت اسحاق بن ابراهیم که از مجاهیل و مشترک میان چند نفر است، توثیقی برای آنها ذکر نگردیده، تمامیت ندارد، اما بر حرمت، دلالت دارد؛ زیرا کاهن را لعنت نموده است. اگرچه در احادیث و موارد غیرحرام نیز ملعون اطلاق گردیده، اما اگر قرینهای بر کراهت وجود نداشته باشد یا بر وجود حرمت، قرینهای دلالت نماید، بر حرمت حمل میگردد.
روایت سوم: «وَمُحَمَّدُ بنُ عَلِیُّ بنُ الحُسَین فِی المَجَالِسِ الحُسینِ بنِ احمَدِ بنِ اِدریسَ عَن أَبِیهِ عَن سَعدٍ عَن یَعقُوبِ بنِ یَزیِدَ عَن مُحَمَّدِ بنِ أَبِی عُمَیرٍ عَن مُعَاوِیَةَ بنِ وَهبٍ عُن أَبٍی سَعِیدٍ هَاشِمٍ عَن أَبِی عَبدِاللهِ الصَّادِقِ (علیهالسلام) قَالَ: «أَربَعَةٌ لَایَدخُلُونَ الجَنَّةَ الکَاهِنُ وَالمُنَافِقُ وَمُدمِنُ الخَمرِ والقَتَّاتُ وَهُوَ النَّمَّامُ».[13]
روایت مذکور از نظر سندی بهجهت ابوسعید هاشم و حسین بن احمد بن ادریس که توثیقی برای آنها ذکر نگردیده، تمام نیست. از نظر دلالت نیز باید گفت که این حدیث، دلالتی تام بر حرمت کهانت دارد، اما باید به این نکته توجه کرد که بهصرف یکیدو بار کهانت، بر او عنوان کاهن صدق نمیکند و باید به میزانی باشد که عنوان کاهن بر او صدق نماید. در چنین صورتی روایت بر حرمت آن دلالت دارد و فراتر از آن استفاده نمیگردد.
روایت چهارم: «أَیُّهَا النَّاسُ إِیَّاکُم وَتَعَلُّمَ النُّجُومِ إِلّا مَا یُهتَدَی بِهِ فِی بَرٍّ أَو بَحرٍ فَإِنَّهَا تَدعُو إِلَی الکَهَانَةِ وَالمُنَجِّمُ کَالکَاهِنِ وَالکَاهِنُ کَالسَّاحِرِ وَالسَّاحِرُ کَالکَافِرِ وَالکَافِرُ فِی النَّارِ».[14]
دلالت این فراز از نهجالبلاغه بر حرامبودن کهانت تمام است؛ زیرا کاهن را مانند ساحر و ساحر را شبیه کاهن میداند که در آتش است. از جهت سندی نیز هرچند در کلیت نهجالبلاغه و صدور آن از امام علی (علیهالسلام) یقین وجود دارد و کسی غیر از امام (علیهالسلام) نمیتواند چنین سخنانی را بفرماید، اما به تکتک عبارات و کلمات بهصورتی که از نظر فقهی حجت باشد، اطمینان حاصل نمیگردد.
روایت پنجم: «وَمُحَمَّدُ بنُ یَعقُوب عَن عَلِیِّ بنِ إِبرَاهِیمَ عَن أَبِیهِ عَنِ النَّوفِلِیِّ عَنِ السَّکُونِیِّ عَن أَبِی عَبدِاللهِ (علیهالسلام) قَالَ: «السُّحتُ ثَمَنُ المَیتَةِ وَثَمَنُ الکَلبِ وَثَمَنُ الخَمرِ وَمَهرُ البَغِیِّ وَالرِّشوَةُ فِی الحُکمِ وَاَجرُ الکَاهِنِ».[15]
این حدیث بر حرمت دلالت نمیکند، بلکه صرفا آن را تأیید مینماید؛ زیرا چهبسا اجرت چیزی حرام باشد، ولی خود آن چیز حرام نباشد؛ مانند اجرت بر قضاوت یا اذان. اگر بگوییم حرام است، این روایت بر حرمت دلالتی ندارد، هر چند مؤیدی بر آن است؛ زیرا در محل بحث بر اینکه حرمتی برای کهانت نباشد ولی اجرت بر آن باشد، وجهی نداریم.
روایت ششم: «وَنَروِی أَنّهُ لَایَجُوزُ شَهَادَةُ عَرَّافٍ وَلَا کَاهِنٍ وَیَجُوزُ شَهَادَةُ المُسلِمِینَ فِی جَمِیعِ أَهلِ المِلَلِ وَلَا یَجُوزُ شَهَادَةُ أَهلِ الذِّمَةِ عَلَی المُسلِمِینَ».[16]
این حدیث بر حرمت، دلالت نمیکند؛ زیرا نفوذنداشتن شهادت کاهن از جهت فسق اثبات نمیگردد، اما ممکن است شهادت او از رهگذر کهانت یا جهات دیگری نفوذ نداشته باشد؛ به همان صورتی که درباره هلال، شهادت زنان پذیرفته نیست و مانند صحیحه محمد بن قیس که امام علی (علیهالسلام) میفرماید: «لَا آخُذُ بِقَولِ عَرَّافٍ وَ لَا قَائِفٍ وَ لَا لِصٍ وَ لَا اَقبَلُ شَهَادَةَ الفَاسِقِ إلّا عَلَی نَفسِهِ».[17]
برخی مانند ابناثیر، عرّاف را به کاهن معنا نمودهاند[18] و برخی نیز آن را به منجّم معنا نمودهاند.[19]
روایت هفتم: «وَمُحَمَّدُبنُ عَلِیِّ بنِ الحُسَینِ فی معانی الأخبار عَن اَحمَدَبنِ حَسَنِ القَطَّانِ عَن اَحمَدَبنِ یَحیَی بنِ زَکَرِیَّا عَن بَکرِبنِ عَبدِاللهِ بنِ حَبِیبٍ عَن تَمِیمِ بنِ بُهلُولٍ عَن أَبِیهِ عَن عَبدِاللهِ بنِ الفَضلِ عَن أَبِیهِ عَن أبِی خَالِدٍ الکَابُلِیِّ قَالَ: سَمِعتُ زَینَ العَابِدیِنَ (علیهالسلام) یَقُولُ: الذُّنُوبُ اللَّتِی تُغَیِّرُ النِّعَمَ، البَغیُ عَلَی النَّاسِ إِلَی أَن قَالَ: وَالذُّنُوبُ اللَّتِی تُظلِمُ الهَوَاءَ السِّحرُ وَالکِهَانَةٌ وَالإیمَانُ بِالنُّجُومِ وَالتَّکذِیبُ بِالقَدَرِ وَعُقُوقُ الوَالِدَینِ».[20]
ابوخالد کابلی میگوید از حضرت سجاد (علیهالسلام) شنیدم که فرمود: معصیتهایی که نعمتهای الهی را تغییر میدهد، بغی و ظلم بر مردم است. تا جایی که امام (علیهالسلام) فرمودند: معصیتهایی که از نظر معنوی هوا را تاریک مینماید، کهانت، سحر و ایمان به ستارگان است.
این حدیث بر حرمت، دلالت میکند؛ زیرا در آن تعبیر به «ذنوب» نموده. مضاف بر آنکه محرمات دیگری مانند ایمان به ستارگان، سحر و موارد دیگر در کنار آن ذکر گردیده، اما از نظر سندی ناتمام است.
هیچ یک از روایاتی که بر حرمت کهانت دلالت میکرد، از نظر سندی تمامیت ندارد، اما از تمام این روایات (و اینکه نزد برخی فقها حرمت کهانت به اثبات رسیده) و با توجه به اینکه غالبا ماهیت کهانت، دوستی و ارتباط با شیاطین است، همراه با نگاه نامناسبی که متشرعه و اسلام به کاهن دارد و در قرآن کریم نیز میفرماید: «وَ لَا بِقَولِ کَاهِنٍ وَ مَجنُون»[21] و «فَذَکِّر فَمَا اَنتَ بِنِعمَةِ رَبِّکَ».[22] از تمام این آیات و روایات استفاده میشود که در دین مبین اسلام، کهانت حرام است، اما دلیلی که مطلق باشد و از نظر سندی و دلالتی تمام باشد، وجود ندارد.
برخی فقها براساس روایت ابنادریس در کتاب سرائر که ادعای تمامیت سندی آن را نیز دارند، بر این باورند که مراجعه به کاهن، رجحان شرعی ندارد و ابنادریس، حدیث را از مشیخه حسنبنمحبوب نقل نموده است.
1-روایت هیثم
«مُحَمَّدُبنُ إِدرِیسَ فِی آخِرِ السَّرَائِرِ نَقلاً مِن کِتَابِ المَشِیخَةِ لَلحَسَنِ بنِ مَحبُوبٍ عَنِ الهَیثَمِ قَالَ: قُلتُ لِأَبِی عَبدِاللهِ (علیهالسلام): إِنَّ عِندَنَا بِالجَزِیرَةِ رَجُلاً رُبَّمَا اَخبَرَ مَن یَأتِیهِ یَسأَلُهُ عَنِ الشَّیءِ یُسرَقُ أَو شِبهِ ذَلِکَ فَنَسأَلُهُ: فَقَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ (صلیاللهعلیهوآله): مَن مَشَی إِلَی سَاحِرٍ أَو کَاهِنٍ أَو کَذَّابٍ یُصَدِّقُهُ بِمَا یَقُولُ فَقَد کَفَرَ بَمَا اَنزَلَ اللهُ مِن کِتَابٍ».[23]
هیثمبنواقد میگوید: به حضرت صادق (علیهالسلام) گفتم: در جزیره نزد ما مردی هست که اگر کسی نزد او برود و درباره اشیاء دزدیده شده و مانند آن بپرسد، به او خبر میدهد. آیا ما نیز میتوانیم نزد او برویم و سؤال کنیم؟ امام (علیهالسلام) فرمود: پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: هر کس بهسوی کاهن، ساحر یا کذّاب رفته و سخن او را تصدیق نماید، قطعا به کتاب الهی کافر شده است؛ درحقیقت انسانی که نزد کاهن، ساحر و کذّاب میرود و سخن او را تصدیق مینماید، ایمان ندارد که همهچیز تحت قدرت خداوند است؛ اما قرآن کریم میفرماید: «یَمحُو اللهُ مَا یَشَاء وَیُثبِتهُ وَعِندَهُ اُمُّ الکِتَاب» و «قُل إِنَّ الأَمرَ کُلَّهُ لله». مضاف بر آن، در کلامی که علمآور نبوده تکیه مینماید، اما قرآن کریم میفرماید: «وَلَا تَقفُ مَا لَیسَ لَکَ بِهِ عِلمٌ»؛ برخی از کتابهایی که در مستطرفات از ابنادریس نقل شده، معروف است و اگر نسخهای نیز مغلوط بود، بهصورت کامل مشخص میگردید.
هیثم بن واقد که از امام (علیهالسلام) روایت مینماید، توثیق ندارد؛ اگرچه ابنداود در رجال خود از برقی و کشّی، توثیقی را نقل نموده است، اما هنگام مراجعه به کتاب برقی و کشّی، چنین توثیقی مشاهده نمیشود؛ لذا پرواضح است ابنداود خطا کرده و شخص دیگری غیر از او مانند علامه در کتاب «خلاصةالاقوال»، چنین توثیقی را از کشّی ذکر ننموده تا اینکه قائل شویم در برخی نسخ، برقی و کشّی بوده و به ما نرسیده است؛ بنابراین، چنین حدیثی اگرچه بهصورت فیالجمله بر حرمت مراجعه و تصدیق کاهن دلالت دارد، اما از نظر سندی تمام نبوده؛ هرچند برخی مانند شیخ انصاری از آن به صحیحه تعبیر نمودهاند.[24]
2- تحریض بر فعل حرام
رفتن نزد کاهنی که از راه کهانت خبر میدهد و سبب تأیید و تشویق حرام میگردد، جایز نیست؛ زیرا ادلهای که بر وجوب منع و نهی از کهانت دلالت دارد، بهطریقاولی بر عدم تشویق و تأیید کهانت دلالت دارد. اگر این مراجعه سبب تأیید و تشویق عمل حرام نگردد، بهویژه اگر با تذکر حرامبودن عملش باشد، نمیتوان گفت که عمل حرامی را مرتکب شده است.
اگر ترتیب اثردادن بر خبر کاهن، مباح باشد و حرام دیگری را در پی نداشته باشد، بدون اشکال است. ترتیب اثر به خبر اینکه فلان چیز گمشده کجاست، اینگونه است که برود و ببیند که چیز گمشده در مکانی که کاهن از آن خبر داده وجود دارد یا نه. اگر خود ترتیب اثر، گار حرااست یا حرام دیگری را در پی داشته باشد، جایز نیست؛ مثلا کاهن بگوید چیز گمشده را فلان شخص دزدیده و براساس این گفتار به او سوءظن پیدا کند و بدون حجّت به آن شخص تهمت زده شود. اگر بدون سوءظن و تهمت، با رعایت حرمت مسلمان و با توجه به احتمال خطا و نبود قصد دزدی، درباره گمشده بپرسد، به امید اینکه به سرنخی دست یابد، اشکالی ندارد. کاهن گاهی باطل و حق را خلط میکند و این پرسوجو با روایتی که فرمود: «اگر شخصی اینها را تصدیق نماید، از دین پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) برائت جسته»، منافات ندارد؛ زیرا تصدیق نکرده است.
اگر شخصی با زیرکی و فراست و از راهی غیر از کهانت بدون اینکه با نیروهای شیطانی و شرور در ارتباط باشد، از غیب خبر بدهد یا در برخی از موارد با نیروهای خیر در ارتباط باشد، آیا مراجعه به چنین انسانی جایز است یا خیر؟ به نظر میرسد که شیخ انصاری معتقد است که خبردادن از غیب بهصورت کلی حرام است.[25] دلیلش حدیثی است که امام (علیهالسلام) میفرماید: «مَن مَشَی إِلَی سَاحِرٍ أَو کَاهِنٍ أَو کَذَّابٍ، یُصَدِّقُهُ بِمَا یَقُولُ فَقَد کَفَرَ بِمَا اَنزَلَ اللهُ مِن کِتَابٍ».[26]
شیخ انصاری خواهان استفاده حصر از این روایت صحیحه است؛ به این معنا که هر کس از غیب خبر دهد، ساحر، کذّاب یا کاهن است. راوی از امام (علیهالسلام) درباره رجوع به غیبگو میپرسد و امام (علیهالسلام) در پاسخ، سه عنوان کاهن، کذّاب و ساحر را نام میبرد؛ پس خبردهنده از غیب، یکی از این سه مورد است و تصدیق او، کفر است. همچنین شیخ انصاری از این روایت استفاده میکند که امام (علیهالسلام) درباره دلیل قطع شنود شیاطین میفرماید: «لِئَلَا یَقَعَ فِی الاَرضِ سَبَبٌ تُشَاکِل الوَحیَ مِن خَبَرِ السَّمَاءِ فَیَلبَسُ عَلَی اَهلِ الاَرضِ مَا جَاءَهُم عَنِ اللهِ لِاِثبَاتِ الحُجَّةِ وَ نَفیِ الشُّبهَةِ»؛ امر مانند وحی صورت نگیرد تا اینکه بر مردم مشتبه شود؛ پس آشکار است که آنچه شبیه وحی باشد، ممنوع بوده و خبردادن از غیب هرچند از غیرارتباط با شیاطین، ممنوع است.
نقد: قطعنظر از ضعیفبودن سند حدیث، این روایت بر انحصار غیبگویی بر سه دسته دلالت ندارد و میفرماید: اگر شخصی نزد این سه دسته رفته و آنها را تصدیق نماید، حرام است. روایت احتجاج نیز بیان میکند که شنود از عالم بالا بهدلیل استفاده بد شیاطین و تشبّه با وحی، تکوینا ممنوع گردید، ولی از حدیث استفاده نمیگردد که هر خبر غیبی اگر از راه نیروهای طاهر و خیر باشد، حرام است، اما اخبار نیروهای طاهر و خیر، میتواند بر وحی صحّه بگذارد؛ زیرا برای خویش استقلالی قائل نبوده و در راه حقند. پس عبارت شیخ انصاری در اثبات حرمت مراجعه به شخصی که بدون رابطه با اهریمن، غیبگویی میکند، تمامیت ندارد.
درباره کسی که از راههای غیرحرام و بدون اتصال به شرور و از راه اتصال به نیروهای خیر به خبری رسیده، باید گفت: اگر یقین به مضمون خبر پیدا نماید، میتواند براساس آن اخبار، عمل کند، مگر در مواردی که قطع موضوعی شاخصی درباره موضوع جایزبودن خبردادن، اخذ شده باشد که نمیتواند به غیر آن عمل نماید. برای نمونه، علم در حصول اجرای حق از راه قیام بینه باشد، با یقینی که از غیر راه قیام و بینه حاصل گردد، نمیتواند اجرای حد نماید ولی در مواردی که علم بهصورت موضوعی اخذ نگردد و طریق محض باشد، به یقینی که از راه اتصال به نیروهای خیر به دست میآورد، میتواند عمل نماید، اما در مواردی که عمل، شرعاً براساس یقین مجاز باشد؛ به این معنا که مثلا اگر با علم عادی به گناه پنهانی کسی پی میبرد، نمیتوانست آن را افشا نماید. اگر با علم غیرعادی نیز آگاهی یابد، قادر نخواهد بود که آن را افشا کند. مکاشفه نیز حجت نیست، مگر اینکه شرع یا عقل بر آن صحّه بگذارد. درحقیقت، به همان صورت که منطق، میزان فلسفه است، شرع و عقل نیز منطق و معیار مکاشفات بوده و نشانه این است که چنین اتصالاتی یقینآور نیست و با غیرحق مخلوط است و انسان نمیتواند به آن ترتیب اثر دهد؛ زیرا اگر از اعمال اعتقادی باشد و امور اعتقادی نیازمند یقین است، نمیتوان معتقد شد. اثر عملی نیز بر آن مترتب نمیگردد؛ زیرا خداوند متعال میفرماید: «إِن یَتَّبِعُونَ إِلّا الظَّنّ وَإِنَّ الظَّنَّ لَایُغنِی مِنَ الحَقِّ شَیئاً».[27]
درباره حکم مراجعه به افرادی که بدون ارتباط با نیروهای اهریمنی خبر میدهند باید گفت: با توجه به چنین اشخاصی که ساحر، کاهن و کذّاب نیستند، مراجعه و اخذ خبر از آنها نهتنها حرام نیست، بلکه دلیلی بر مکروهبودن آن نیز در دست نیست، ولی درهرصورت انسان نمیتواند چنین خبری را تصدیق کند، مگر اینکه به آن یقین داشته باشد که در چنین صورتی، در موارد شرعی، ترتیب اثر جایز است.[28]
سید مرتضی بر این باور است که علم غیب، صرفاً در اختیار خداوند متعال است: «وَعِندَهُ مَفَاتِحَ الغَیب لَایَعلَمُهَا إِلّا هُوَ».[29] هرچند برای برخی از انسانها مانند ائمه (علیهمالسلام) اختصاصاتی وجود دارد، اما اگر منجّم یا کاهن مدّعی علم غیب باشد، مخالف قرآن کریم و احادیث عمل نموده است. از معجزات رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله)، خبردادن از عالم غیب است؛ پس کهانت که چنین ادّعایی را دارد، حرام است.[30]
برخی بر این باورند که برای مبارزه با ادعای معجزه یا رفع مشکل، میتوان به کهانت استناد نمود، ولی در غیر این حالت، کهانت حرام است. سیدبحرانی مینویسد: «إلّا للحلِّ وَ المُعَارضَةِ دَعوَی المُعجِزَةِ».[31]
به نظر میرسد با عنایت به قرائن موجود، صرفا هنگام ضرورت مانند حفظ آبرو، مال و جان، هنگامی که کهانت تنها راه باشد میتوان از آن استفاده نمود. اگر از راه دیگری مانند ارجاع به مراکز امنیتی و گفتوگو بتوان معضل را حل نمود، مراجعه به کاهن ضرورتی ندارد. برای نمونه، جایز نیست زنی برای جلب علاقه شوهرش به کاهن مراجعه نماید. برخی بر این باورند کاهن اگر از پارهای وقایع بهصورت جزمی خبر دهد، حرام است، اما با گمان و احتمال، حرمت ندارد. این دیدگاه خالی از اشکال نیست؛ زیرا اخبار غیرجزمی از بحث کهانت، موضوعا خارج است.[32]
برخی مانند محقق خویی معتقدند که اگر از امارات خفیّه، کاهن مواردی را به دست آورد، نمیتوان بر آن اشکال کرد؛ «إِذَا کَانَ إِعتِقَاداً عَلَی بَعضِ الأَمَارَاتِ الخَفِیَّةِ، فَالظَّاهِرُ أَنَّهُ لَا بَأسَ بِهِ، إِذَا اعتَقَدَ صِحَّتَهُ أَو اطمَئَنَّ بِهِ».[33]
برخی مانند محمد اسحاق فیاض نیز بر این باورند: تمسک به برخی از امارههای مخفی، یا با یقین از صحت چنین اماراتی اگر خبرهای کاهن یقینی نباشد، جایز است ولی خبرهای قطعی حرام است.[34] این دیدگاه، خروج موضوعی از کهانت دارد؛ زیرا کهانت در محلی امکانپذیر است که فرد، مدّعی ارتباط با عالم غیب است و از آن خبر جزمی میدهد، ولی اگر با امارات، ذکاوت شخصی و زهد، چیزی را بگوید، با کهانت بیارتباط است.
با عنایت به فکر مبغوض و عمل کهانت، برخی از فقها درباره کاهن گفتهاند: اگر توبه نکند، کشته میشود. «یُقتَل ... إِلّا أَن یَتُوبَ».[35]
کاشف الغطاء مینویسد: «هُوَ کَالسَّاحِرِ یُقتَل مَا لَم یَتُب، بَل أَشَدٌّ مِنهُ».[36]
انسانی که کهانت را حلال بداند نیز اگر توبه نکند به قتل میرسد.[37]
به نظر میرسد قتل مستحلّ کهانت یا کاهن مستندی ندارد؛ اگر ما بگوییم کاهن شبیه کافر است، کافر کشته نمیشود. کافر اگر حربی باشد، باید به قتل برسد، امّا اگر کافر حربی نیست و ارتباط خوبی با دولت اسلامی دارد، مال، جان و ناموس او احترام دارد و واجب است که حفظ شود.[38]
درباره تعلیم کهانت نیز برخی مانند صاحب جواهر معتقدند: علم، تعلّم و تعلیم کهانت، خالی از اشکال است، اما نباید مقصود، عمل به آن باشد؛ زیرا با تردید در جواز کهانت، اصل اولی بر جایز بودن آن است. کاهن و کهانت به موردی انصراف دارد که در آن عمل وجود داشته باشد، مگر اینکه نتوان بین علم و عمل تفکیک کرد؛ زیرا انسانی که عالم است، به آن عمل میکند.[39]
آیتالله خوانساری معتقد است: با ریاضتکشیدن، علم کهانت حاصل میشود؛ چنین ریاضتی سبب تسخیر اجنّه و کسب قدرت بهجهت انجام اعمال خارقالعاده است؛ خواه ریاضتها باطل و یا صحیح باشد. ممکن است انسان با روزهگرفتن سالیانه به قدرتهایی برسد یا ممکن است انسان با ریاضتهای حلال و شرعی از جانب خداوند متعال قدرتی را کسب نماید که در این حالت، نباید گفت که چنین علمی حرام است.[40]
علامه حلّی و کاشفالغطاء، اجرت برای کاهن را نیز حرام نمودهاند.[41]
ابنقدامه بر این باور است که عرّاف صرفا با ظن و حدس نظر میدهد، اما کاهن بهوسیله اجنّه، اخبار را ذکر میکند. براساس دیدگاه احمد بن حنبل باید کاهن را محبوس کرد تا توبه نماید. همچنین از دیدگاه او عرّافه به سحر نزدیکی دارد و درحقیقت، بدتر از کاهن، ساحر است. علت آن نیز شاخهای از کفربودن سحر است؛ بنابراین کاهن و ساحر به قتل میرسند و یا او را باید زندانی کنند تا توبه نماید؛ زیرا این دو نفر عمل خویش را کتمان میکنند و در کلام خلیفه دوم ذکر گردیده: هر کاهن یا ساحری را که به اسلام ارتباطی ندارد، به قتل برسانید.[42] خلیفه دوم بر این باور بود که کشتن ساحر وجوب دارد و از او طلب توبه نمیشود، اما هنگامی که محرز شود سحر را برای فساد در زمین استعمال نموده، بهصرف سحر به قتل نمیرسد؛ البته به شرطی که باور او کفرآلود نباشد.[43]
از دیدگاه فقه شافعی در اهلسنت، اگر کاهن به چیزی که سبب کفر است باور داشته باشد، به این معنا که نزدیکی به ستارگان و درباره خواستههای خویش فاعلیت ستارگان را دخیل بداند، از اسلام خارج شده و به کفر رسیده است.
زندانینمودن کاهن بر این اساس است که تعزیر، زندانیکردن را در بر میگیرد و برای ممانعت از حرام خداوند، طرف را محبوس میکند. درحقیقت، هنگامی که عنوان مفسد و کافر بر او همخوانی نداشته باشد، این چنین است، وگرنه به قتل میرسد؛ مگر براساس دیدگاه برخی از اهلسنت که عقیده دارند مرتد را باید محبوس نمود.
فخر رازی از علمای بزرگ اهلسنت بر این باور است که کهانت به دو قسم غیراکتسابی و اکتسابی تقسیم میشود. کهانت اکتسابی بهشکل ذاتی در برخی از نفوس دیده میشود و از خواص برخی از نفوس است، اما کهانت اکتسابی با اشتغال به برخی از اعمال مانند ستارگان به دست میآید.[44]
براساس برخی از روایات اهلسنت، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با برحذرداشتن مردم از تصدیق کاهنان، میفرماید: هر کس با رفتن نزد کاهن و ساحری، او را در گفتههای خویش تصدیق نماید، به چیزی که بر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نازل گردیده، کافر شده است.[45]
برخی از دایرةالمعارفهای غربی کهانت، جادو و سحر را مترادف میدانند[46] و وحی را نیز بهمعنای کهانت گرفتهاند؛ اما در نقد این برداشت اشتباه باید گفت: اگر مقصود آنها از وحی، حقیقت شرعی باشد، یک اشتباه فاحش است. افسانهها و داستانهای کتب مقدس موجود مسیحی-یهودی، تعاریف اینچنینی را از وحی ذکر نمودهاند. راهی که تمام کاهنان جهت اصطیاد امور غیبی ذکر کرده بودند، با شیوه انبیا تفاوت اساسی دارد. کاهنان به اسلوبی متمسک میشدند که کذب محض بود و صداقت در آن وجود نداشت. یکی از طرق کاهنان برای اصطیاد خبر از عالم غیب، متوسل شدن به جنیان بود،[47] اما آیا اجنه در تمام موارد صادق هستند؟ براساس آموزههای قرآن، اجنه نیز شبیه انسانها صالح و غیرصالح دارند؛ پس اخبار کاهنان، صدق و کذب را شامل میگردد.
رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) برای کشف حال ابنصیاد یکی از کاهنان عصر خود از او درباره اخباری که میگوید پرسید که این خبرها چگونه به دست تو میرسد؟ ابنصیاد گفت: به من، هم اخبار صدق و هم اخبار کذب میرسد. رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) فرمود: بر تو امر مشتبه گردیده است. به این معنا که از خواص نبوت، صداقت و راستی است و هیچگاه دروغ به آن راه پیدا نمیکند؛ زیرا مسأله پیامبری، متصل بودن ذات رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) به جهان برین (ملأ اعلی) است، بدون آنکه مشوّق و محرکی در کار باشد و بهوسیله اموری که از ذات خویش بیگانه هستند، یاری طلبد. کاهن بهجهت عجز خود ناچار است به تصوراتی که از ذات خویش بیگانه هستند، یاری جوید و چنین تصوراتی در ادراک او نفوذ نموده و با ادراکی که به آن اهتمام دارد مشتبه میگردد و با آنها خلط میشود، پس کذب به آنها ورود میکند و نمیتوان پیشگویی او را صحیح دانست.[48]
1-هیچ یک از روایاتی که بر حرمت کهانت دلالت میکرد، از نظر سندی تمامیت ندارد. به بیان دیگر، از تمام آیات و روایات استفاده میشود که در دین مبین اسلام کهانت حرام است، اما دلیلی که مطلق باشد و از نظر سندی و دلالتی تمام باشد، وجود ندارد.
2- درباره تعلیم کهانت، برخی فقیهان مانند صاحب جواهر معتقدند: علم، تعلّم و تعلیم کهانت، خالی از اشکال است، اما نباید مقصود، عمل به آن باشد؛ زیرا با تردید در جواز کهانت، اصل اولی بر جایز بودن آن است. کاهن و کهانت به موردی انصراف دارد که در آن عمل وجود داشته باشد، مگر اینکه نتوان بین علم و عمل تفکیک کرد.
3- درباره زندانینمودن کاهن باید گفت: تعزیر، زندانی کردن را در بر میگیرد و برای ممانعت از حرام خداوند، طرف را محبوس میکنند. درحقیقت، هنگامی که عنوان مفسد و کافر بر او همخوانی نداشته باشد، این چنین است، همانگونه که برخی ادعا نمودهاند؛ وگرنه به قتل میرسد، مگر براساس دیدگاه برخی از اهلسنت که عقیده دارند مرتد را باید محبوس نمود.
4- براساس برخی از روایات اهلسنت، رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) با برحذرداشتن مردم از تصدیق کاهنان، میفرماید: هرکس با رفتن نزد کاهن و ساحری، او را در گفتههای خویش تصدیق نماید، به چیزی که بر رسول اکرم (صلیاللهعلیهوآله) نازل گردیده، کافر شده است.
قرآن کریم
1. ابناثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، 1367ش، چ چهارم، قم، انتشارات اسماعیلیان،.
2. ابنادریس حلّی، محمد بن منصور، السّرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، 1410ق، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
3. ابنتیمیّه، احمد بن عبدالحلیم، مجموع فتاوی شیخ الإسلام، عبدالرحمان بن محمد بن قاسم، 1415ق، مدینه، وزارة الشؤن الإسلامیّه والدّعوة والإرشاد السّعودیّه.
4. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، ترجمه: محمد پروین گنابادی، 1375ش، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی.
5. ابنعابدین، محمد امین بن عمر، حاشیة إبنعابدین، 1386ق، مصر، مصطفی البابی الحلبی.
6. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، 1335ق، بیروت، دارصادر.
7. احمد بن حنبل، المسند، بیتا، بیروت، دارإحیاء التّراث العربی.
8. اردبیلی، احمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الأذهان، 1362ش، چ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
9. انصاری، مرتضی، المکاسب المحرّمه والبیع والخیارات، 1415ق، چ اوّل، قم، کنگره جهانی بزرگداشت شیخ انصاری.
10. انصاری، مرتضی، المکاسب المحرّمه والبیع والخیارات، سیداحمد حسینی و محمدجواد رحمتی، 1411ق، چ اوّل، قم، انتشارات دارالذّخائر.
11. ایازی، سیدمحمدعلی، آشنایی با علوم قرآنی، با همکاری محمدکاظم شاکر و عرفان حائری، بیتا، قم، انتشارات دارالحدیث.
12. آلعصفور، شیخحسین، سداد العباد و الرّشاد العباد، 1379ش، قم، انتشارات محلاتی.
13. بروجردی، آقاحسین، جامع احادیثالشّیعة، 1386ش، چ اول، تهران، انتشارات فرهنگ صدر.
14. بطاش کبریزاده، احمد بن مصطفی، موسوعة مصطلحات مفتاح السّادة و مصباح السیّادة في موضوعات العلوم، 1998 م، بیروت، مکتبة لبنان.
15. جزیری، عبدالرّحمان، الفقه علی المذاهب الأربعه، 1424ق، چ دوم، بیروت، لبنان، دارالکتب العلمیّه.
16. جوهری، اسماعیل بن حماد، الصّحاح (تاج اللغه و صحاح العربیّه)، 1410ق، چ اول، بیروت-لبنان، دارالعلم للملایین.
17. حاجی خلیفه، مصطفی، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، 1941م، بغداد، مکتبة المثنی.
18. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه (تفصیل وسائل الشّیعه إلی تحصیل مسائل الشّریعه)، 1409ق، چ اول، قم، مؤسسة آل البیت (علیهمالسلام).
19. حسینی زبیدی، سیدمحمدمرتضی، تاج العروس من جواهر القاموس، علی شیری، 1414ق، چ اول، بیروت، انتشارات دارالفکر.
20. حکیم، سیدمحمدسعید، منهاج الصالحین، 1415ق، چ اول، بیروت، لبنان، دارالصّفوة.
21. حلّی، حسن بن یوسف مطهر، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، 1412ق، چ اول، مشهد، مجمع البحوث الإسلامیّة.
22. حلّی، مقداد بن عبدالله سیوری، تحریر الأحکام الشرعیه علی مذهب الإمامیه، 1410ق، چ اول، قم، مؤسسه امام صادق (علیهالسلام).
23. حلّی، مقداد بن عبدالله سیوری، قواعد الأحکام في معرفة الحلال و الحرام، 1413ق، چ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
24. حلّی، مقداد بن عبدالله سیوری، التنقیح الرّائع لمختصر الشرائع، 1404ق، چ اول، قم، کتابخانه آیتالله مرعشی نجفی.
25. خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک، 1355ش، چ دوم، تهران، مکتبة الصدوق.
26. خویی، سیدابوالقاسم، معجم رجال الحدیث و تفصیل طبقات الرّجال، 1372ق، قم، مرکز نشر الثّقافة الإسلامیّه.
27. خویی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، بیتا، قم، مؤسسة الخویی الإسلامیة.
28. خویی، سیدابوالقاسم، مصباحالفقاهه، 1417ق، قم، مؤسسه انصاریان.
29. سبحانی، جعفر، المواهب فی تحریر احکام المکاسب، 1416ق، قم، مؤسسه امام صادق (علیهالسلام).
30. سبزواری، محمدصادق، ؛ کفایة الأحکام، 1396، چ سوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
31. سیروسی، راضیه و الهیزاده، محمدحسن، تأثیر کهانت بر پیدایش متنبیان صدر اسلام، 1397ش، مجله پژوهشهای ادیانی، سال ششم، شماره دوازدهم.
32. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، معانی الأخبار، علی اکبر غفاری، 1403ق، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین قم.
33. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الأمالی، 1376ش، چ ششم، تهران، انتشارات کتابچی.
34. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، من لایحضره الفقیه، علی اکبر غفاری، 1413ق، چ دوم، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم،.
35. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، الخصال، علی اکبر غفاری، 1362ش، چ اول، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
36. طاش کبریزاده، احمد بن مصطفی، شرح المقدمة الجزریة، 1421ق، ناشر: المملکة العربیة السعودیة.
37. طباطبایی، سیدعلی، ریاض المسائل، 1412 ق، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم.
38. طبرسی، احمدبنعلی،، الإحتجاج علی اهل اللجاج، محمدباقر خرسان، 1403ق، چ اول، قم، انتشارات مرتضی.
39. طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، الغیبة، عبادالله تهرانی و علی احمد ناصح، 1411ق، چ اول، قم، دارالمعارفالإسلامیّة.
40. علی بن موسی (علیهماالسلام)، الفقه المنسوب إلی الإمام الرّضا (علیهالسلام)، 1406ق، چ اول، مشهد، مؤسسة آل البیت (علیهمالسلام).
41. علی، جواد، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، 1422ق، بیروت، دارالسّاقی.
42. فاضل موحدی لنکرانی، محمد، تفصیل الشریعة- المکاسب المحرمه، 1385ش، چ اول، قم، مرکز فقه الائمة الاطهار (علیهمالسلام).
43. فقیهی، محسن، درس خارج فقه، 24/07/1401، سایت فقاهت.
44. فناری، محمد بن حمزه، مصباحالاُنس، شرح مفتاح الغیب، 1394، تهران، آیت اشراق.
45. فیاض، محمد اسحاق، منهاج الصالحین، بیتا، چ اول، قم، مکتب سماحة آیة الله العظمی الحاج الشیخ محمد إسحاق الفیاض.
46. فیروزآبادی، مجدالدین ابوطاهر محمد بن یعقوب، قاموسالمحیط، 1426ق، بیروت، مؤسسة الرسالة للطباعة و النشر و التوزیع.
47. فیّومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، 1414ق، چ دوم، قم، مؤسسه دارالهجره.
48. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمّی، 1367ش، چ چهارم، قم، دارالکتاب.
49. کاشفالغطاء، جعفر، شرح القواعد، 1420ق، چ اول،نجف، مؤسسة کاشف الغطاء-الذخایر.
50. کشّی، ابوعمرو محمد بن عمر، رجال الکشّی، تصحیح و تعلیق: میرداماد استرآبادی، محمدباقر حسینی، تحقیق: سید مهدی رجایی، 1363ش، چ اول، قم، مؤسسة آل البيت (علیهمالسلام).
51. کشّی، ابوعمرو محمد بن عمر، رجال الکشّی، حسن مصطفوی، 1490ق، مشهد، مؤسسه نشر دانشگاه مشهد.
52. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، علیاکبر غفاری و محمد آخوندی، 1407ق، تهران، انتشارات دارالکتب الإسلامیه.
53. مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار الجامع لدرر الأخبار الأئمة الاطهار (علیهمالسلام)، 1410ق، چ اول، بیروت، مؤسسة الطبع و النّشر.
54. مدرسی طباطبایی یزدی، سیدمحمدرضا، بررسی گسترده فقهی: قمار، قیادت، قیافه، کهانت و...، 1392ش، قم، دارالتّفسیر.
55. مسعودی، علی بن حسین، مروج الذهب و معادن الجوهر، 1409ق، دارالحجره.
56. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، مؤسسه آلالبیت (علیهمالسلام)، دوجلد، 1413ق، چ اول، قم، کنگره شیخ مفید.
57. مقدسی، ابنقدامه، المغنی، 1388ق، مکتبة القاهرة.
58. مکارم شیرازی، ناصر، انوار الفقاهة (کتاب البیع)، 1425ق، چ اول، قم، مدرسه الامام علی بن ابیطالب (علیهالسلام).
59. موسوی بغدادی، سیدابوالقاسم علی بن حسین، رسائل الشّریف المرتضی، بیتا، قم، دارالقرآن الکریم، مطبعة الخیام.
60. موسوی، سیدرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، فیض الإسلام صبحی صالح، 1414ق، چ اوّل، قم، نشر هجرت.
61. نجاشی، ابوالحسن احمد بن علی، رجال النّجاشی، سید موسی شبیری زنجانی، 1407ق، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه.
62. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، 1362ق، چ هفتم، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
[1]. ابنمنظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج13، ص313.
[2]. ابنعابدین، محمد امین بن عمر، حاشیة إبنعابدین، ج2، ص242.
[3]. ابنتیمیّه، مجموع فتاوی شیخ الإسلام، ج35، ص360.
[4]. علی، جواد، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الإسلام، ج12، ص232.
[5]. بطاش کبریزاده، احمد بن مصطفی، موسوعة مصطلحات مفتاح السّادة و مصباح السیّادة في موضوعات العلوم، ص753.
[6]. مسعودی، علی بن حسین، مُروج الذهب و معادن الجوهر، ج1، ص526.
[7]. سیروسی، راضیه، تأثیر کهانت بر پیدایش متنبیان صدر اسلام، ص90.
[8]. حلّی، مقداد بن عبدالله، قواعد الأحکام في معرفة الحلال و الحرام، ج2، ص9؛ انصاری، مرتضی، المکاسب المحرّمه والبیع والخیارات، 1411ق، ص205؛ حلّی، مقداد بن عبدالله، التنقیح الرّائع لمختصر الشرائع، ج2، ص13.
[9]. حلّی، مقداد بن عبدالله، تحریر الأحکام الشرعیه علی مذهب الإمامیه، ج15، ص389.
[10]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمّی، ج2، ص389.
[11]. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الخصال، ج1، ص19.
[12]. طوسی، ابوجعفر محمد بن الحسن، الغیبة، ص297؛ 18. حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج17، کتاب تجارت، بابهای ما یکتسب به، باب 24، حدیث 17، ص143.
[13]. صدوق، محمد بن علی بن بابویه، الأمالی، ص304؛ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج12، انتهای کتاب الحج، بابهای احکام دهگانه، باب 164، حدیث 11، ص309.
[14]. موسوی، سیدرضی، محمد بن حسین، نهج البلاغه، خطبه 79.
[15]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج5، ص127؛ صدوق، مقداد بن علی، قواعد الأحکام في معرفة الحلال و الحرام، ج3، ص171؛ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج17، کتاب التجارة، بابهای ما یکتسب به، باب 5، حدیث 8، ص94.
[16]. علی بن موسی (علیهماالسلام)، الفقه المنسوب إلی الإمام الرّضا (علیهالسلام)، ص308.
[17]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، ج7، ص395؛ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج17، کتاب التّجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 5، حدیث 5، ص93.
[18]. ابناثیر جزری، مبارک بن محمد، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، ج4، ص214.
[19]. فیّومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر، ج2، ص404.
[20]. صدوق، محمد بن علی بن بابویه قمی، معانی الأخبار، ص270؛ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج11، کتابالحج، بابهای آدابالسّفر إلی الحج، باب 14، حدیث 6، ص373.
[21]. سوره حاقّه، آیه 42.
[22]. سوره طور، آیه 29.
[23]. ابنادریس حلّی، محمد بن منصور، السّرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج3، ص593؛ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج17، کتاب التّجارة، ابواب ما یکتسب به، باب 26، حدیث 3، ص150.
[24]. نجاشی، ابوالحسن احمد بن علی، رجال النّجاشی، ص436.
[25]. انصاری، مرتضی، المکاسب المحرّمه والبیع والخیارات، 1411ق، ج2، ص38.
[26]. ابنادریس حلّی، محمد بن منصور، السّرائر الحاوی لتحریر الفتاوی، ج3، ص593؛ حرّ عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشّیعه، ج17، کتابالتّجارة، بابهای ما یکتسب به، باب 26، حدیث 3، ص150.
[27]. سوره نجم، آیه 28.
[28]. مدرسی طباطبایی یزدی، سیدمحمدرضا، بررسی گسترده فقهی: قمار، قیادت، قیافه، کهانت و...، صص301-304.
[29]. سوره انعام، آیه 59.
[30]. موسوی بغدادی، سیدابوالقاسم علی بن حسین، رسائل الشّریف المرتضی، ج1، ص417.
[31]. آلعصفور، شیخحسین، سداد العباد و الرّشاد العباد، ج1، ص429.
[32]. فقیهی، محسن، درس خارج فقه.
[33]. خویی، سیدابوالقاسم، منهاج الصالحین، ج2، ص8.
[34]. فیاض، محمد اسحاق، منهاج الصالحین، ج2، ص111.
[35]. حلّی، حسن بن یوسف مطهر، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج15، ص389.
[36]. کاشف الغطاء، جعفر، شرح القواعد، ج1، ص64.
[37]. اردبیلی، احمد، مجمع الفائدة و البرهان فی شرح ارشاد الأذهان، ج8، ص79.
[38]. فقیهی، محسن، درس خارج فقه.
[39]. نجفی جواهری، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، ج22، ص91.
[40]. خوانساری، سیداحمد، جامع المدارک، ج3، ص25.
[41]. حلّی، حسن بن یوسف مطهر، منتهی المطلب فی تحقیق المذهب، ج2، ص1014.
[42]. مقدسی، ابنقدامه، المغنی، ج9، ص32.
[43]. جزیری، عبدالرّحمان، الفقه علی المذاهب الأربعه، ج5، ص462.
[44]. حاجی نوری، مصطفی، کشف الظنون عن أسامی الکتب والفنون، ج2، ص989؛ طاش کبریزاده، احمد بن مصطفی، موسوعة مصطلحات مفتاح السّادة و مصباح السیّادة في موضوعات العلوم، ص753.
[45]. احمد بن حنبل، المسند، ج12، ص429.
[46]. Mircea Eliade, The Encyclopedia of Religion، ج12، ص156.
[47]. سوره جن، آیه 6.
[48]. ابنخلدون، عبدالرحمن بن محمد، مقدمه، ج1، صص185-186؛ ایازی، سیدمحمدعلی، آشنایی با علوم قرآنی، صص21-22.